آیا انسان و مغزش یکی هستن؟
این سوال چرا مطرح شد در ذهنم؟ “من” حاصل عملکرد نرونهاست؟
براساس صحبتهایی که اینجا شد:
آیا انسان و مغزش یکی هستن؟
این سوال چرا مطرح شد در ذهنم؟ “من” حاصل عملکرد نرونهاست؟
براساس صحبتهایی که اینجا شد:
اگه کتاب جهان هولوگرافیک رو خونده باشی یه دیدی میده شبیه به اینکه مغزِ یه موجود بخشی از اون موجوده و نه همه ش، حتی در مورد اعمال و عادت های شناختی
فرضم بر اینه که از نظر عصبشناسی میخوایم بررسی کنیم، اگر جنبه دیگهای منظور بوده، میتونید صریحتر بگید تا به اصل سئوال ضربه نخوره.
«من» به شکلی که مطرح شده به خودآگاهی (consciousness) ربط داره. این قسمت از مسائل ذهن تا اونجائی که من اطلاع دارم، از نظر عصبشناسی براساس ارتباطات نورونی، ناشناخته مونده. البته به نظر نمیاد مشکل از این باشه که به چیزی غیر از مغز مربوطه، به نظر چیزی در نظریات معمول از نظر دور مونده که این توانائی رو ازشون گرفته.
درک از یک چیز، با وجود یک چیز متفاوته. درک از «من» ممکنه از طریق مغز اتفاق بیوفته، ولی تمام وجود انسان در «من» خلاصه نمیشه.
فك ميكنم مغز يه توده عظيم سلولي رو به خدمت گرفته كه در جهت اهداف خودش ازشون استفاده كنه
مثلا ياد اين سوال ميفتم كه:
اين مغزه كه ميبينه يا چشمان كه ميبينن؟
چشم در دوران جنینی بخشی از بافت مغز هست که به بیرون رشد میکنه تماس کامل با بیرون داره.
جالبه که مارسل پروست یا ایمیلی دیکنسون بود که توی کتابش نوشته بود که چشم که دریچه روح است و گاهی من از آن به بیرون آویزان میشوم و …
این سوال مبهمه. ولی جوابهای خیلی خوبی می تونه داشته باشه. اول باید دیدن رو تعریف کنیم
فرض این نیست که از نظر عصب شنای بررسی بشه. قبل تر از اون سوال این بود که چرا وقتی از نرونهام صحبت میکنم اون رو یه چیز جدای از خودم/ “من” می پندارم. حالا میشه در گام بعد از منظر عصب شناسی بررسیش کرد.
مثلا نوشته بودید، اونها کارشون رو انجام میدن.
وقتی خوابیم، قلب و گوش هم دارن کار خودشون رو انجام میدن. تحت اراده ما نیست کار کردنشون