من می دونم سوپرمارکت همسایه ما اجناس بی کیفیتی نسبت به سوپرمارکت خیابون بالاتر میاره به همین خاطر همیشه از اونجا خرید می کنم. اما برادرم در یک رودربایستی و یا محافظه کاری حاضر نیست همچین کاری بکنه.
خانمی رو می شناسم که قبل از شرکت تو انتخابات شورای شهر حجاب مانتو-شال داشت و وقتی از چند وقت قبل تصمیم گرفت نامزد شورا بشه کلا پوشش به چادر تغییر کرد، مذهبی تر شد و دوباره بعد انتخابات به حالت قبلش برگشته.
در حالی که دو نفری که در بالا ذکر شد اگر این رفتارها رو پیش نمی گرفتن:
از یک طرف شاید دیگران رفتارای خودشون رو درست می کردن و یا جلوی خیلی از تظاهرهای معمول و بی اعتقاد رو می گرفت .
از طرف دیگه هزینه خاصی هم براشون نداشت.
اینا نمونه های کوچکی از محافظه کاری هایی هست که من دور و بر خودم می بینم.
شما موارد این چنینی سراغ دارین؟ محافظه کاری بی فایده و بی اثر
آیا اگر جامعه همچین موارد ریز و محافظه کاری ها و به رنگ جماعت شدن های کوچک بی ارزش رو کنار بذاره بهتر نمی تونه خودش رو اصلاح کنه؟
مثلا همکاران من حاضر نیستن مانتو رنگ روشن بپوشند، چون فکر می کنند ممکنه از نظر شغلی مشکلی براشون پیش بیاد، در حالی که من اینکارو میکنم و اتفاقی هم نیفتاده
مطمئنید که به این کار میگن محافظه کاری؟
اصلا محافظه کاری یعنی چی؟
شاید افراد درشرایط مختلف سبک رفتار یاپوششون روتنها نسبت به بعضی مسائل تغییردادندکه این تغییر تغییری عادی است؟،
خب،اینجاواقعا شرایط بایستی طوری باشه تااین کارانجام شدنی باشه.پس اگه به قول شما محافظه کاری هم باشه،چرابی فایده است؟
بخشی از این فرآیند رو من در دور وری هام به عنوان استاد دیدم که میتونم اسمش رو بزارم “اضمحلال”. ایده خیلیها اینه که برای تغییر در محیط اطراف باید اول به شکل اون در بیای تا بتونی رشد کنی و بعد روی اون اثر بزاری. در این فرآیند معمولا نتیجه نه فقط تغییر نمیشه، بلکه خود اون کسائی که با این ایده توی سیستم رفتن بیشتر و بیشتر تقویتش میکنن. مثالش رعایت نکات غلط توی آموزش دانشجوها، حضور در جمعهای بی معنی و صرفا به خاطر دیده شدن، سعی برای کسب معیارهای ارزیابی غلط، …
خیلی زیاد. محافظهکاریهایی که به نظر من از یک ترس غیرواقعی ناشی میشود. ترسی که از پدران و مادرانمان به ما به ارث رسیده است. ترس از این که بقیه بفهمند ما چه طور فکر میکنیم و چهطور رفتار میکنیم. شاید روزگاری چنین ترسی یک منشا واقعی داشته است اما امروزه به نظرم ترسهایی در جامعه وجود دارند که ریشههای آنها سالهاست از جامعه ما حذف شدهاند.
در اطرافم آدمهایی بودهاند که برای تصاحب یک شغل دولتی حساب فیسبوکشان را بستهاند. چیزی که برایم جالب است این است که بسیاری از مسئولان دولتی از فیسبوک و توئیتر استفاده میکنند. با این حال خیلی از مردم هنوز هم فکر میکنند که برای پیدا کردن شغل باید از شبکههای اجتماعی خارج شوند. یکی از دوستانم که غیبت سربازی دارد، عکسهای تلگراماش را پاک کرده است تا شناسایی نشود.
تجربه
در دانشکده فیزیک دانشگاه تهران یک منشی اداره آموزش بود که از روی عمد کار دانشجویان را انجام نمیداد. من تصمیم گرفتم از این منشی شکایت رسمی کنم. در همان وهله اول خودم را تنها یافتم. به خاطر همین محافظهکاری، خیلی از دانشجویان میترسیدند که با من همراه شوند. ابتدا به معاون آموزشی که مافوق منشی بود موضوع را گفتم. معاون آموزشی که یکی از استادان محافظهکار بود، ترجیح داد وارد این ماجرا نشود. رییس دانشکده هم رفتار مشابهای داشت. به خاطر همین به دبیرخانه دانشگاه رفتم تا مستقیما نامهی شکایتم را به رییس دانشگاه بدهم. در همان دبیرخانه خیلی از افراد سعی کردند جلوی من را بگیرند. من هم تهدیدشان کردم که اگر نامه من را به رییس نرسانند از آنها هم شکایت خواهم کرد. خلاصه بعد از یک فرایند طولانی از آن منشی شکایت کردم و نتیجه گرفتم. بعد از آن رفتار منشی با دانشجویان بهتر شد.
هنوز هم نمیفهمم که دانشجویان دانشگاه تهران چگونه میخواستند دنیا را تغییر دهند در حالی که از یک منشی آموزشی میترسیدند و در مقابلاش این قدر منفعلانه رفتار میکردند.
چه قدر این استدلال برایم آشنا است. هر وقت با استادی در مورد تغییر شیوه آموزشی حرف میزدم، همین را به من میگفت. این که باید تحمل کنی تا یک روزی خودت استاد شوی و دست به تغییر بزنی. در حالی که من هم اگر راه آنها را ادامه میدادم، شبیه آنها میشدم و تکرار فاجعه برای نسل آینده.
من این رو بیشتر یه ریاکاری و عوام فریبی میدونم تا محافظه کاری.
اما در رابطه با محافظه کاری، خیلی جاها این با احتیاط رفتار کردن به ضرر خود فرد تمام میشه. مثال برادر شما، پول خودشون رو هدر میدن و اجناس بی کیفیت میخرند. درصورتی که اگه از اون مغازه خرید نشه احتمال اینکه این سوال در ذهن فروشنده شکل بگیره که چرا کسی از من خرید نمیکنه و سعی کنه مشکل رو رفع کنه، زیاده؛ ولی تا زمانی که مشتری های خودشو داره هرگز تغییر نخواهد کرد. هرچند که من باز این عمل برادرتون رو رودربایستی تلقی میکنم تا محافظه کاری.
در آموزشگاهی که من تدریس میکنم، مدیر آموزشی بسیار عملکرد ضعیفی در حفظ کیفیت و آموزش داره، همینطور مشکلات بسیاری برای اطرافیان ایجاد کرده که تمام بالادستی ها و سرمایه گذار هم مطلع هستند، اما بارها وقتی بهشون اعتراض شده که چرا فکری برای برکناری این فرد نمیکنن، خودشون اعتراف کردن که از ریزش آمار واهمه دارند. این نوعی محافظه کاری غلط هست، چرا که از نتایج بدی که در آینده و به رور زمان به دست میاد غافلن.
مظهر کامل ریا!
این دیگر محافظه کاری نیست،متاسفانه در جامعه ی ما آگاهی و اراده ی کافی برای اصلاح خود وجود ندارد،یقینا همه ی ما بارها افرادی که به زمین و زمان،دولتی و غیر دولتی ناسزا می گویند را دیده ایم،چنین افرادی معمولا حاضر به تغییر دیدگاه خود نیستند و نهاد های مختلف را عامل هر مشکلی می دانند.
به نظرم همانطور که در متون دینی ما آمده سرنوشت هر ملتی فقط به دست خودش تعیین خواهد شد.
افزایش آگاهی در زمینه های مختلف و اینکه بخواهیم تا مشکلی رفع شود به دست خودمان است.
وقتی چادر سرکردن یا ریش گذاشتن به عنوان نماد مقبولیت معرفی شود،زمینه ها برای ریا به وجود خواهد آمد اما در جامعه ای آگاه اگر هر کسی تلاش کند تا خودِ واقعی اش باشد و به خاطرش برچسب نخورد،یقینا دیگر مشکلی از این دست نخواهیم داشت.
تغییرات فردی و گسترش آن در جامعه تنها راه برون رفت از بی شمار مشکل کشورمان است که متاسفانه برخی با استدلال های ناروا و به خاطر ترس از انگشت نما شدن یا اعتراض دیگران از آن صرف نظر می کنند.(و آن را هم رنگ جماعت شدن می خوانند در حالیکه همین ها باعث زوال ما خواهد بود)
من هم تجربه ای دقیقا مشابه @Ali_Shakeri در دبیرستان و دانشگاه و محیط های دیگر داشته و دارم یعنی احساس تنهایی هنگام بیان انتقاد و یا سخن راندن و انفعال مطلق.
متاسفانه همین مشکل در جامعه هم نمود پیدا کرده،مثلا از قیمت بالای میوه شکایت می کنیم و در عین حال نارنگی نوبری را جعبه جعبه می خریم!
پوزش از اینکه طولانی و کمی به ظاهر بی ربط شد اما به نظرم ضروری است بازگویی این کلیشه ها!