عزاداری در ایران یک موضوع طولانی و پیچیده است، در تجربه ای شخصی اخیرا یکی از نزدیکانم را به علت ابتلا به کووید ۱۹ از دست دادم، بعد از مراسم تدفین که البته بر خلاف آنچه در تلویزیون و رسانه های دیگر می بینیم، کم جمعیت برگزار نشد(!) هر پنجشنبه و در نهایت تا امروز که چهلمین روز باشد، مراسم خیرات و دعا در فضای باز برگزار شد، اما در نهایت این تجمع افراد است که منع شده و صرف اینکه فضا، باز است و ماسک زده ایم دلیلی بر صفرشدن خطر بیماری نیست، بارها برای خانواده ام استدلال کردم که برگزاری این مراسم نه به صلاح است و نه ضروری اما نه تنها به این حرف ها توجهی نشد بلکه با خشونت کلامی بعضی از افراد خانواده نیز مواجه شدم، در نهایت مستاصل از همه جا با سامانه های وزارت بهداشت، اماکن و نیروی انتظامی تماس گرفتم که البته مطابق انتظار هیچ نتیجه ای نداشت، حتی در کمال تعجب بعضی از اپراتور ها از من می خواستند که شخصا اقدام کنم و البته به این اظهار نظر من که قدرت در دولت است و نه در منی که قبل از تماس با دولت تلاش لازم را کرده ام، با سکوتی مضحک دهن کجی می کردند!
این تجربه ی تلخی که پایانش نامعلوم است را در ذهنم حلّاجی کردم و به یک کلمه رسیدم: حماقت!
این بحث را برای ثبت تجربه ها و راهکارهای موثر یا نقد مقدمه ی گفته شده باز کردم.
چه بحث جالبی رو با عنوان حماقت طرح کردید. انتظار نداشتم به این سوال بر بخورم اولش!
راستش من هم با این مسئله بسیار مواجه شدم. هم در نزدیکان و هم دورتر ها.
من هم از استدلال و مباحثه استفاده کردم. بی نتیجه بود در اکثر مواقع نه همه مواقع!!!
به طور کلی، به این نتیجه رسیدم که خودم فاصله بگیرم کفایت میکنه انگار…
سوال توی ذهن من این بود که ایا شما خودتون در هیچ کدوم از این مراسم ها شرکت داشتید؟ حتی با ماسک؟ حتی از دور؟ اگر بله، که اشتباه همینجاست.
من بسیاری از دورهمی ها رو نمیرم و به وضوح دلیلش رو به همه ای که سوال میکنن اعلام میکنم و واقعا نمیرم، حتی منزل خواهرم. هروقت می پرسه چرا، میگم هم من مجبورم سرکار برم و شاید الوده باشم پس به خاطر سلامت تو و بچه هات، هم تو اصلا مراعات نمیکنی و بیرون میری پس بخاطر خودم.
به همه میگم من دلم نمیخواد از کرونا بمیرم، حالا شما هرجور دوست دارید فکر کنید!
خلاصه که باید از خودمون شروع کنیم. و حماقت رو هم کاریش نمیشه کرد!!
قبل از حماقت ، نقش پررنگ آداب و سنن در این ماجرا مشخصه که بسیاری حاضر به گریز موقت از آن نیستند. در میان ایام و مراسمات مرسوم بعد از تدفین که به دلیل آشنایی دور و نزدیک باخبر شدم ، تنها دو مراسم مرسوم برگزار نشد که هردو ، مراسم سالگرد درگذشت بودند که طبعا اهمیتی نداشتند. دیگه هرچی مراسم بود و من شنیدم از تشیع جنازه تا سوم و هفتم و … برگزار شدند بلااستثنا! با درج قید «همراه با رعایت پروتکلهای بهداشتی»
وقتی میپرسیم چرا در این شرایط برگزار میکنید معمولا میگن خب چرا برگزار نکنیم؟ امری مرسومه و الان همه منتظر این هستند که زمان مراسم رو بهشون اعلام کنیم! و درست میگن! کافیه از میان این تشریفات خاکسپاری یک مورد برگزار نشه تا بسیاری کنجکاوانه یا کنایهآمیز سوال کنند پس چرا مراسم برگزار نشد. به عبارتی دیگرانی هم انتظار دارند این مراسمات مرسوم حتما برگزار بشه.
جالب بودن جامعه و ساختارهای اون برای من در همین چیزهاست.
همین الان (صبح شنبه ۴بهمن) رادیو با زبان نقد و درخواست پیگیری از طرف مسئولین گفت که قراره تو کیش کنسرت برگزار بشه!!!
با تجربه من از وقتی کرونا اومده اتوبوسهای شهری کمتر و دیر به دیر میان تو ایستگاه، و اغلب پر از جمعیت متراکم !!
سالنها و واگنهای مترو بدتر!!!
خیابانها و بازارها شلوغ!!!
کار و زندگی در اکثر موارد جدی و عادی جریان داره، چون برای اقشاری از جامعه چارهای جز این نیست، پس بعید نیست که ترجیح و تلقی ذهن این باشه که برگزاری و همراهی اون مراسم هم گریزناپذیره.
حکم به حماقت دادن برای این مسأله به این سادگیها نیست به نظرم.
و حتی فکر میکنم مسئولین هم نمیتوانند خیلی به زور متوسل شوند چون جامعهای داریم که با حماقت های پیش و بیش از این خود آنان شکل ناجور گرفته.
آگاهی رسانی تا حدی خوب است اما مثلاً با دوربین رسانه مردم را غافلگیر کنند که چه؟ اصلا چند درصد مردم متهم به حماقت با رسانه سر و کار دارند؟
رسانه چقدر شفاف است؟
آمار چقدر دقیق و مطمئن است؟
جای تحلیلها کجاست؟
اگر این رفتار را احمقانه بنامیم، رفتارهای زیادی زیر این عنوان لیست خواهد شد، و بعد کلی بحث در ریشه هایش.
خیر، استراتژی من تحریم چنین مراسمی بوده و هست، حتی با ماسک و حتی از دور!
(البته در نتیجه ی چنین کاری، حرف های گل درشت هم، زیاد شنیده ام)
تجربه ی شخصی به ظاهر مرتبط (روز های قبل از کرونا)!
دوستی روحانی دارم از خانواده ای بسیار متدین. وقتی مادربزرگ ایشان فوت کرد، چند اطلاعیه کاغذی جلوی مسجد و منزل شان زدند و صراحتا قید کردند که «از ارسال گل، بنر و اطلاعیه اکیدا خودداری نمایید».
تا جایی که می دانم این موضوع حتی در شهر های بزرگ نیز برد بالایی دارد، چه برسد به شهری کوچک آن هم از جانب یک خانواده ی متدین و حتی برای خیلی ها ممکن است تعجب آور باشد که «ما لطف می کنیم و بنر ارسال می کنیم، آن وقت شما اینچنین می گویید؟…زرشک!»
البته در این مورد (تا جایی که می دانم) کار به تنها یک بنر و چند اطلاعیه ی کاغذی که خودشان چاپ کرده بودند، ختم شد.
در نهایت برای من چنین آدابی نه تنها جالب اند که به شدت دافع اند و جای نقد دارند! و اصلا هم نمی توانم درک شان کنم، به نظرم باید به سوی حذف رفتار های جمعی بی حاصل یا آسیب زا برویم، حتی به صورت فردی تا شاید این فرآیند به چرخه ای پرسرعت وارد شود.
فکر می کنم می شود نظر شما را در «الناس علی دین ملوکهم» جای داد و البته با آن موافقم اما هنوز هم این رفتار ها را «احمقانه» می دانم چون به نظرم رفتاری که آسیب فردی یا عمومی در پی دارد و حتی در مواردی بی حاصل باشد، جدای از منشا اش همچنان خاصیت حماقت را دارد و البته در این مورد به خصوص اصلا با قیاس شما موافق نیستم (چرا؟) مثلا ممکن است منِ نوعی به هر دلیلی مجبور باشم تا از وسایل نقلیه ی عمومی برای رفتن به محل کارم (که اگر نروم اخراج خواهم شد، یعنی حیات و ممات من به شغلم بسته است) استفاده کنم اما آیا مجبورم برای کسی که فوت کرده، مراسم برگزار کنم و آن هم هر هفته؟! و در نهایت اینچنین موجه جلوه اش بدهم؟
این قیاس دقیقا مانند این است که بگویم من به عنوان یک کاسب، مجاز به گران فروشی ام چون خاوری ها در مملکت رژه می روند!
شاید بهتر باشد این پرسش اساسی را به جایگاه «شهروند مسئول» وارد بدانیم که شاید با مانور های گاه و بی گاه (به اصطلاح) سیاستمداران، ظاهرش لطف چندانی نداشته باشد اما ماهیتش تغییری نکرده است و باید به بحث گذاشته شود.
«کانت»، حماقت را «نیاندیشیدن» می داند. من نمی توانم نسبت به رفتار های به اصطلاح عرفی که بر ستون های سنت و به غلط بنا شده اند، بی تفاوت باشم یا توجیح شان کنم، به همین دلیل با هر استدلالی که به گروهی خاص(چه با قدرتان و چه بی قدرتان) معصومیت یا ناچاری می بخشد، مخالفم. (گرچه به نظرم نباید موضوع و هدف این بحث را به سوی آرای متفکران سوق داد اما شاید با این روش بهتر بتوان راه مسدود اندیشه ی عموم را گشود)
من هم مخالفم، یعنی با شما موافقم و هدفم توجیه آوردن نبود فقط خواستم صورت مساله را بازتر کنیم، یک طرف دیگری را احمق می نامد و دیگری هم طرف مقابل را قبول ندارند، و چه بسا احمق پندارد؛ پس هرکسی بر اساس شرایط و داده های ذهنی خودش با مسئله روبرو می شود.
من حرفم این است که مساله اقناع مردم یک جامعه (حتی یک آدم) و تغییر رفتار آنها کار ساده ای نیست. و اگر مسئولان هر امری به سهو یا عمد ساده انگار نباشند و سطحی عمل نکنند، مشکلات کمتر می شود