برای پیشگیری از تکرار حادثه ای مثل حادثه زاهدان چه کاری از ما ساخته است؟

یک ماه و نیم پیش که رفته بودم به شهر کوچکی نزدیکی سراوان، مهمان یک خانم مدیر دبستان بودم بودم. او که نصف روزهای هفته بعدازظهر را هم ریاضی راهنمایی را درس می دهد، حالا آمده بود تا مشاوره کنکور یاد بگیرد، برای کمک به بچه کنکوری های شهرش. او مصداق جان کندن برای کمک کردن به مردمش است. ساده حرف می زند، اهل ادعا و قلمبه سلمبه گفتن نیست. حتی در همان شهر 6هزار نفری هم شاید روشن فکر به حساب نیاید اما هر کاری که فکر کند از دستش بر می آید را انجام می دهد. با آن که سن و سالی ندارد، موهایش از دو طرف کمی سفید شده اند. این سفیدی ها از همان لحظه های اول توجهم را جلب کرد.
در اتاق مهمان خانه اش نشسته بودیم و بخاری برقی-نفتی خانه اش را آورده بود گذاشته بود کنارمان برای من مهمان و خودش و خانواده اش قرار بود شب را با چراغ نفتی قدیمی گرم شوند. قصه از همین بخاری کنار دستمان شروع شد که من تا آن روز نمیدانستم چنین بخاری ای هست. بخاری که خودشان به آن کاربراتوری میگفتند یک باک نفت باریک و دراز داشت و استفاده هم زمانش از برق هم مصرف نفت آن را کم کرده بود و هم آن را به یک بخاری امن تبدیل کرده بود. قیمتش هم در حدی بود که خریدش در توان یک خانواده متوسط باشد. پرسیدم که مدرسه ها هم چنین بخاری هایی دارند؟ آن جا بود که قصه ی آتش سوزی های مکرر مدرسه اش را گفت و آخری اش همان هفته ی قبل بود که یک بار در شیفت دخترانه بخاری یک کلاس آتش گرفته بود و در شیفت پسرانه بخاری یک کلاس دیگر و مدیر دبستان پسرانه با کپسول خالی آتش نشانی مواجه شده بود و بخاری را برده بود انداخته بود وسط حیاط مدرسه و با خاک خاموشش کرده بود. در آن منطقه کوهستانی و روزهای زمستانی سردش این بخاری های نفتی بلای جان دانش آموزها و کابوس معلم هاست درست مثل او که دچار ترس دائمی از آتش گرفتن چراغ نفتی بود. اما زمانی که سر و کله ی این بخاری های نفتی-برقی پیدا شد مدیرها تصمیم گرفتند هر جور که هست این بخاری ها را برای مدارس تهیه کنند. اما درست مواجه شده بود با موج #ساخت_ایران و #ایرانی_بخریم و بخشنامه ی وزارت آموزش و پرورش مبنی بر ممنوعیت خرید اجناس خارجی در مدارس. آن مدیر بالا دست فکرش را نکرده بود که جنس خارجی فقط آن اجناس لوکس مدارس تهران نیست، فقط ماژیک و تخته هم نیست، جنس خارجی گاهی چیزی است که میتواند جان کودکان معصوم ما را نجات دهد. شاید راز آن موهای سفیدش همین تلاش های هر روزه برای بچه های شهرش و این سایه ی شوم سوختن با آتش بخاری نفتی ای باشد که شعله اش را بی تدبیری ها بالا کشیده.
حالا بعد از حادثه ی زاهدان گیر مردم سر این است که مگر نگفته بودند گاز به زاهدان رسیده؟ یا اینکه آن مدرسه غیرانتفاعی چرا بدون امکانات کافی مجوز گرفته؟
اجازه بدهید این یادآوری را بکنم که علاوه بر تمام مناطقی از استان سیستان و بلوچستان که نیاز به بخاری دارند و در بسیاری دیگر از شهرها و روستاهای ایران هم، گاز ندارند و اوضاع همین است. به جای غر زدن و لعنت فرستادن و راحت گفتن اینکه همه جا باید گازکشی شود که همه میدانیم به این سرعت شدنی نیست دنبال راه چاره ای بگردیم.
من که اگر دستم میرسید نقدا همین بخاری های نفتی-برقی را برای مدارس میخریدم یا اگر هم پولش را نداشتم میرفتم دنبال گرفتن مجوزش که خودشان بخرند…

به نظر شما پادپرسی های عزیز چه کاری از دست ما ساخته است که حوادثی مانند آتش گرفتن بخاری نفتی در مدارس دیگر تکرار نشود؟

3 پسندیده

حادثه واقعا تاسف باری هست. من از شنیدن این اخبار انقدر ناراحت میشم که سعی میکنم تا حدامکان با خبرهای دیگه مشغول بشم و به اینها فکر نکنم.

در مدارسی که هنوز امکانات در این حد ضعیف هست ولی برق دارن، تعداد دانش آموزانشون هم کمه بهتر نیست از هیتر برقی برای گرمایش استفاده بشه؟
کلا استفاده از نفت بسیار پر خطر هست
هیتر های برقی هم مدل های ایرانی دارند و هم خارجی. قیمتشون به نسبت بخاری پایین تر هست و با توجه به نوع بدنه احتمال وقوع حادثه در اینها بسیار کمتر از بخاری های نفتی است.
مشاهده بفرمایید:بخاری های برقی
از طرف دیگه فکر میکنم بجای این همه NGO که هر روز دارند ایجاد میشن و فکر و ذکرشون کودکان کار و کودکان پناهنده هست و… باید کمی تنوع در فعالیت های اینطوریمون داشته باشیم.
NGOهایی که بازارچه تشکیل بدن و یا کمک های مردمی جمع کنند و این منابع رو برای تهیه تجهیزات اساسی مدارس محروم هزینه کنند.
(البته رسیدگی به کودکان کار اصلا بد نیست ولی بنظر من انقدر که در این زمینه ngo ایجاد شده دیگه هیچ کدومشون نمیتونن درست کارشون رو انجام بدن)
از هیچهایکر ها میشه کلی کمک گرفت تا بدون نیاز به سازمان های دولتی مدارس محروم شناسایی بشن و وارد لیست این سازمان های غیر انتفاعی بشن.
ایجاد عایق مناسب برای در و پنجره های کلاس باعث میشه تا از وسایل گرمایشی با حداکثر توان استفاده نشه و این خودش میتونه بسیار تاثیر گذار باشه.

من به این هم فکر میکردم که شکل کلاس های روستایی ما متفاوت باشه. مثلا یه کرسی باشه و کلاس همونجا برگذار بشه. چه دلیلی داره که همیشه کلاس های ما باید انقدر خشک و بی روح باشن!

در این شکی نیست که دولت اگر قرار بود این مشکلات رو حل کنه در کمتر از یک هفته میتونست اینکار رو انجام بده. اما با افراد پستی در مقام دولت مواجه هستیم که جان، مال و کیفیت زندگی مردم براشون کوچک ترین اهمیتی نداره و فکر میکنم بهتر هست برای حل این مشکلات به فکر راه های مردمی باشیم…
افرادی که دانشمندان آینده این کشور رو به کام مرگ میفرستند و انتظار دارند اقتصادی دانش بنیان داشته باشیم.

همینطور بنظرم مقامات مسئول باید بصورت جدی مورد برخورد های مردمی قرار بگیرند. شنیدم که مدیر آموزش و پرورش منطقه مربوطه استعفا کرده! این ادم رو باید به سلابه (اینجوریه؟) کشید. چون این مردک امروز ازینجا استعفا میده فردا یجای دیگه مقام میگیره.

حمایت اولیا از معلمین خیلی مهم هست. یعنی معلم باید احساس کنه که اولیا بازو های اجرایی اون در خارج مدرسه هستند. این قدرت عملیاتی برای وصول خواسته های معلمین رو بسیار افزایش میده.
تفاوت اینکه یک معلم تنها دنبال تهیه تجهیزات باشه تا یک معلم و اولیاش بسیار زیاد هست.

2 پسندیده

با حرفتون موافقم ، ولی تا کی مردم عدم نظارت و رسیدگی دولتی ها رو ماست مالی کنند. آیا اگر دولت کلا میگفت که ایمنی بچه های مناطق محروم و روستایی به دست خانواده ها و مردم باشه اوضاع بهتری نداشتیم؟
اینکه الان احساسی بشیم و توی این مورد کاری کنیم خوبه ولی چطور میشه موثرتر بود؟ چرا اجازه میدیم کمترین حقوقمون که حفظ ایمنی جانی بچه های سرزمینمون هست اینقدر با بیعاری و بی غیرتی مسئولین مواجه بشه؟
بهانه شون اینه که آموزش و پرورش و آموزش عالی نهادهای مصرفی هستند. خب وزارت نفت که تولیدی هست! خب اصلا تعریف دولتمردان ما از جامعه چیه که تخصیص بودجه ها به این صورته؟ اگه قرار باشه که هر ارگانی بواسطه ی اینکه تولید و درآمد داره، برای خودش به طور مستقل خدایی کنه و شان و منزلت ارگانهای آموزشی که شریان حیاتی جامعه هستند رو تا حد گدایی پایین بیاریم ، در آموزش و پرورش و آموزش عالی رو تخته کنید تا ببینیم فردا مهندس برای شرکت نفت که تولیدی هست از کجا میارن!

بله. در همین راستا برام خیلی جالب بود که معاون اول رئیس جمهور فکر میکنم پریروز بود که صحبتی کردند در خصوص تمرکز روی اقتصاد دانش بنیان. همینطور گفتند که برخی سازمان ها بودجه کشور رو میمکند و در نهایت کاشف بعمل اومد که این سازمان هایی که میگفتن 80%شون دانشگاه ها و مراکز علمی بودند. از سال جدید در بودجه تمام سهم مربوط به جدول 17 حذف یا ارجاع داده شده. دانشگاه بین المللی امام خمینی قزوین یکی از اونهاست.

بنده معتقد هستم که مردم ایران در حال یادگرفتن هستند. یادگرفتن زندگی مستقل از دولت. این بهای سنگینی در آینده برای دولت ها خواهد داشت. زمانی که چرخه نیاز برعکس میشه و سنگینی نیازمندی های دولت به مردم بیشتر میشه و اونروز میتونه روز نابودی دولت ایران باشه. زخم های کوچکی که مداوا نمیشن.، عفونت میکنند و کار رو بجاهای خطرناکی میرسونند.

بنده قبلا گفتم الان هم میگم. مردم ما باید بودجه کشور رو بررسی کنند،کاری که بنده انجام میدم، حداقل از دانش اموختگان رشته های مرتبط این انتظار میره.

نظریه ای دارم در مورد دلیل اینطور عملکرد دولت که شاید در یک رشته سوال بزودی مطرح کنمش.
اما در هرحال،امید برای ورود به عمل دولت نادان ها صرفا باعث ورود خسارت بیشتر به زندگی مردم هست و بنظر منطقی هست که افراد برای پایان دادن به این ماجرا وارد عمل بشن. پذیرش مسئولیت و اعمال فشار روی افراد مسئول اصلی ترین اهرم های قابل استفاده هستند.

شاید هم این امکان وجود داشته باشه تا فضای سرمایه گذاری در این زمینه ها فراهم بشه. مسائلی مثل مدارس کار و… که علاوه بر ارائه دانش میتونن سود آوری مالی هم داشته باشند و باعث ورود سرمایه گذار های بخش خصوصی بشن.
خیریه ها متاسفانه فرق چندانی با دولت نداذند، از این جهت که طبق مشاهدات من خیریه ها وقتی یک مدرسه تاسیس یا تجهیز میکنند اینکار با حداقل های مورد نییاز انجام میشه و توجهی به استاندارد و مهندسی کار ندارند،چون خیریه هم هستند کسی باهاشون کاری نداره در حالی که اونها هم باید مورد برخورد های جدی قرار بگیرند چون پول مردم رو بدون مهندسی هدر میدن.

مشکل تنها از دولت نیست ولی منشا بخش عمده این دست مشکلات زیر سر دولتی هست که بی سواد و بی وجدان هست.
اما معتقدم در صورت سازماندهی جامعه بصورت خودجوش میشه تا حدود زیادی این مشکلات رو مرتفع کرد.
در مقابل عدم دریافت کمک از طرف دولت معتقدم باید قوانینی در این باره وجود داشته باشه که بهرهمندی دولت از هرگونه مزایایی حاصل از اینگونه فعالیت های مردمی رو بصورت کامل نهی کنه.
برای مثال الان خیرین سالی n تا مدرسه میسازن و x تا هم دولت. اخر سال وزیر مربوطه میاد میگه “ما” n+x تا مدرسه ساختیم :open_mouth:
این یک مورد کوچک از سوء استفاده های دولت از مسائلی هست که نتها نقشی در پیشبرد اونها نداشته بلکه در بسیاری موارد بازدارنده هم بوده

1 پسندیده


حرفی برای گفتن اگر بود دیوارها سکوت نمیکردند
دیوار !دیوار!
ای خوشترین جواب تو آوار…

بخاری های برقی مصرف برق خیلی بالایی دارن و هزینه برق مدرسه سرسام آور میشه.

اکثر مدارس روستایی که من دیدم اصلا در و پیکر درست و حسابی نداره. ساختمان ها بسیار قدیمی هستند.

1 پسندیده

پرداخت هزینه برق قطعا معقول تر از پرداخت هزینه نفت + هزینه جان کودکان هست. بر اساس دیه هم در نظر بگیریم یک آدم 300 میلیون تومان میارزه. هزینه برق مازادی که پرداخت میشه بیشتر از این هزینه نخواهد بود قطعا.
هزینه سردرد های معلم بخاطر استشمام دائم بوی نفت و هزینه اتلاف زمانی برای هربار تامین نفت رو هم باید به این ماجرا اضافه کرد

مدارس روستایی میتونن با درخواست از بسیج سازندگی به پنل های خورشیدی مجهز بشن و علاوه بر نپرداختن هزینه برق، از تزریق برق به شبکه ملی درآمد هم کسب کنند

1 پسندیده

راهی که به نظرم توی دراز مدت جواب میده اینه که روحیه ی مطالبه گری رو توی بچه ها پرورش بدیم و بهترین افرادی که میتونن خصوصا توی مناطق محروم موثر باشن معلم های دوره ی ابتدایی هستند، اینکه به بچه ها بگیم که نباید با هر شرایطی کنار بیان، بگیم قانع بودن هیچ ربطی به مظلوم بودن نداره، وقتی اصول ایمنی رو بهشون از توی کتاب آموزش میدیم بگیم که باید وارد محیط هایی که ایمنی لازم رو نداره نشن ، حتی اگه مدرسه باشه! چه اشکالی داره که همه ی مدارسی که این مشکل رو دارن یک هفته از سمت دانش آموزان و معلم هاشون تحریم بشن تا حداقل اصول ایمنی حداقل در مورد گرمایششون تامین بشه؟

یه تجربه ای در این زمینه دارم، دوره ی دانشجویی توی آزمایشگاه محاسباتی دکتر … کار میکردیم . خب آزمایشگاه محاسباتی تجهیزات اصلیش کامپیوتر و صندلی هست …
با اینحال صندلی هایی که توی آزمایشگاه ما بود هیچ تفاوتی با صندلی های آزمایشگاههای غیر محاسباتی نداشت.
بعد از یکی دو ماه که توی آزمایشگاه بودم کمر درد گرفتم، به استادم گفتم:آقای دکتر این صندلی ها مناسب آزمایشگاه محاسباتی نیست که صبح تا شب و گاهی شب تا صبح باید پشت سیستم بشینیم،گفتم ما که توقع صندلی اداری نداریم ولی حداقل یه چیزی باشه که بعد چند سال به ازای دریافت یه مدرک کارشناسی ارشد، انواع و اقسام مشکلات ستون فقرات رو پیدا نکنیم. یادمه ایشون جوری زدن زیر خنده، که من خجالت بکشم از حرفم، گفتند :خانم فلانی شما خیلی پرتوقع هستید ، اینا که خوبه ، من توی دوران دکترا ،چهار پنج سال روی این مدل صندلی کار کردم. (عکسشو پیدا نمیکنم که بزارم ،فکر میکنم همه یادشون هست که چی منظورمه ،یه چیزی بود تقریبا به این فرم )

1
اونموقع برام سوال بود که آیا اینقدر بی ارزشیم که مطالبه ی یه صندلی کاملا معمولی اینقدر عجیبه !
هر چند به عنوان یه دانشجوی پرتوقع و شاید پررو شناخته شدم اونموقع ولی با اینحال اصرارها و پیگیری های من باعث شد آزمایشگاه ما مجهز به صندلی هایی بشه که تا حدودی قابل قبول بود.
اگه از الان به بچه های دبستانی این موارد رو آموزش بدیم ،وقتی وارد دانشگاه میشن استاد شگفت زده نمیشه و خنده ش نمیگیره که چرا نگران سلامتی ستون فقراتشون هستند…

1 پسندیده