فکر میکنم سوال مهمیه . مهم یعنی اگر جوابش رو بدونیم تو زندگیمون تاثیر میذاره
بزارید برای راحتی کار اول یه شخصیت تعریف کنم به نام A : موفق، بزرگ، با تجربه، دور اندیش
دو راهی رو تصور کن
دو راهی های تصمیم گیری… سر بزنگاه های انتخاب…
اونجایی که مغزت داره با فرکانس گیگا هرتزی هزار تا خط کش و ملاک و آرزو و ترس و نفع و و عاقبتو و کلی پارامتر دیگه رو بررسی میکنه تا درباره یه موضوع سریع تصمیم بگیره
این موقعیت رو تجربه کردی؟
کاری به خود این موقعیت ندارم
من به بعد از اون کار دارم
بار ها شده بعد گذروندن این هجمه عظیم افکار و محاسبات ذهنی، مسئله رو برای یه آدم تیپ A مطرح کردم و با این جواب روبرو شدم “این که خیلیل سادست” چون فلان پس بیسار.
و دیدم حرفش منطقیه یا حتی اگر قانع نشدم از انجامش نتیجه معقول تری گرفتم
Aها زندگی در اغلب موارد خیلی ساده تر از ما میبینن و حتی خیلی از داده های صورت مسئله اضافی میدونن
عموما قوانین خیلی ساده و راحتی رو برای تصمیم گیری استفاده میکنن.
نظر شما چیه ؟
این سوال مباحثه ایه و احتمالا نشه با بله یا خیر به نتیجه ای رسید
نگرش شما چیه ؟
اصولا زندگی درست سادست؟
با این ویژگی Bها موافق نیستم، انسان هایی هستند که به قول شما کم تجربه، جاهل و ناپخته اند پس اصولا به خیلی چیزها فکر و شک نمی کنند و پیچیدگی ها توجهشان را جلب نمی کند، پس زندگی ساده و نسبتا آرامی دارند، با انواع دلخوشی های سطحی. انتخاب های ساده و پس آن عدم پذیرش مسوولیت انتخاب ها.
در صورتیکه بعضی از A ها، به معنی اهل اندیشه، برای هر جزئی از زندگی خود یا دیگران دنبال فلسفه هستند، پذیرفتن آنچه مردم به آن خو کرده اند و با آن آرام گرفته اند، برای اینان به سختی یا به ندرت صورت می گیرد. و . . .
از طرف دیگه شاید بشه گفت، هنگام کارهای متهورانه و رویارویی با عرصه های نو، دو جور شخصیت داریم، شخصیت بهانه جو که موانع را بسیار بزرگ می بیند و از تحلیل و درگیری می گریزد، پس موفق نیست، و شخصیتی که به خاطر مهارت حل مساله و تجربه و دید باز و . . . مسایل بزرگ را خرد می کند و حل شدنی می بیند و از مواجهه با آن واهمه ندارد، حتی اگر تلاشش در انتها به حل شدن مسایل نیانجامد.
نوع نگاه شما رو متوجه میشم و نکته ای که گفتید درسته
اما B یه آدم بی خیال نیست. من وارد اون نوع دسته بندی شخصیتی نشدم چون ممکنه مفهوم اصلی بره به حاشیه. B هنوز به آرامش نرسیده و دنیای سختی رو تجربه میکنه چون اونو خیلی سخت میپنداره . اتفاقا B ملاحظاتی رو در نظر میگیره که شاید لازم نیست
به همین خاطر که تمرکزمون رو ببریم جاییکه منجر به هم افزایی در راستای سوال بشه تعریف B رو حذف میکنم تا دورمون نکنه
چون آسیبی به صورت سوال نمیزنه
ممنون که به شفاف تر شدن موضوع کمک کردید
در ضمن اگر تعریف دیگه ای از A و B برای پاسختون نیازه تعریفش کنید
این سئوال و توصیفی که اومده بسیار گنگ و پرابهام هست. بویژه وقتی در دسته جامعهشناسی و روانشناسی مسئله مطرح میشه، بهتره در حد کمینهای کیفیت سئوال و توصیف رعایت بشه.
سعی میکنم توی قسمت اول بحثم، کمی در مورد زندگی و موفق توضیح بدم، ولی در مبحث مفاهیم و نامگذاری، خیلی باید دقت کنیم. مفاهیم کلی این خطر را دارند که مصداقهای بسیار متفاوتی دارند. این مصداق ممکن است باعث اشتباه بسیار رایج نتیجه گیری در یک مورد و اعمال در موردی اشتباه شود.
زندگی حداقل به دو مورد نسبتا قابل فهم در دنیای امروز به کار میرود. زیستن به معنی خورد و پوش و مسائل بنیادی، یا لذتهای سطح بالاتر مانند فهم و درک. در هر دوی این مصادیق، زندگی از دیدگاه نظری، بسیار ساده هست ولی در عمل، پیچیدگی از ترکیب خواستهها ناشی میشود.
خواستهها ممکن است با توان شخصی همخوان نباشد یا اساسا از نظر عملی خواستهها همزمان در دسترس نباشد. بدون این پیچیدگیها زندگی و دستورالعمل رسیدن به خواستهها کاملا روشن است. برای موفق شدن در این اجرا، نیاز به هوش کمینهای هست. ولی این به معنی رابطه خطی بین هوش و موفقیت در زندگی به مفهوم لذتهای بنیادی نیست.
برای هوش بالاتر از حدی، اهمیت از زندگی معمولی به لذتهائی مانند فهم منتقل میشود. در این سطح عمیقتر، مسائل با جنبههای کاملی ارائه میشوند و تلاش برای فهم و درک هست تا صرفا تکرار روندهای معمول.
موفقیت براساس معیار اولیهای که در بالا گفتم، مقیاسی کوتاهمدت در رسیدن به خواستهها هست. ولی در ارزیابی موفقیت به معنی مستقل، بازه زمانی بسیار مهم میشود. برای درک این مطلب، در طول تاریخ، اکثر انسانهای موثر در زمان خود موفق به حساب نمیآمدن. با گذشت زمان طولانی و روشن شدن اهمیت کارهای عمیق توجه به آنها جلب شده است.
این توضیح برای این بود که موفقیت لزوما به معنی تائید اجتماعی در زمان خود نیست، لزوما به زندگی بهتر و راحتتر منجر نمیشود.
معیار سرانگشتی تفاوت بین دسته اول و دسته دوم که گفتید، در همین عمق دیدگاه، و بازه زمانی تاثیر موفقیت هست. دسته اول با روشهای ساده، مسائل زندگی را برای کوتاهمدت حل میکنن ولی روش دوم با دیدگاهی عمیقتر به دنبال حل پایدار مسائل زندگی هستند. اینکه از کدام دسته پیروی کنید، انتخاب شماست ولی انتخاب هر دستهای نتایج خود را دارد که باید بپذیرد.
از منظر اجتماعی، دیدگاه عمومی اهمیت زیادی دارد. اینکه اکثریت اجتماع به کدام دسته اعتقاد بیشتری دارد، بر مسائل بسیاری اثرگذار هست. در واقع برعکس از سرنوشت یک جامعه تا حدی میتوان فهمید که کدام دیدگاه در جامعه غالب بوده.
برخلاف متن سئوال، که دیدگاه تحقیری نسبت به دسته دوم دارد، مهم این نیست که به چه دستهای تعلق دارید یا جامعه به چه دستهای اعتقاد دارد. مهم درک نتایج انتخاب بین این دستهها است. اگر صرفا روشهای دمدستی بدون زحمت دوراندیشی، در جامعهای مهم هست، باید انتظار داشت که به تدریج با مسائل شدیدی روبرو شد، مثال عینی در این مورد خشکسالی، فروریختن اجتماعی، فساد اجتماعی، تکرار تجربیات تلخ تاریخی.
تیپ A یا اولویتهاش رو میدونه و دیگه انتخاب اضافی وارد تصمیمگیری هاش نمیکنه؛ و یا بعضی جزئیات رو کلا نمیبینه و در نتیجه راحتتر انتخاب میکنه.
تیپ مقابل A احتمالا از افرادی ریزبین تر مثل جامعه پادپُرس تشکیل شده. و در نتیجه جزئیات بیشتری میبینه و پارامترهای بیشتری در انتخابهاش وارد میشه و … ، و در نهایت برای تصمیمگیری فلج میشه.
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیز هوش / کز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع / سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش
وانگهم در داد جامی کز فروغش بر فلک / زهره در رقص آمد و بربط زنان می گفت نوش