به نظرتون وقتش نشده به گزینه‌ی همزیستی و همبستگی اجتماعی هم فکر کنیم؟

این روزها در گوشه و کنار، از ایده‌های زیادی برای بهبود یا حداقل جلوگیری از بدتر شدن وضعیت جامعه حرف زده میشه. اینکه این ایده‌ها در اساس چقدر با اون چیزی که الان در جامعه برقراره متفاوته، یک بحثه، ولی انگار کسی نیست که به اون معنی به فکر راهی برای همزیستی و همبستگی اجتماعی باشه. بسیار بیشتر از اونکه به فکر تقویت ارتباط اجتماعی از راه «کمتر قید قائل شدن برای ارتباط سالم اجتماعی» و «کمتر گیر دادن به همدیگه» باشیم، به دنبال فردگرائی بیشتر، ایجاد قیدهای متنوعتر، بلندتر کردن لیست خواسته‌های فردی از جامعه هستیم.

به نظرتون در دورانی که به نظر میاد مردم جامعه خودشون باید به فکر خودشون باشن، وقتش نشده که کمی به راههای همزیستی مسمالت‌آمیز و عمیقتر کردن همبستگی اجتماعی فکر کنیم؟ نباید کم‌کم بفهمیم که اجتماع چیزی بیشتر از دور هم بودن آدمهای تنهاست و قبل از فکر کردن به بلندپروازی‌های اجتماعی، حداقل به فکر متوقف کردن گسست اجتماعی باشیم؟

فاجعه‌های اجتماعی و طبیعی بدتر در راهن. میتونیم منتظر باشیم، بعد اگر جان به در بردیم، دنبال مقصر بگردیم یا به خودمون شانسی برای بقا بدیم. باور کنید قانون طبیعت با قانون اجتماع متفاوته، بلای طبیعی برای همه‌ست و حتی خیلی وقتها مقصرها و متقلبها باقی میمونن و بقیه گرفتار میشن!

shipandsociety

8 پسندیده

نکته عجیب ماجرا اینجاست که بحرانها و اتفاقات ناگوار به جای افزایش همبستگی به افزایش گسست منتهی میشود. کافی است یک شایعه پخش شود تا مردم انبار خانه خود را تا سقف پرکنند تا مبادا در قحطی پیش‌رو گرسنه بمانند و خودشان و چندنفر اطرافشان در امن و امان باشند واصلا مهم نیست دیگران در چه وضعیتی هستند! در اتفاقات دو سال اخیر این مسئله را به وضوع مشاهده میکنیم.

از طرفی این مشکل ریشه‌ای است و گویا اجتماع ایرانی نمیخواهد بپذیرد این مشکل هست و برای آن راهکاری داشته باشد. به عنوان مثال از یادداشتها و نامه آقای فروغی به دوستش در بحبوحه اشغال ایران در جنگ جهانی اول میتوان فهمید همین مسئله عدم همبستگی ، در آن زمان نیز با شدت در حال منهدم کردن سرزمین ایران بوده تا حدی که آقای فروغی این جمله را مطرح میکند که در ایران «ساختار دولت_ملت» شکل نگرفته و ایران «نه دولتی دارد و نه ملتی» و گویی ایرانی بودن یک کلمه بی‌معناست و ایران یک اجتماعی از میلیون‌ها فرد مجزاست که هیچ احساس خاصی نسبت به همزیستی و همبستگی ندارند.

در میان بحرانهای فعلی در تداوم بحرانهای چندقرن اخیر نیز میتوان همان دیدگاه آقای فروغی را دوباره مطرح کرد که در جغرافیای ایران نه دولتی شکل گرفته نه ملتی اما با وجود غیرمنطقی بدون دوام چنین اجتماعی ، اوضاع به همین منوال پیش خواهد رفت و اجتماع ایران به همین مسیر کج‌دار و مریز ادامه میدهد.

اما همیشه این سوال باقی میمونه که آیا «وقتش نشده به گزینه‌ی همزیستی و همبستگی اجتماعی هم فکر کنیم؟»

2 پسندیده

عالی بود و خیلی خوب شد که به جنگ جهانی اول اشاره کردی. شاید بد نباشه تاریخ اون دوره رو همه بخونن تا بفهمن شرایط بدتر هنوز در راهه.

1 پسندیده

فرض می کنیم وقتش شده ، چطوری قرار این کار انجام بشه ؟

ما در ایران کارخانه تولید انسان هایی داریم که به همبستگی اجتماعی اهمیت نمیدن خب شما باید سیستم رو عوض کنید دیگه ، درسته ؟ اون محصول خروجی رو که شاید نشه به این سادگی ها عوض کرد.

حالا برای عوض کردن سیستم ما اشخاصی و می خوایم که یکسری ساختار درست و پایه گذاری کنند ، کسی که باعث برچیده شدن برده داری شد تو آمریکا یک شخص سفید پوست بود نه سیاه پوست.

جامعه ما انسان درستی و خروجی نمیده ، خب مشکل مشخص شد ما خشت اول و بد گذاشتیم حالا باید افرادی باشند که شروع کنند ساختار های اجتماعی رو کم کم عوض کردن با در نظر گرفتن رفتار ایرانی.
با توجه به تجربه چنین شخصی و خوده ایرانی ها می کشند پایین ، خب تکلیف چیه ؟ من همیشه تو این موضوع به بن بست می خورم

2 پسندیده