گاهی باور میکنم که همه چیز واقعی است و این حالم را خراب میکند. ترس برم میدارد و انگار در اعماق یک گودال عمیق به سختی نفس میکشم. نمیدانم چرا، ولی لذتها انگار نمیتوانند واقعی باشند. همه ظرف ها را شسته بودم، سپس یک دوش آب سرد برای خنک شدن، برای زدودن همه چیز، صداها، تصاویر … از حمام که بیرون آمدم خیالات تازه رنگ گرفتند. خودم را به اتاق رساندم و هنگامی که از خیسی و خنکیام لذت میبردم، متوجه شدم واقعیترین لذتی که امروز داشتهام همین بوده است. تخیل باید جور همه این دنیاهای واقعی، حرفهای تکراری، آدمهای نچسب و دنیای ترسناک پر از انتظارات را بکشد. بدون تخیل و دنیای مجازی زندگی بسیار سخت است.
مگه زندگی همین نیست؟ «تکرار + ذهن هایی که قدرت پاره کردن این تکرار رو دارن، یا همون ذهن های متخیل».
طبق تجربه، دو-سه موقعیت هست که خبری از دنیای عجیب روزمره نیست: وقتایی که تو دل طبیعتم، وقتایی که در سفرم، و زمان های بازی! ولی خودم انتخاب کردم که فقط زمان های خاصی پای این سه تا باشم. چون دیدم این جور زمانها برا زندگیم لازم هست، ولی کافی نیست؛ و رویاهام کمی تا اندکی جاه طلبانه تره.
قلمتون خیلی خوب بود و متن به دلم نشست . با اجازه شیر شد …
به قول آقای نیکلاس کار " ویژگی های چند رسانه ای بی نظیر فضای مجازی دلیل رشد دیوانه وار اون نیست . بلکه این رشد حاصل نیاز روحی ما آدم ها به فضای مجازی بوده . فضایی که تو اون مرز هر کس فقط تخیلاتش هست ! "
متن زیبائی بود. خیلی سخته بشه با منطق کمی شکست این احساسها رو. من فکر میکنم رویاها یه نکته دارن که برامون جذابشون میکنن نسبت به واقعیت و اون حذف ناخوشیهای در کنار لذتهاست. همه رویاها به نحوی و در جائی برای خودمون یا شخص دیگه به وقوع میپونده ولی در شکل واقعیتر. یه نکته هست که نشانه های عصر مدرن به حساب میادو اون از بین رفتن شخصیت فردی، به شکلی که اکثر ما حس میکنیم نقشی در دنیای واقعی خودمون نداریم و در دنیائی زندگی میکنیم که توسط دیگران ساخته و پرداخته میشه. این احساس در جاهائی که از زندگی شلوغ دور هستیم تا حدی از بین میره مثل همون جاهائی که @lolmol گفت. اونجا شاید بدیهای این رویا رو بشه در طولانی مدت دید (عدم امنیت، …) و حس نسبت به زندگی اجتماعی رو تلطیف کرد تا حدی.
متن زیبایی بود ما هر موقع بخوایم میتونیم از این تکرار بی روح خارج شیم باید سعی کنیم خودمون باشیم و ذهن رو آزاد کنیم