بچههای محله ما یا پسران جبلاوی (به عربی: اولاد حارتنا ) است. این داستان در سال ۱۹۵۹ در روزنامه الأهرام منتشر میشد. نشر این داستان مخالفت بسیاری از شخصیتهای مذهبی مصر را برانگیخت؛ تا این که سرانجام نشر این کتاب در مصر ممنوع شد. این کتاب نخستین بار در سال ۱۹۱۹ در لبنان چاپ شد. فلیب استوارت آن را به انگلیسی برگرداند و این کتاب شهرتی جهانی پیدا کرد.
کتاب که برای نجیب محفوظ شهرتی منفی چون سلمان رشدی آورد داستان سمبولیکی از قصه آفرینش است. این داستان بنا به محتویات آن و نوع مطالب درج شده کلا در ایران غیر قابل چاپ است.
کتاب داستان مردی بنام جبلاوی است که فرزندی بنام ادهم ( آدم ) دارد . آدم و پسرانش در قصری کوهستانی زندگی می کنند که بخاطر اینکه ادهم از فرمان جبلاوی سرپیچی می کند از قصر رانده می شود…
حالا با نشر جامی روبرو هستیم که کتابی را بیرون داده در حدود 200 صفحه که نامش حکایت های محله ما است. کتاب را که باز می کنی می بینی ابتدا یک خلاصه تقریبا صد صفحه ای از کتاب بچه های محله ما است ( کتاب اصلی حدود ششصد هفتصد صفحه است) که البته نشانی از موارد بحث برانگیز در آن نیست و باقی کتاب هم گزینه ای از یک مجموعه داستان نجیب محفوظ است.یعنی آش شله قلمکاری… یعنی کتاب نه کتاب بچه های محله ما است و نه آن مجموعه داستان ها بلکه ملغمه ای از هردو است بدون اینکه مترجم توضیحی در این باره ارائه کرده باشد. فقط تصور کنید مترجمی با کتابهای شما این کار را بکند…
در تماسی که با ناشر گرفتم گفتند چون به مترجم اطمینان داشتند متن او را بدون بررسی چاپ کردند و دیگر آن را چاپ مجدد نمی کنند.
نظر شما در باره این آشفته بازار ترجمه چیست که با آثار مهم دنیا اینطور بازی می کنند؟
من فکر میکنم یه سری مسائل داخلی و خارجی امکان این فرآیند رو فراهم آوردن. چندتائی که به ذهنم میرسه رو میگم، میتونیم بیشتر بحث کنیم.
نبود کتاب قابل رقابت داخلی. ما به شدت در زمینه ادبیات ضعیف هستیم، ادبیاتی که بتونه به طور متعادل به ذائقه افراد در جامعه نگاه کنه. ادبیاتی که وجود داره یا با وجود فراگیری، از محتوا خالیه، یا در عین پرمحتوا بودن، به مخاطب توجه نمیکنه. این نبودن خوراک داخلی، زمینه رو برای جولان ترجمههای خارجی فراهم آورده.
مشکل ترجمه در ارزیابی اینه که مخاطب هیچ معیاری برای قیاس و دیدن معضل احتمالی نداره. به یک دلیل بسیار ساده: اگر که توان خوندن به زبان اصلی رو داشت که نیاز عمومی به ترجمه حس نمیشد. به تدریج مترجمها این ضعف اجتماعی رو درک کردن و قدم به قدم از دقت و صداقت در ترجمه کاسته شده. این چیزی که امروز میبینید، حاصل یک فرایند طولانی مدت از انحرافهای ریز و فدا کردن دقت به خاطر سرعت است.
نبود کتاب قابل رقابت داخلی. ما به شدت در زمینه ادبیات ضعیف هستیم، ادبیاتی که بتونه به طور متعادل به ذائقه افراد در جامعه نگاه کنه. ادبیاتی که وجود داره یا با وجود فراگیری، از محتوا خالیه، یا در عین پرمحتوا بودن، به مخاطب توجه نمیکنه. این نبودن خوراک داخلی، زمینه رو برای جولان ترجمههای خارجی فراهم آورده
به نظر من این دلیل حساب نمی شود چرا که نیاز به ترجمه همیشه وجود دارد. این کتاب یکی از کتابهایی است که من بسیار دوست دارم بخوانم اما چون زبان کتاب عربی با لهجه مصری است نمیتوانم اصطلاحات آن را درک کنم. این کتاب به زبانهای بسیاری ترجمه شده و خواندن ادبیات غنی دنیا همیشه لذت بخش و لازمه. بنابر این زیر سوال بردن اصل ترجمه کتاب کار درستی نیست.
مشکل ترجمه در ارزیابی اینه که مخاطب هیچ معیاری برای قیاس و دیدن معضل احتمالی نداره…
مورد دومی که فرمودید مثل اینه که بخواهیم همه آدمها متخصص کشف آثار هنری تقلبی باشند که نیستند و اصلا قرار نیست مخاطب اینکاره باشد.قرار نیست همه ما از آنچنان دانشی برخوردار باشیم که بتونیم همه زبانها رو درک کنیم و مچ مترجمین را بگیریم و اصلا این وظیفه ما نیست.مساله اینه که هیچ نهادی برای نظارت بر کار آنها ( از لحاظ ادبی ) نیست . هیچ مجله ای این کار را نمی کند. هیچ ویراستاری آنها را نقد نمی کند. یکی از معروفترین مترجمین ایرانی در کتاب بسیار معروفی جمله lets call it a night را ترجمه کرده : بیایید اسمش را بگذاریم شب. در حالی که این جمله یعنی بیایید تمامش کنیم. و یا اینکه بهتره دیگه بریم خانه هامان یا چیزی شبیه به این… آقای مترجم حتی نکرده اینترنت را جستجو کند. این آقا کلمه Fedex را ترجمه کرده کالیدوسکوپ درحالی که فد اکس یک نوع سیستم پستی است… خوب متاسفانه تند و تند هم دارد آثار مهم دنیا را ترجمه می کند و کسی هم نیست بگوید آخر مرد حسابی دست از سر آثار مهم دنیا بردار… با خودش هم که روبرو می شوی و ایراد می گیری طرفدارهایش لیچار بارت می کنند و خودش پشت بی ادبی آنها پنهان می شود…