دلیل خودکشی افراد چیه؟

طبق آمار، خودکشی ها در کشور ما روز به روز داره بیشتر میشه.

آمار خودکشی در ایران

  • افراد چه اتفاقی براشون میفته که امیدشون رو تا این حد از دست میدن که با تمایل به بقاشون مخالفت میکنن؟
  • چه چیزهایی در سیستم وجود داشته باشه، میتونه چنین رفتاری رو کاهش بده؟
2 پسندیده

به نظر رشد زیادی برای بین 25-34 دیده میشه!
من فکر کنم این بازه های سنی دلایل مختلفی دارن و میشه دلایل عمده رو برای هر بازه سنی بررسی کرد و دید شرایط چه جوری عوض شده. برای مثال مسائل اقتصادی بیشتر روی 25 به بالا اثر میذاره تا سنین پائینتر. فشارهای اجتماعی روی سنین پائینتر. امید به اینده برای 20-30 سالگی خیلی مهمه وفشار کاری برای سنین بالاتر! اگه داده های قبلتر هم باشه بهتر میشه مقایسه کرد

3 پسندیده

پارامترهای زیادی توی این موضوع دخیل هستن. سن، جنس ،ژنها، خانواده، جامعه، تغییر فصلها، شرایط آب و هوایی و تجربه های فردی و گروهی و …

#سوال
وقتی سهم هر پارامتر رو یافتیم، بعدش چه کاری می خواییم بکنیم دقیقا؟ ایا در حیطه نفوذ ما هست این اقدامات؟

2 پسندیده

معنی حرکت جمعی اینه که نیازی نیست همه چی در دایره نفوذ من باشه، من اون چی که ازم برمیاد میذارم وسط و مطمئنم کسانی مکمل من پیدا میشن که مسیر رو تکمیل میکنن.

4 پسندیده

امیدوارم کسانی پیدا بشند که به این حرکت گروهی افزوده بشند برای اون بخش عملی کردن اقدامات

حدسم اینه که خودکشی خودش یه برنامه در سیستم انسانی هست شاید شبیه حذف در انتخاب طبیعی که سازگارترینها بقا پیدا می کنند. پایه ای ترین خود کشی ها خودکشی سلولهاست تحت عنوان آپاپتوز، گاهی وقتها دلیل خاصی براشون پیدا نمیشه. برای این مدل مرگ سلول برنامه دقیق و ابزارهای خاصی داره. این مدل مرگ با مرگ برنامه ریزی نشده فرق داره(نکروز) که مثلا به دلیل ضربه و … سلول از بین میره. شبیه وقتی ادم تصادف می کنه …

5 پسندیده

تنها نمونه مشابه نهنگها هستن شاید بررسی اونها به این مسئله کمک کنه که مکانیسم طبیعی پشت این داستان چیه

3 پسندیده

بیشترین آمار خودکشی تو دنیا متعلق به چه کشورهایی هست؟
این نمودار مربوط به سال 2012 میشه. نتونستم بین خودکشی و توسعه ارتباطی پیدا کنم! با توجه به این نمودار به نظرم باید خیلی از متغیرها رو در این مورد در نظر داشت.
تو هر جامعه ای انگار دلیل خاص خودش رو داره!

3 پسندیده

ربطی مستقیمی احتمالا به توسعه فکر نکنم داشته باشه. با توجه به دوره ای که گذروندم. حالا بعد سر وقت امارش رو درمیارم که الان دقیقا خاطرم نیست. شادی در بعضی کشورهای فقیر بیشتر از توسعه یافته هاست حتی . لینکش رو بعدتر خواهم گذاشت

2 پسندیده

جالب بود، این هم نمودار رفاه کشورهای مختلفه (سبز کشورهای با رفاه بالاتر و قرمز کشورهای کم رفاه تر):

2 پسندیده

داشتم به این فکر می کردم که خودشکی یه دفعه ای اتفاق نمی افته. درست مثل چاق شدن یا لاغر شدن. مگر این که یه اتفاق خاصی بیافته. مثلا یه نفر ممکنه در یک ماه بیشتر از 4 کیلو کم کنه ( هفته ای یک کیلو استانداردی هست که در رژیمهای غذایی پیشنهاد میشه و بیشتر از اون خطر داره برای بدن ) اما ممکنه یه نفر به خاطر تغییراتی توی غده تیروئیدش یه دفعه در یک ماه 12 کیلو کم کنه و بلعکس. یا تغییر در غده هیپوفیرش یه دفعه در یک ماه چندین کیلو اضافه کنه و بلعکس. که هردوش خطر داره
حالا خودکشی یه شبه اتفاق افتادن رو نمیدونم هست یا میشه رصد کرد اصلا اگه باشه یا نه … یه موردش که توی شهر خودمون اتفاق افتاد. پسر بچه ای بود که بیش فعالی داشت و می خواسته ببینه میشه گربه رو دار زد؟ اما موفق نمیشه و روی خودش امتحان می کنه! منجر به مرگش شد. 11 سالش بود

اما اکثر کسانی که خودکشی می کنند. تصمیم نهاییشون رو یه دفعه نمیگیرند. انقدر فشار روشون هست که تصمیم میگیرن صورت مساله رو پاک کنند. این افراد بیشتر از بقیه احساس گناه می کنند. به این نتیجه رسیدن که در سیستمی هستن که خودشون بد هستن پس باید پاک بشند از سیستم.
برعکس اون افرادی که مثل غده سرطانی هستن (خودشیفته ها و پرخاشگرها، قاتلین زنجیره ای: اینا به این نتیجه رسیدن سیستم بده و من خوب هستم باید باشم ، گور بابای سیستم حتی) با این که برای سیستم احتمالا مضر هستن اما احساس گناه یا مضر بودن نمی کنند/
حالا سوال دوم باید این باشه که چی میشه که یه نفر در زندگیش به این نتیجه می رسه که من بد هستم و سیستم خوبه و یه نفر به این نتیجه می رسه که سیستم بده و من خوبم.
#سوال
کی به این نتیجه می رسه که من خوبم، سیستم هم خوبه، اما بهتری هم هست پس می خوام خودم و سیستم رو بهبود بدم ؟

5 پسندیده

برای این قیاس (من خوبم یا بد) به یه معیار نیاز هست. این معیار یا از اطراف میاد یا از ایدئولوژی. امروزه ما در قیاس با گذشته زندگی بهتری داریم در کل ولی: معیار ارزیابی عوض شده و ارتباطات گسترده تر شده و شخص خودش رو با بالاترین سطح زندگی توی دنیا مقایسه میکنه.
کمتر کسی دیگه خودش رو خوب میدونه ولی به نظرم (به جز موارد خیلی خاص ایدئولوژیک) همه سیستم رو بد میدونن. انتخاب بین صبر، انتقام از سیستم یا خودکشی بستگی به تیپ روحی افراد داره!

2 پسندیده

بحث «من بد هستم و سیستم خوبه» بحث جالبی بود، یاد کتاب I’m ok, you’re ok افتادم، معادل چنین بحثی برای سلول ها و آپاپتوز چی میشه؟

در مورد خودکشی نهنگ ها نظریه ای هست که میگه نهنگ های پیر که حس ناتوانی در رقابت رو تجربه میکنن، به چنین چیزی تن میدن.

آیا ناتوانی در رقابت میتونه عاملی برای حالت من برای این سیستم بدم، ببره؟

3 پسندیده

اتفاقا افرادی که خودکشی می کنن فکر نمی کنن ضعف دارن! فکر می کنن خوبن و یکی از موارد زیر
1- در حقشون ظلم سنگین شده (دختر مورد نظرش رپ نمی دن، از کاری که حقشه اخراج شده و …)
2- نمی تونن دلیل مناسبی برای ادامه زندگی پیدا کنن (به اون که چی خاص می رسن)
3- درگیر بیماری ها یا مشکلاتی می شن که جلوی فکر کردن رو می گیره و یکی از موارد یک و دو رو حس می کنن.

پس می شه گفت پارامترهای تاثیرگذار این ها هستن
1- اختلاف طبقاتی کمتر (ظلم کمتر)
2- امنیت اجتماعی و شغلی(ظلم)
3- دین یا چالش های بلندمدت عمیق تر (دلیل برای زندگی)
4- سردی هوا و جامعه! (ایجاد افسردگی خفیف و انزوا)

نکته مهم در استنباط از نقشه ها: می دونستید نسبت طلاق در پروتستان ها صفره! چون ممنوعه و در ظاهر کسی طلاق نمی گیره. خیلی کشورهای عربی و آفریقایی آمار نرخ خودکشی شون غلطه و کشورهای پیشرفته بدون دستکاری اعلام می کنن. جالبه بدونید تعریف فقیر، تجاوز جنسی، خودکشی و … توی آمارگیری کشورها کاملا متفاوته!

1 پسندیده

خوب بودن چه معنایی می تونه داشته باشه برای این دو دست ادم: کسانی که خودکشی می کنند و کسانی که با انرژی به زندگی ادامه میدن؟! خوب رو چه کسی ترجمه می کنه توی مغز ما؟

مساله اینه که کسی که به خودش اسیب میزنه- - نه فقط خودکشی، مثلا کسی که یه پاکت سیگار پشت سر هم در یک روز دود می کنه. - دچار سردرگمی هست.

این سردرگمی هم خودش سطح بندی داره. مثلا یکی از این که نمی تونه توی بازی زندگی خوب بازی کنه و فکر می کنه کارتهای بدی اورده به سیگار پناه می بره ، یکی به خاطر این که اساسا با ذات بازی مشکل داره و بازی رو درک نمی کنه.

کسی که خودش رو می کشه پروسه های تصمیم گیری در مغزش دچار اختلال شدن. کانکشنها بهم ریخته هستن. و چون ادمی خیلی براش سخته که در سردرگمی و تناقض زیاد بمونه ( انرژی زیادی از مغز میگیره ) پس برای غلبه به این سردرگمی به یه سری راهها پناه می بره که اوجش خود کشی هست.

راه های دیگه کناره گیری : کنار کشیدن از فعالیتهای اجتماعی یا غرق شدن بیش از حد در فعالیتهای اجتماعی به طوری که دیگه فراموش کنند خودی دارند که غمگینه . و سکوت اختیار می کنند و در این سکوت خودخوری می کنند

یه راه دیگه به تعویق انداختنهست: مثلا کسی که میگه باشه فردا به این موضوع فکر می کنم، یه ساعت دیگه هم وقت هست یا حتی ادمهایی که به این درجه رسیدن که مشکل دارن (میدونن که اعتیاد بده ) اما نمی تونند ترکش کنند. هی میگن باشه از شنبه !

راه دیگه اش تسریع هست: برای این که پروسه ها و فرایندهای ذهن از سردرگمی نجات بدن به مواد مخدر روی میارن، یه نوع تحریک مصنوعی ایجاد میشه.
اعتیاد از هرنوعی- حتی کسی که تا اخر شب کار می کنه یا کسی که به طبیعت معتاد میشه یا کسی که به افیونها روی میاره. سیگار و مواد مخدر - دقیقا با مغز چه کار می کنه؟ کاری که می کنند اینه که سیستم پاداش دهی مغز رو قلقلک میدن و ارامش کاذب به ادم میدن. همین.

مثلا کسی که با تزریق بیش از حد خودکشی می کنه، عمدا اوردوز می کنه این چطوریه؟ دلیلش اینه که این مواد بعد مدتی جواب نمیده به سردرگمیشون، یعنی باز سردرگمی در فرایندهای ذهنی و پردازشها غالب میشه و فرد به این نتیجه می رسه که به جای این که دستگاه رو تعمیر کنه که دیگه نویزی نشونه تصمیم میگیره کلا خاموشش کنه یا از پنجره پرتش کنه بیرون …

یه جمله معروفی از تامس هریس هست میگه که : کسانی که نمی تونند بدون سیگار کشیدن، بنشینند و با کسی حرف بزنند بی شک صداهای زیادی و مختلفی در درونشان به آنها هشدار میدهد که الان باید کارهای دیگری انحام بدهند. مثلا اگه الان اینجا دارن تایپ می کنند که جواب یه نفر رو بدن فکرشون بهشون میگه باید توی اتاق بغلی هم باشند و در حال خواندن کتاب خاصی باشند.

1 پسندیده

شما وقتي به بن بست ميرسيد چيكار ميكنيد؟؟؟
وقتي راه زيادي اومديد، تو راه به خيلي ادم ها پشت كرديد، تمام راه همه چيزتون رو از دست داديد، الان تمام روياهاي شما، يه ديوار بلنده…
بلند تا آسمون و غير قابل نفوذ…
وقتي ميخواي پشت سرت رو نگاه كني، يدوني اول چيزي كه باهاش روبه رو ميشي زخم خنجر اين جمله هست: من كه بهت گفته بودم، مگه نگفته بودم؟؟؟
خيلي جرات ميخواد تحمل شنيدن همشون
تازه… اگه اينقدر رو داشته باشي كه بخواي برگردي و به همه بگي غلط كردم…
وقتي ديوار رو ميبيني كه خيلي خسته اي، پاهات جون نداره
اونجاست كه يه تيغ يا يه ارتفاع يا هزاااار مدل ديگه تنها راه حلت ميشه…
به نظرم دليل خودكشي اون ديواره، و كسي خودكشي ميكنه كه نتونه در رو ببينه
دري كه ديگران ازش خبر دارن، فقط از زاويه ديد من دوره…
دري كه وظيفه ديگرانه بهت نشون بدن، اخه وقتي خسته اي ناي گشتن نداري

2 پسندیده