من از بزرگترین کنفرانس گردشگری که سال 1395 به مناسبت روز جهانی گردشگری برگزار شد زدم بیرون. حرف های تکراری، صحبت های دو نفره پشت تریبون که بیشتر لوث بازی های شخصی بود و تکرار مکررات مهم ترین دلیلش بود! از وقتی که با مفهوم گیمیفیکیشن آشنا شدم و مطالب مختلفی درباره اش خوندم فهمیدم که با طرح یک بازی مشارکتی و استفاده از نظرات مشارکت کنندگان میشه افراد رو همراه و هم پا کرد.
شاید مهمترین دلیل سر رفتن حوصله مخاطب این باشه که برگزارکنندگان کنفرانس هیچ توجهی به نیازها و احساسات شرکتکنندگان ندارند. شرکتکننده یک کنفرانس میتونه اهدافی مثل یادگیری، ارائه دستاوردهای شخصی و شبکهسازی داشته باشه. اما به جای پاسخگویی به این موارد، میبینیم که سخنرانی طولانی فلان مقام دولتی و «ما چقدر خفنیم» میشه بخش اصلی کنفرانسها و همایشها.
اما چطوری میتونیم نیازهای شرکتکنندهها رو پاسخ بدیم؟ اول از همه نیازه که پرسونای مخاطب رو مشخص کنیم. در اولین قدم لازمه پاسخ این پرسشها رو پیدا کنیم:
مخاطب ما کیه؟ چند سالشه؟ میزان تحصیلاتش چقدره؟ از کدوم طبقه اجتماعیه؟
چه نیازهایی داره؟ چه ترسهایی داره؟
دنبال چه فرصتهایی میگرده؟
بعد از مشخص شدن پرسونا باید بریم سراغ مشخص کردن سفر مخاطب. سفر ما با مخاطب از چه لحظهای شروع میشه؟ این سفر کجا به پایان میرسه؟ از شروع تا پایان چه مسیری رو طی میکنیم؟
برای مشخص کردن این موارد باید لحظههای کلیدی رو شناسایی کنیم و ببینیم مخاطب در اون لحظه چه احساس و نیازی داره. اینطوری میتونیم دنبال راهکارهایی باشیم که در نهایت برای مخاطب جذاب باشه.
استفاده از راهکارهایی مثل گیمیفیکیشن هم میتونه کمک کنه. اما باید مراقب باشیم که اثر عکس نداشته باشه. در کل در کنفرانسها و همایشهای بزرگ که میانگین سنی شرکتکنندهها نسبتاً بالاست باید مراقب بود که استفاده از تجربههای بازیگونه باعث دلزدگی مخاطبان نشه.