نظرتون در مورد نقش آرکتایپها در روان فرد یا جامعه چیست؟

سلام دوستان. مدتی هست عمیق روی آرکتایپهای روان در حال تحقیق هستم و خودکاری میکنم. به ارکتایپها در روانشناسی ابتدا امر توسط بصورت خیلی محدود توسط فروید و در عقده معروف اودیپوسی مطرح شدن و بعد توسط یونگ شاگرد فروید با عمق بیشتری مورد بررسی قرار گرفتن که در کتاب “انسان و سمبلهایش” به آنها پرداخته شده. جین شینودا در ادامه کار یونگ سمبلهای روانی زنانه و مردانه در خرد جمعی رو با اسطوره های یونان تطبیق داد و پیرسون کهن الگوهای روان انسان رو فارغ از اسطوره های شرق و غرب به 12 کهن الگو در سه مرحله آماده سازی و ساخت هویت (معصوم، یتیم، حامی و جنگجو)، مرحله سفر جان و ملاقات با خویشتن (جستجوگر، عاشق، نابودگر، آفرینشگر) و مرحله بازگشت (حکیم، حاکم، جادوگر، لوده ) تقسیم میکنه.

از آنجاییکه با مفهوم خرد جمعی روبرو هستیم این کهن الگوها فارغ از تک تک افراد در روان جمعی جوامع قابل بررسی هستن. مثلا جوامع پیشرفته در کهن الگو جنگجو هستن. جوامع جهان سومی در کهن الگو یتیم … البته اینها برداشت منه و درست یا غلط رو نمیدونم. شما چه نظری در مورد نقش آرکتایپها در روان فرد یا جامعه و تاثیر شناخت آنها در حرکت و پویائی دارید؟

4 پسندیده

فکر کنم از نظر پایه و قدمت به روشهای آزمون شخصیت ارحجیت دارند. ولی از نظر فردی بسیار سخته بررسی این خصوصیات برای افراد. این هم البته از انتقاد به میزان کاربردی بودن روشهای روانشناسی تحلیلی بوده.

در مورد بررسی این تایپها برای جامعه، ایده جالبیه. فکر کنم بهتره به هر جامعه، تیپ غالب هر مرحله نسبت داده بشه. نکته خوب داستان اینه، که در بررسی اجتماع، نیاز به تکیه بر خوداظهاری نیست و چیزی مثل تاریخ و روندهای اجتماعی میتونه استفاده بشه.

خوبیش حداقل میتونه این باشه که جایگاه خودمون و جامعه خودمون رو بهتر میتونیم درک کنیم. معمولا مسیر این بررسی، خصوصیات مثبت و منفی غالب رو در فرد و اجتماع روشن میکنه.

1 پسندیده