چه ارتباطی بین دانشجو و پیشرفت جامعه هست؟

دارم به این فکر میکنم که عامل پیشرفت یک شخص که بعد هایک خانواده تشکیل میده واین خانواده میتونه روی جامعه خود در امور مختلف، از جمله اقتصادی، سیاسی،اجتماعی،فرهنگی و… تاثیر بذاره، چیه؟

به نظر شما عامل پیشرفت یک کشور چیه یا کیه؟

برم سر اصل مطلب، مشکل خود منم: من یه دانشجو هستم. وقتی من هیچ ایده ای، هیچ پژوهشی و هیچ تلاش و کاووشی برای پیشرفت خودم و کشورم نکنم چه توقعی باید داشت؟

به نظرم مشکل اساسی دانشگاههای ما هستند و بعد از اون دانشجویان.

دانشگاههایی که فقط به فکر درآمدزایی خود هستند و جز چن تا کتاب درسی پیش پا افتاده که تدریس میشه، چه توقعی میشه داشت؟

دانشجو بعد از فارغ التحصیلی باید بیکار بمونه چون هیچ تخصصی نداره و فقط چن تا کتاب درسی رو پاس کرده. اگر مدیران ارشد یا استادان دانشگاه به جای تدریس این کتب ها یا در کنار این ها دانشجویان رو مجبور به دادن یک ایده یا یک تحقیق علمی برای ساخت یک محصول یا یک پروژه میکردند ما دانشجو ها و در کل قشر جوون جامعه، انقدر رو به زوال نبودیم.

در آخر باید بگم که اگه فقط و فقط یک موضوع یا ایده باعث به وجود آمدن یک محصول یا یک عامل پیشرفت بشود باید همین کار را انجام دهیم. البته باید توجه کرد که تنها تحقیقات و پژوهش و یک ایده کافی نیست زیرا باید آن را به صورت عملی و کاربردی به اجرا دربیاوریم. با این کار دیگه این همه جوانان بیکار نداریم که تنها دغدغه براشون شده پول ؛ دیگه لازم نیست (سنگ پا) وارداتی داشته باشیم ؛ خودمون امکانات لازم رو برای ساخت و تولید به کار میگیریم. در نتیجه دیگه نه بیکار تو جامعه داریم نه یک کشور عقب افتاده ایم، به نظر من … .

پیشرفت چیه؟ چه عواملی هست که یک کشور رو توسعه یافته میدونن و یه جامعه دیگر رو جهان سومی؟
آیا تو کشورهای توسعه یافته، این شخص و فرمان های شخصی هست که باعث توسعه شده؟
از چه جنبه هایی دانشگاه میتونه باعث توسعه ی یک کشور بشه؟ آیا تنها مشکل بحث دانشگاه هست؟
چرا زمان پدرای ما تابستونا میرفتن به دنبال فن و حرفه آموختن اما زمان ما جوان ها از اوقات آزادشون خوب استفاده نمی کنن؟
چرا با پایان یافتن دوره لیسانس و زمانی که به خوبی به این نتیجه رسیدیم که ادامه تحصیل مسائل شخصی زندگی ما رو حل نمی کنه، نمی ریم سراغ تغییر مسیر و دور باطل خواندن و آموختن طوطی وار رو ادامه می دیم؟

یه دلیلش به نظرم این هست که علت وضعیت کنونی این هست که ماعادت کردیم همیشه دنبال مقصر بگردیم و البته درست هم هست اما عوامل موثر رو کامل و جامع نمی بینیم و فقط تقصیر رو نهایت گردن دو سه عامل روشن می اندازیم مثلا: دولت یا به قول شما: خودم. اما با شکستن بحث به موضوعات و پرسش های اصلی تر به نظرم خیلی بهتر میشه مسائل رو تجزیه و تحلیل کرد و به عوامل ریز و درشت بسیاری رسید و مطلبی که گفتید خیلی کلی هست. :open_mouth:

1 پسندیده

چرا به جامعه ما میگید غیر پیشرفته؟ @shahab سئوال درستی رو مطرح کرد.
یه جنبه مهم این بررسی اینه که اگر دانشگاهی وجود نداشته باشه توی جامعه ما چه اتفاقی میوفته؟

نکته جالب اینه که شما وقتی یه کاری رو انجام میدید، عموما باید دلیل منطقی برای اون کار داشته باشید. اگر که امروز از یه دانشجو بپرسیم چرا تحصیل میکنه جواب ما چی میتونه باشه؟

علم و دانشگاه جائی به درد میخوره که ادما بدونن دنبال حل چه مسئله ای هستند و حل این مسئله از مسیر دانشگاه میگذره. جامعه ما پر از مسئله هست ولی مسیر دانشگاههای ما حل این مسائل نیست.

من این سئوال رو خیلی از دانشجوهای ارشدی که باهاشون برخورد داشتم پرسیدم. جواب غالب این بوده که اگه این کار رو انجام ندیم چه کار کنیم؟ یا به هر حال تا اینجا اومدیم!!! مثل اینکه تحصیل دلیلی شده برای فرار از روبرو شدن با واقعیتهای جامعه و شخص! دقیقا برعکس که جامعه دانشگاهی باید با علم به حل مسائل جامعه بپردازه!

هدف از مقاطع تحصیلی مختلف از جمله لیسانس، فوق لیسانس و … چیه؟ تعریف خاصی برای این قضیه وجود داره؟ آیا این اهداف به نوع رشته هم بستگی داره: فنی مهندسی یا علوم پایه و علوم انسانی؟

خب شاید همه مسائل حلشون از دانشگاه نمی گذره. خیلی از افرادی که اطرافم می بینم به دنبال این هستن که مدرک بگیرن و در مسابقه امتحانات استخدامی نمره قبولی بگیرن.

به نظرم تو این شرایط بهتره هر کسی که قصد ادامه دادن تحصیل با هدف یه زندگی بهتر رو داره : اولا یه تعریفی از هدف خودش بکنه و بعدم ببینه آیا دانشگاه بعد از 4 یا ده سال جوابگوی اون هدفش هست یا نه.

به نظرم رشد کمی افراد مدرک دار با سطحی از توقعات که دارم می بینم هیچ همخوانیی با وضعیت صنعت و … نداره. باید به فکر حرکت بود. این فکر هم خودمون میسازیمش نه بالایی ها.

این نمودار شاید براتون جالب باشه. آیا با توجه به مسائلی که کشورمون باهاش درگیره جای ایران اونجاس واقعا؟

بله تا حدود زیادی. معمولا کلیت تحصیل دانشگاهی بیشتر جاهای دنیا به لیسانس و دکترا تقسیم میشه و فوق یه دوره ی میانیه که بدون دکترا تا حد زیادی بی معنیه. توی لیسانس دانشجو با علم روز اشنا میشه و مسائل خیلی ساده رو حل میکنه. بیشتر اشنا شدن مورد نظره. توی دکترا دانشجو یاد میگیره مسائل جدید توی علم مربوطه چی هستن و شروع به حل یکی از اونا میکنه.

راستش این قسمت از یه نظرائی دست خودمونه. به این معنی که این روند بد تا وقتی ادامه داره که ادما تحت هر شرایطی بیان توی دانشگاه. اگر این رفتار جمعی عوض بشه شاید شروعی باشه برای تغییرات اساسی. ولی به نظرم توی جائی که همه چیز از کانال فاسد دولتی میگذره، امکان این وجود نداره که تغییر درست انجام بشه. بیشتر میشه به این فکر کرد که مسیر غلط طی نشه.
یه سری نکات رو من در طی این چن ساله که توی دانشگاه با مراکز تصمیم گیری سروکار داشتم برام کاملا روشن شده:
1- در تصمیم گیریهای دانشگاه کیفیت تحصیل و دانشجو کمترین ارزشی نداره. انگار موجودات بیگانه ای هستند که وارد دانشگاه شدن و یه جوری تحمل میشن تا برن! شاید باور نکنین این مطلب رو ولی امیدوارم وارد این روندها بشین تا بفهمین من چی گفتم.
2- ایده های زیادی برای رفع مشکل عقیم بودن دانشگاه از نظر فایده برای جامعه، مطرح شده ولی به دلیل فساد اداری شدید این ایده ها به نابودی کشیده شده. مثال ستادهای حمایت از شاخه های کاربردی مثل نانو و عصب شناسی. به محض تشکیل عده ای این ستاد رو دستشون میگیرن و همه ی حمایتها رو برمیدارن.

مدیران ارشد که روزی ده تا جلسه دارن و به این کارا نمی رسن.
اساتید چرا اینکارو نمیکنن؟ چرا دنبال بهتر کردن دانشگاه نیستن؟ چون اگر که این کارو انجام بدن اولا هیچ پیشرفت شغلی ندارن (نکته جالب: امتیازات پژوهشی دانشگاهی جزء کم اهمیت ترین امتیازات ارتقا هستند) و عموما اگه از همه چیز هم بگذرن و این کار رو بکنن باید برای ثبت و حق امتیاز از هفت خوان رد بشن.

1 پسندیده