بعضی اندیشه ها و منش ها و روش ها، برای مدتی آدم ها رو سرگرم می کنند و بعد آن بی چیزیست. توهم عشقی که انسان با آن خودش و دیگران را می فریبد و خیال هوسی بیش نبوده، پرستشی که جز سپردن مسوولیت خویش به دیگری نیست، پذیرشی که برای فرار از فهمیدن است و نیایشی که مسکن موقت درد روان است، وعده های عزتی که جز ذلت و رسیدن دیگری به قدرت نیست، واقعیت چیست، ما در خیالیم یا خیال در ما؟ چطور میتوان مخدرهای کمتری مصرف کرد و کمتر داروی فریب خورد و بیدار ماند و زنده و واقعیت را فهمید؟ کجا فریب کمتری در کار است، و کدام درمان کاراتر؟ سپردن دل به آرامشی (و نه امنیتی) که در پذیرش است یا کلنجار عقل با نقصی که در هر زمان در علم است؟
من فکر میکنم اگر مفهوم اصلی بعضی لغات که چهار چوب اصلی اعتقادات ما رو شکل میدهند را بدانیم وبا خودمان صداقت داشته باشیم بیشتر مشکلاتمان حل بشه .
حضرت پروین اعتصامی علیه السلام در بیتی ریشه همه اعمال و کردارهای ما را به خود خواهی و خود پسندی نسبت میدهند.
از تنور خود پسندی شد بلند / شعله کردار های نا پسند.
حضرت سعدی علیه السلام این خود خواهی و خود پسندی را به شکلی دیگر بیان می فرماید.
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند / آه و فریاد بر آری که مسلمانی نیست
لطفاً بازتر و بیشتر صحبت کنید، همینطور در رابطه با خودخواهی و ارتباطش با بحث.
اگر اندیشه و منش پایه و اساس درستی داشته باشه که باید راه انسانها روتسهیل کنه پس یا پوچ و تهی بوده یا علت هاشدرست نبوده.
اینهم نتیجه برداشت غلط از عشق است.(البته مخاطب من شما و دوستان دیگر نیستند کسانی که خدای نکرده به بن بست میرسند هست) عشق آتش زند و خانه خرابی دارد. گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش.
بعضی از اینکه گفته میشود دین آمده تا دنیای بشر را آباد کنه سوئ برداشت میکنند و همیشه در اماکن متبرکه دنبال رفع و رجوع مسائل مادی خود هستندکه ریشه آن خود خواهیست.
پذیرشی مورد قبول است که آگاهانه باشد (استغفار که کلید طلائی ارتباط است یعنی خدایا من آگاهانه اعتراف میکنم که اشتباه کردم).وعده های عزت هم اگر به کسی برسد گفتنی نیست.
واقعیت این است که ما در خیالیم
مخدرها هم خیال ما را کم میکنند تا بخواب برویم.دنیا محل فریب است اگر در آن غرق شویم
حقیقت.من دل نوشته ای داشتم که در آن ذکر کرده ام :حقیقت را دوست دارم چون گاهی از واقعیت فاصله میگیرد
جوجه اردک زشت در آخر داستان یک قو خواهد شد.
منجی: کسی پیدا خواهد شد که مشکلات ما رو حل کنه.
برنامه ریزی: برنامه ریزی کردم و اگه طبق برنامه پیش برم موفق خواهم شد.
پشتکار: من آدم با پشتکاری هستم پس میتونم.
خلاصه بودنش به این خاطرهست که معمولا رو پاورسیوینگم( ) و فک میکنم گفتنیا رو معمولا بقیه گفتن و گفتن من کمی زیاده گویی هست.
فکر میکنید لازمه بیشتر بگم؟
لازم که نیست، من با برداشت شخصیم کمی بحث پیش میارم، اونموقع اگه برداشتم غلط بود، شاید کمکتون لازم باشه:
- اولی در ظاهر واهی است، اما داستان کل قصه امیدبخشه، چون اون جوجه، در اصل اردک نبوده، اول تو جای غلط قرار داشته، بعد که خودشو پیدا میکنه، قصه خوش میشه.
- دومی شاید واهیترین تو لیست باشه. شایدم باید در شرایط بسیار بسیار خاص باشی، که زنده موندنت فقط به اومدن نجاتدهنده بند باشه، مثل اینکه تو بهمن یا کویر گیر افتادی و خودت هیچ امکان و ابزاری نداری برای گریز.
- دوتای آخر رو حدس میزنم در حالت اعتراضی به وضعیت بیثباتی جوامع بویژه ایران نوشتید.
صددرصد حق با شماست
بزرگترین امید واهی که من میشناسم جستجوی زندگی بعد از مرگ هست!
چون با خود واقعی و حقیقت رو به رو نمیشیم و یجور دوست داریم مخفی شیم بین این چیزا غافل از اینکه فقط گرفتار تکلف میشیم مثل داستان چینیان و رومیان که مولوی گفته
ما در خیالیم ما در پوششی در جلوی چشمانمان هستیم که حقیقت را یا نمیبینیم و یا نمیخواهیم ببینیم چیزهایی مثل غرور ،دروغ و غرق شدن در روزمرگی و البته فخر به چیزهای پوشالی که همگی حاکی از ترس دانستن است ؛ راه کار به نظر من مراقبت از خودمون و در هر حال دنبال حقیقت بودنه و چیزایی که غرور و خود بزرگ بینی و دروغ رو میشکنه انجام بدیم