چه ذهنیتی از مفهوم تعادل در شخصیت انسانی دارین؟

وقتی «تعادل» در شخصیت فردی رو می‌شنوین، چه ذهنیتی پیدا میکنین؟ ممکنه حتی به یک نماد یا شخصیت هم فکر کنین. کمی از ذهنیت خودت در مورد تعادل (balance) بگو.

ذهنیت خودم:

تجربه‌ای که از برخورد با عموم مردم جامعه در مقابل افراد خارج از جامعه، داشتم این رو تا حد زیادی روشن کرده که عموم ما به تعادل (بالانس) در زندگی و عقاید توجه نمیکنیم. در عموم کارها به شکلی به تندروی متمایل هستیم و روزنه‌ای برای تعامل با طیفهای فکری متفاوت باقی نمیزاریم.

تعادل مفهومی ساده، ولی عمیقه. در عین حال نیازمند توجه به این نکته‌ست که دنیا و افراد میتونن از من متفاوت باشن ولی نیازی نداره که برای رسیدن به جامعه بهتر، من تغییر کنم یا دیگران! تنها نیاز داره که تفاوت به شکلی مناسب در کنار هم چیده بشه تا تبدیل به نیرویی قوی برای فرد و جامعه بشه.

تعادل به معنی ندیدن یا حتی پذیرفتن تلویحی تفاوتها نیست، به معنی تعامل به جای تعارض، رشد و بهبود و صیقل خوردن لبه‌های تیز شخصیت انسانی‌ست. معنایی نادرست از همزیستی که در جامعه در حال شکل گرفتن هست، ترجیح تنهایی بر «تلاش برای تعامل موثر در راستای تعادل» هست که تفاوتی چندان با تندرویهای کنونی نخواهد داشت.

2 پسندیده

من داشتن تعادل در شخصیت را بیشتر از نگاه روانشناسی میخام ببینم به نظرم تعادل یه جور اندرکنش ذهن خوداگاه و ذهن ناخوداگاه ماست که چقدر ما اگاهانه رفتار میکنیم اگاهی اینجا به معنای شاهد محتویات ذهن هس وقتی داری رفتار میکنی

2 پسندیده

اگر درست متوجه شده باشم تعادل در شخصیت رو در انعطاف نسبت به نظرات درست ولی متفاوت میبینم. برای داشتن تعادل باید به لایه های عمیق تری از آگاهی برسیم .