موافقید دانشگاه باید دانشجو را تشویق به شروع استارت آپ کند و بستر را فراهم کند؟

به نظر من، دانشگاه نباید صرفا بدنبال ارتقاع توانایی های علمی دانشجو باشد، هرچند خود این موضوع بسیار مهم است!
اما دانشگاه بستری است برای رشد و شکوفایی سایر توانمندی ها، از جمله تفکر، خلاقیت و اجرا … .

چه خوب میشد دانشگاه بستر شروع کسب و کار را فراهم میکرد، با برگزاری دوره های پشت سر هم درباره چگونگی شروع استارت آپ، چگونگی اجرا ایده، و اینکه دقیقا چگونه الهام بگیریم و چگونه ایده پردازی کنیم.

مثلا در مکانی مثل سیلیکون ولی آمریکا، که مهد شروع بیزنس و استارت آپ های موفق است، آیا واقعا فکر میکنید آنها ژنشون از ژن ما بهتره؟! نه به خدا. خلاق تر هم نیستن، مبتکر تر هم نیستن، عمرا هم اندازه ما علم و دانش داشته باشن. فقط اونجا سعی میکنند درست فکر کردن رو تعلیم بدن، به دانشجو قدرت اجرای طرحش رو بدن، حتی اگر بدونن احتمالا طرح موفق آمیز نخواهد بود.

نه اینکه بگم دانشگاه های ما اصلا حمایت نمیکنن، اما انگار یه جورهایی منتظرن یکی با ایده نابغانه بیاد پیشنهادی بده که 100 درصد همه مطمئن باشن جواب میده، بعد حمایت کنن. دیگه تلاش نمیکنن به بقیه بگن چطور این ایده ها را پرورش بدن، یا اصلا از ایده پرداز های متخصص استفاده کنن، و دانشجو را وصل کنند به آنها تا با هم رشد کنند.

1 پسندیده

عمرا هم اندازه ما علم و دانش داشته باشن

میشه یک مثال بزنید که در چه زمینه علمی ما از آمریکایی ها بهتریم؟

3 پسندیده

نه. من مخالفم. نباید همه چیز رو کشکی و کتره ای با هم قاطی کرد.
دانشگاه سازمانی است که ماموریتش تلفیق و یکپارچه سازی آموزش و پژوهشه.
توسعه کسب و کار کلا موضوع بی ربطی است و باید جای دیگری تعقیب بشه

بهتره آگه دوستانی هستند که در آمریکا و یا کشور های با شاخص توسعه انسانی بالا تحصیل کرده و یا می کنند،نحوه تولید علم رو با دانشگاه های ایران مقایسه کنند، آنگاه خیلی از کاستی های دانشگاه های کشور مشخص خواهد شد. ضمن اینکه کارآیی نخبگان واقعی هم در این حوزه ملموس است.

من هم دانشجوی دکترا در المان هستم و هم امریکا و خوب میخوام یه مقایسه ای مشاهداتم انجام بدم. کشور المان نطامی نیمه سوسیالیست داره که در اون دانشگاه ها رایگان هستند و بچه ها به ازادی و راحتی در اون تحصیل میکنند هر ساله چند تایی نمایشگاه کار توش برگزار میشه که به اون واسطه دانشجویان جذب صنایع میشوند ولی در دانشگاه به هیچ عنوات سعی نمی کنند دانشجویان رو به عنوان بیزینس من بار بیاورند. این امر تا خدی خطرناک است و باعث میشه تفکر علمی اونها خراب بشه. کشور به قدر کافی فرصت کاری داره و بنابراین دانشجویان به هیچ عنوان نگران پیدا کردن کار نیستند. چیزی که ما تقریبا تو دانشگاه دولتی تجربه کردیم. اما بچه ها از هیجده سالگی مستقل میشوند و سعی میکنند خرج تحصیل خودشان را تامین کنند. بنابراین بچه ها از سنین هجده نوزده سالگی کار کردن رو یاد میگیرن و البته خرج کردن رو. تو المان اگر دیدید مثلا فرزند یه فرد نسبتا ثروتمند در یه بار در حال سرو نوشیدنیست اصلا تعجب نکنید.
اما دانشگاه هایی امریکا.
در دانشگاه هایی امریکا دانشجویان مجبورند شهریه هایی دانشگاه رو پرداخت کنند. حتی دانشگاه هایی ایالتی هم مبلغی تحت عنوان شهریه دارند که می بایست توسط دانشجویان پرداخت شود. بدیهیست دانشجویان بعد از فارغ التحصیلی با مبلغ قابل توجه وام روبرو هستند که تا مدتها بعد از فارغ التحصیلی انها تسویه خواهد شد. در نتیجه دانشجویان در هنگام انتخاب رشته به این موضوع خیلی دقت میکنند که ایا رشته مورد نظر برایی انها پول ساز خواهد بود یا خیر. حتی در بسیاری از موارد خیلی از انها از ادامه تحصیل منصرف میشوند.
شاید برایی اینکه ما فرزندان مان رو تشویق به کار افرینی کنیم باید الگویی حمایتی خودمون از فرزندان رو عوض کنیم. در ایران افراد تا سنین خیلی بالا اجازه مستقل شدن رو به خودشون نمی دهند و این یعتی اونها هرگز وارد زندگی واقعی نمی شوند. وقتی افراد در سنین کم وارد زندگی مستقل میشوند به مرور نحوه خرج کردن کار کردن و پول بدست اوردن رو یاد میگیرند.
این موضوع باعث میشه که اونها به کارافرینی و کسب درامد علاقه مند شوند. در قدیم الایام به واسطه ازدواج زود افراد این شرایط استقلال خیلی سریعتر حادث میشد و بچه های خیلی کارافرین تر بودند. حتی در حال حاضر بچه هایی روستایی خیلی کارافرین تر از بچه هایی شهری هستند.
در جمع بندی حرفهایم میخوام بگم دانشگاه دانشگاهه و وظیفه اون فراهم کردن توانایی های صنعته ولی برا اینکه افراد را کار افرین بار بیاوریم باید این موضوع رو از سنین نوجوانی و از خانواده ها شروع کنیم.

3 پسندیده

حتی اگه همه چیز فراهم باشه، میشه این سئوال رو پرسید که آیا ساختار دانشگاهی اونقدر صلاحیت و کفایت داره که بتونه به آدمها ریسک کردن و کارآفرینی رو یاد بده؟

واقع‌بین باشیم، دانشگاه توی کار بسیار ساده‌تر آموزش دروس تکراری، به شدت بد عمل میکنه. حالا تصور اینکه این ساختار معیوب بخواد وارد حوزه کسب وکار بشه، به نظرم چندان خوشایند نیست (در واقع فکر کنم الان تا حدی با پارکهای علم و فناوری به این سمت رفتن و میشه کاملا دید که چه نتیجه‌ای گرفتن).

در واقع برای یک تحول، به نظرم باید برعکس عمل بشه. یعنی دانشگاه به نیازهای مرتبط با حوزه‌های کارآفرینی مرتبط بشه و دست از توهمات علمی برداره.
تفاوت در اینه که در جذب و هدایت دانشجوها به سمت رشته‌های مختلف، به نیاز بازار کار نگاه بشه و نه اینکه اول دانشجو در رشته‌های مختلف تربیت بشه و بعد به دنبال ایجاد بازار کار مرتبط باشن.

2 پسندیده

لطفاً مقایسه تولید علم زنده در این دو کشور را با ایران بیشتر توضیح دهید.به بیانی دیگه؛تا چه اندازه دانشجویان علم مربوط به رشته خود را عملاً با بازار کار واقعی تمرین کرده و تطبیق میدهند؟
فلسفه اقتصاد در کشورمان با این کشورها قابل مقایسه نیست.باید از حوزه های کوچکتر شروع کنیم،حتی ممکن است از مقاطع ابتدایی،روش دستیابی به علم زنده را خلق و تمرین کنیم.من تجربه رویارویی با هم رشته ای های خودم که در دانشگاههای دولتی و دانشگاههای شهریه ای درس خوندن رو زیاد داشتم،حتی رشته های مرتبط که عملاً معیوب بوده و اولین تجربه ها را در آغاز بکار فرا میگیرند.در کشور عزیزمان فرصت های شغلی معمولاً تحت تاثیر ساختار معیوب نهادها قرار میگرفتند و جدای از موضوع بحث و نحوه عملکرد دانشگاهها،نگرانی های قبل و بعد از کنکور و سردرگمی در انتخاب بین علاقه و شغل پردرآمد،ضربات اساسی را وارد میکنند.

در مورد علم زنده فکر میکنم بزرگترین چیزی که گفته شود این است که تحصیلات تکمیلی و تحقیقات علمی در دوره دکترا در ایران یک شوخی خیلی بی نمک است. در کشورهای پیشرفته مانند المان یا امریکا استادی که قرار است در مقاطع بالاتر مانند کارشناسی ارشد یا دکترا دانشجو بپذیرد می بایست هزینه هایی تحصل و تحقیق دانشجویان را پرداخت کند.
میتونم بگم در تمام کشورهایی دنیا به غیر ار ایران تحقیقات علمی شغل محسوب میشود و برای استادی که میخواهد دانشجویی دکترا تربیت کند هزینه بردار است‌ . در این شرایط وقتی استادی شروع به پذیرفتن دانشجویی دکترا میکند، از قبل در مورد هزینه هایی ازمایش و البته حقوق دانشجویی اقدام کرده است.
در المان حوزه دسترسی به فاندهایی علوم پایه تنها به وزرات علوم المان و صنایع میشود در حالیکه در امریکا وزرات های بهداشت برخی خیرین مانند بیل گیتس و … بر این چرخه نظارت دارند.
فواید این موضوع اولا دانشجویی دکترا به محض ورود به دوره تحصیلات تکمیلی حقوق کارمندی، بیمه بازنشستگی و درمانی دریافت میکند. در نتیجه تمام وقت به تحصیل و تحقیق می پردازد و چه بسا امکان ازدواج برایش فراهم است.
ثانیا استاد ازادانه تنها با تعریف کردن پروژه هایی دم دستی و نا چیز وقت دانشجوی دکترا را تلف نمی کنم. چراکه قبل از تایید پروژه باید برای هزینه هایی اون فکری کرده باشد.
از طرفی وقتی روال به این صورت باشد، چرخه پرداخت کمک هزینه هایی تحقیقاتی هم شفاف میشود تا تنها افراد خاص از این شرایط بهره برداری نکنند.
حال این شرایط را با ایران در حال حاضر مقایسه کنیم.
ما دانشجوی دکترا میگیریم. بعد دانشجوی دکترا خودش باید برای خودش مسئله تعریف کنه. در کنار اون باید هزینه هایی زندگی خودش رو هم پرداخت کنه بنابراین مجبور علاوه بر تدریس در خود دانشگاه در سایر دانشگاه هایی کشورم تدریس کنه ( بعضا حتی در اسنپ کار میکنند)برای ارتباط با خارج از کشور هم باید بعد از فارغ التحصیلی تمام هزینه ها رو پرداخت کنه. در صورتیکه مسئله دکترایی اون به نتیجه نرسه مجبور سنوات پرداخت کنه و کلی هزینه هایی اضافی به اون تحمیل میشه. در طول دوران دکترا وام پژوهانه دریافت میکنه که البته بعد از فارغ اتحصیلی باید اون رو پرداخت کنه و در کنار تمام همه اینها اگر خواست برای دوره های پسا دکترا از کشور خارج بشه باید پنجاه شصت میلیون برای ازاد سازی مدرک پرداخت کنه. در کنار این فجایع پسرها مشکلات خدمت سربازی هم دارند.
ببیند در تمام دنیا دانشجویی دکترا موتور تحقیقاتی دانشگاه محسوب میشه و قلب تپنده علوم. به نظرتون با این مصائبی که برای دانشجوی دکترا در ایران وجود داره چقدر شانس زنده موندن برای این قلب هست؟

2 پسندیده

به نکته خوبی اشاره کردید،نظام آموزشی هم مانند نظام اجتماعی زنده و پویا است و قلب تپنده ای دارد.مهارت گفتگو یا توانایی در برقراری دیالوگ شبیه دستگاه گردش خون است که مواد غذایی را به قسمتهای مختلف میرساند.اگر این مهارتها نباشد،در واقع ابزاری که اطلاعات و علم را به قسمتهای مختلف جامعه میرساند و کاربردی میکند،وجود ندارد و علم زنده تولید نمیشود.میگویند یونسکو چهار ماموریت را برای نظام آموزشی در قرن بیست و یکم تعریف کرده است.نظام آموزشی بجز تخصص مربوطه باید به ما بیاموزد که:
1-آموختن را بیاموزیم
2-بیاموزیم که چگونه عمل کنیم و بکار گیریم
3-زندگی کردن را بیاموزیم
4-با همدیگر زندگی کردن را بیاموزیم

در بیشتر کشورها نگاه به علم اینطور نیسن و انتخاب به عهده خود افراد است. مثلا در کشور المان رشته هایی حقوق و پزشکی شانس درامد بالا در اینده دارند بنابراین دانشجویان برای رسیدن به انها تلاش میکنند ولی در این کشورها افراد با توجه به بازار کار خودشان تصمیم میگیرند چگونه ادامه تحصیل بدهند. در هیچ جایی دنیا دانشگاه، دانشجویان را جهت مند نمی کند. دانشگاه فضایی برای اموزش است و در ان حل کردن مسئله به افراد اموزش داده میشود. از طرفی من با این قضیه که گفته میشه دانشجویان ما برای حل مسائل روز دنیا در دانشگاه اماده نمیشوند کاملا مخالفم چرا که خیلی از دانشجویان دکترا در کشورهایی توسعه یافته که از ایران امده اند چیزی نسبت به همکارانشون کم ندارند.
مسئله اینجاست که ما در کشورمون مشکل دانشگاه نداریم، بلکه تعریفمون از علم غلطه و نمی دونیم چی‌میخواییم. خیلی از مشکلات صنایع ما رو حتی دانشجویان فارغ التحصیل از کوچکترین دانشگاه هایی حاشیه مرزهامونم میتونن حل بکنند پس ما چرا این همه استعداد کشورمون رو هدر میدیم.
جوابی که من برای این موضوع دارم اینکه تفکر کار افرینی رو باید بچه ها در خانواده یاد بگیرند و حل موضوعات روز دنیا هم منوط میشه به اینکه ما صنعت قویی داشته باشیم.