آیا زندگی روحی ما (سیر تکامل روحی) محدود به این جهان مادیه؟قبل و بعدش چطور میشه؟

زمانی پیش استادی میرفتم که میگفت ما دارای سیر تکامل روحی هستیم…
بارها باید بیاییم و بریم تا روحمون رشد کنه…
البته منظورم تناسخ که هندوها معتقد هستند نیست.
حرکت سیر روح صعودیه و به عقب بر نمیگرده!
همه ما باید مرحله جماد و نبات و بشر و انسان و انسان اولا رو طی کنیم تا به ذات متعالی خودمان برسیم.
این چالش ذهن منه که البته تعالیم دینی ما بنظرم تایید نمیکنند و همیشه این موضوعات توی ذهنمه:anguished::confused:

2 پسندیده

جالبه!
یعنی ما زندگی روحی و زندگی جسمی داریم؟
آیا زندگی روحی و زندگی جسمی دو چیز مختلف اند؟ یا یک چیز واحدند در دو قالب؟
آیا روح می تونه در ماده رشد کنه؟ یا زندگی جسمی در دنیای مادی و زندگی روحی در دنیای دیگری است؟
اصلا زندگی روحی یعنی چی؟

1 پسندیده

بله سیر تکامل روحی داریم
برای شروع میتوانید کتاب سفر روح اثر روانشناس مایکل نیوتون یا کتاب شناخت روح آقای حسن رهبر زاده رو مطالعه کنید.
شعر معروف مولانا اشاره به این موضوع داره:
جمادی مُردم و نامی شدم

وز نما مُردم به ‌حیوان سرزدم

مُردم از حیوانی و آدم شدم

پس چه ترسم؟ کی ز مردن کم شدم؟

حمله دیگر بمیرم از بشر

تا برآرم از ملائک بال و پر

وز ملک هم بایدم جستن ز جو

کل شیء هالک الا وجهه

بار دیگر از ملک پران شوم

آنچه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چو ارغنون

گویدم کانا الیه راجعون

1 پسندیده

من کتابهای کارلوس کاستاندا(تعلیمات دون خوان /حقیقتی دیگر / سفر به دیگر سو /…) همگی را خوانده ام و شمائی از عرفان سرخ پوستی را میدانم
همچنین کتابهای عرفانی جنوب شرق آسیا سر هارولد کمپ و پائول توئیچل که به اکنکار معروف شده را خوانده ام (دندان ببر/ کانجور / اک ایناری /اکنکار کلید جهانهای اسرار /…) تقریبا شمائی از این نوع عرفان را نیز میدانم
تا حدودی هم عرفان اسلامی را از مطالعه کتابهائی مثل (کشفف المحجوب هجویری / مناازل االسائرین خواجه عبدالله انصاری //فصوص الحکم ابن عربی ونیز فصوص فارابی /و…) دریافته ام و میدانم که منظور مولانا از جمادی همین حالت سکون و بی تحرکی ماست (زمانی که دانسته های ما هیچ کمکی جهت بهبود اوضاعمان نمی کند )
مقام حیوانی هم که ظلمات و خشم و شهوت و عجب و غرور ماست که دائم در این دو مقام سیر میکنیم (رفت و برگشت)
مقام انسانی را هم زمانی که کار نیک و عمل صالح و داوطلبانه برای ارتقائ روح انجام میدهیم سیر میکنیم
وبرای انسان کامل شدن یا به تعریف شما انسان اولی شدن باید سیر در مقام جمادی و حیوانی را از زندگیمان حذف کنیم و پائین ترین مقاممان مقام انسانی شود.
حضرت مولانا میفرماید / از مقامات تبتل تا فنا / پله پله تا ملاقات خدا
اولین پله از مقام تبتل مقام یقظه به معنای بیداریست . گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش / هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش

2 پسندیده

انسان یک بدن فیزیکی داره و یک روان چیزی به اسم روح وجود نداره حداقل از نظر علمی حالا اگر بحث غیر علمی هست کاری به اون ندارم.
ولی از این نظر مطمئن هستم که فعلا تو علم روانشناسی و علوم دیگه چیزی به اسم روح ثابت نشده.
ولی خیلی از روان شناس ها روان آدمی رو همون روح آدم می دونند و خیلی بحثش با اون روحی که جاهای دیگه تعریف شده فرق می کنه
یونگ معتقد بود روان آدمی (روح) همینطور که انسان سنش بالاتر میره بیشتر رشد می کنه ولی بدن انسان فرسوده تر میشه و این روانی که رشد کرده و در حال رشد هست در حقش نیست که با مرگ بدن فیزیکی از بین بره
حرکت روان (روح) انسان از ناخوداگاه به خوداگاه و بعد دوباره به ناخوداگاه هست یعنی کودک انسانی در ناخوداگاه به سر میبره و بعد کمی آگاه میشه و در پیری دوباره وارد ناخوداگاه میشه

در مورد تکامل روح(روان) هم یونگ مطالب جالبی گفته.
سخترین کاری که انسان می تونه انجام بده پیدا کردن خویشتن هست و این کار فقط در سال های میانسالی به بعد می تونه اتفاق بیافته چون باید جنبه های مختلف شخصیت به تفرد رسیده باشه و این کار زمان می بره.

ولی یونگ میگه از طریق تجربه های مذهبی میشه خویشتن رو کشف کرد البته منظور از مذهب بحث های ماوراالطبیعی نیست.
خویشتن باعث رسش و پختگی شخصیت میشه و بینش و ادراک زیادی به شخصیت میده. از طریق خویشتن هست که انسان انگیزه پیدا میکنه و باعث میشه تا انسان اگاهی و ادراک و فهم خودش و افزایش بده و هدف زندگی خودش رو مشخص کنه.
شاید بشه گفت افراد کمی نزدیک به خوشکوفایی و خویشتن رسیدند افرادی مثل بودا مسیح از نظر یونگ و شاید مولانا از نظر من

مفهوم کهن الگوی خویشتن مهمترین نتیجه مطالعات یونگ در مورد ناخوداگاه جمعی هست و خویشتن باید بزرگترین هدف انسان در زندگی باشه

3 پسندیده

ضمن احترام به عقاید و کتب خوانده شده ، بزرگوارانی که نام برده شدند ،مانند حضرت مولانا درک منظور واقعی ایشان شاید حداقل برای بنده سنگین است ولی میدانم مفاهیم پیچیده عرفانی وجود دارند که بسته به درجه درک شنونده میتوان معانی متعدد از آن برداشت کرد.
به عنوان مثال " می و مطرب و ساقی" که در اشعار به وفور یافت میشود بعضی به مفاهیم عرفانی آن معتقد و برخی مفهوم واقعی آن و برخی به هردو آنها که در اشعار حکیم عمر خیام نیشابوری تمثیل " می" به وفور یافت میشود.
به نظر بنده موضوع توسعه قابلیتهای مختلف حرکتی و ادراکی و … موجودات زنده در کره خاکی بصورت مرحله به مرحله و تدریجی توسط خالقمان برنامه ریزی شده و همه موجودات یک کل واحد را میسازند و همه چیز به هم مرتبطند و بطور کاملآ هوشیارانه با هم در ارتباط و تبادل میباشند.
مرگ به معنی واقعی آن وجود ندارد و فقط تغییر حالت روی میدهد .
از دید اسپرمهای دیگر، ورود یک اسپرم در تخمک و تشکیل یک سلول مرگ آن اسپرم تلقی میشود ولی در واقع تغییر از من به یک ما است که یک حالت جدیدی از حیات است.
اگر دو جنین در رحم مادر باشند از دید جنین داخل رحم خروج از رحم به عنوان مرگ تلقی میشود ولی در واقع تازه نوزاد دنیای واقعی را میبیند.
به طور کلی خلقت خداوند هرگز متوقف نمیشود و هر خلقتی آبستن خلق حالت بعدی میباشد.
غزلی از حافظ تقدیم به دوستان:

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند

وان که این کار ندانست در انکار بماند

اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن

شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

2 پسندیده

کاملا موافق هستم چون درک برخی از ناشناخته ها در ضمیر ناخودآگاهمان نیاز به زمان داره ، گنج در درون خودمان موجود هست و در وجود همه ما هست و فقط باید کنکاش کنیم و به آن دست پیدا کنیم.
هر انسانی در طول زندگی شاید خیلی نوسان داشته باشه ولی جوهره وجودی داره که با اون به دنیا آمده و تغییرش غیر ممکن نیست ولی سخته!

3 پسندیده

ممنون از تواضعتان .قصدم میزان آشنایی با عرفان های مختلف بود

راه حل اساسی . بالا بردن میزان درک شنونده با مانوس شدن با افکار این بزرگواران است.

اتفاقا مفاهیم عرفانی مفاهیم واقعی هستند.و مفاهیم رایج همگی در حاشیه اند .مثلا در مورد ( می ) من خودم سالها در این زمینه فعالیت داشته ام و میدانم می به معنی رایج آن بعد از مصرف انسان را دچار خمودگی و سردرد که به خماری تعبیر میشود میکند ولی می به معنی عرفانی آن انسان را به نشاط و سرزندگی همیشگی میرساند.

1 پسندیده

جواب بستگی به زاویه دید ما دارد. تنها نگاه علمی میگوید تعالی در کار نیست. یک زندگی است ، تولد دارد(قبلش چیزی نیست جز خاطرات اجداد در ژنتیک) و یک مرگ (که بعد از مرگ هم چیزی نیست. نیستی و پایان دفتر). در نتیجه ما چیزی به نام مسیر کمال نداریم مگر اینکه همین زندگی 60-70ساله را یک مسیر کمال بدانیم که تولد و مرگ ابتدا و انتهای آن است.

اما نگاه عرفانی و دینی معتقد به زندگی جاودان انسانهاست. حال به باور ادیان آسیای شرقی و جنوبی شرقی مثل آیین هندو و بودا و … جاودانگی توالی مرتب زندگی است. تولدی در پس یک مرگ و این مسیر یا رو به سوی کمال دارد یا یک فرد رو به سوی ظلمات و شر جلو میرد.
ازنگاه ادیان ابراهیمی (مسیحیت ، یهودیت و اسلام) این کمال وجود دارد ولی تکرر زندگی دنیایی نیست بلکه پس از مرگ کمال در سرای دیگر تداوم پیدا میکند. به باور بسیاری از اندیشمندان اسلامی حضور در بهشت به معنای پایان روند کمال نیست بلکه در بهشت نیز کمال نیز وجود دارد و آدم همچنان در حال طی کردن مدارج ترقی است ولیکن خبری از بازگشت به ظلمات نیست زیرا امتحان‌های اول با موفقیت به پایان رسید (به عبارتی ورود به دانشگاه و ترقی بی‌نهایت در علم؛ ولی بدون بازگشت به دبیرستان و بدون تکرار آزمونهای دبیرستان و کنکور!)

1 پسندیده