آیا سوال پرسیدن کافیه؟

سوال پرسیدن روش خوبیه واسه اینکه بتونیم به موضوعات و مشکلات مختلف از زاویه‌ی دیگه نگاه کنیم. مخصوصاً وقتی اون سوال، مخاطبش رو به فکر کردن وادار کنه. اما آیا شرط لازم و کافی برای بهبود اون مشکل هست؟ یا بهتر بگم آیا سوالایی که ما رو راجع به یه مشکل به فکر فرو میبرن به تنهایی باعث میشن تا در راه بهبود اون مشکل آستین بالا بزنیم و ابتکار عمل رو به دست بگیریم؟

اگه جوابتون مثل من “نه” هست به نظرتون دیگه چه چیزهایی واسه دست به کار شدن در جهت رفع و بهبود یه مشکل لازمه؟

3 پسندیده

به نظر من اولین راه اساسی برای پیدا کردن مشکل وابتکار عملی که اشاره کردید همین سوال کردنه که اگه درمواردی هم جوابی برای مشکل یا سوال پیدا نشه همین که خواننده رابه فکروادار میکنه یکی از گام های اساسی برای یافتن جوابه.

بهتره سوالی که پرسیدید رو دراین زمینه ازنظر خودم اصلاح کنم:بهتره بپرسید ایا سوالات ما نسبت به یک مشکل وقتی مارا به فکرفرو میبرند باعث میشن برای حل مشکل استین بالا بزنیم؟ با حذف کلمه ی -تنهایی- درسوال شما کمک بهتری به حل سوال کردم. اگه سوال وفکرکردن خودش به تنهایی باشه که جواب نمیده چه بسا بزرگ اندیشانی که تنها سوال میپرسندوفکرمی کنند اما هیچ گامی درجهت بهبود برنمیدارند.
ولی به طور کلی میشه مراحل سوال پرسیدن رودرجه بندی کرد:سوال رو میخونی روش فکر میکنی ممکنه با چندنفر هم درمیون بذاری نظر دیگران رودرمورد اون سوال بدست میاری به منابع قابل نیاز با توجه به موضوع سوال یه سری میزنی تا مشکل به راه حل تبدیل بشه اگرنه سوالات به تنهایی قادر به حل شدن نیستند.:grin:

2 پسندیده

به نظرم تنها، سوال پرسیدن راجع به مشکلات کافی نیست. بیشتر به حالت غرغرکردن شباهت داره. بعدم مهم هست که کجا و از چه شخص و اشخاصی داریم سوال می پرسیم و با چه هدفی داریم سوال می پرسیم؟

بین مسئولین مرتبط؟ بین جمعی که دغدغه دارن و اختیار و تاثیر گذاری دارن؟ جمعه که می خوان مسئله رو بهتر متوجه بشن؟

در مورد سوال پرسیدن از خویشتن هم: برای من موثر بوده چون نشستم به این فکر کردم که: فلان مشکلم از کجا ناشی میشه؟ یا موقعیت الانم به چه شکلی هست و کجا می خوام برم؟ اینا باعث میشه بهتر عمل کنم و گره هام رو باز کنم.

2 پسندیده

در موضوعی که مطرح کردم بیشتر جنبه طرف سوال کننده رو مد نظر قرار دادم. بذارین یکم بیشتر توضیح بدم:
فرض کنین میخواین توجه دوستان و یا همکارانتون رو به یک روند تکراری و اشتباه‌ که همه شون درگیرش هستن، جلب کنین. شما از اشتباه بودن اون روند اطمینان کامل دارین و حتی شاید قبلاً اون مسیر رو طی کردین. معمولاً چه کار میکنین؟

راهکارها:

  • اغلب مون با گفتن مکرر عین واقعیت، تجربه و مشاهده ای که داریم هیچ دستاوردی رو موجب نمیشیم. اگه خیلی مصر و سمج باشیم نهایتاً زمان و انرژی بیشتری رو صرف این کار میکنیم ولی دستاورد لزوماً اون چیزی نیست که میخوایم.

  • اونایی که یه مقدار در بحث مشاوره و آموزش کارکشته‌تر هستن احتمالا بتونن با سوال کردن توجه فرد رو به روندهای اشتباه جلب کنن. نقطه ضعفی که این روش داره اینه که به خصوصیات شخص مورد سوال قرار گرفته، خیلی بستگی داره. دو حالت پیش میاد:

1- فرد مورد سوال پیامی که سوال بهش میده رو متوجه میشه و خودش استارت یه تغییر و بهبود رو میزنه. زمان و مکان در این حالت خیلی موثره. فکر کنم مواقعی این حالت پیش میاد که یه نفر واسه تغییر در شرایط پیش روش، خودش شخصاً سراغ مشورت گرفتن میاد و اونجاست که مهارت شخص سوال پرسنده معلوم میشه. باید خوب گوش کنه و مشکل اصلی رو پیدا کنه. اونوقته که با یه سوال اساسی فکر طرف مقابل رو به ایراد اصلی جلب میکنه.

2- سرنخ یه مشکل رو پیدا کردیم و میخوایم با پرسیدن سوال از آدمای موثر توجه شون رو به مشکل اصلی جلب کنیم. تو این موقعیت بیشتر فشار برای بهبود و تغییر روی دوش پرسنده س.

من حالت یک رو خودم تجربه کردم. شرایطی به وجود اومد(کاملا اتفاقی) که یه شخص نکته بین با پرسیدن سوال مناسب توجهم رو به ایراد اصلی جلب کرد. بعد از اون تلاش زیادی رو برا رفع اون مورد کردم. سوالی که ازم پرسیده شد خیلی کلی بود ولی به جا و به موقع: چرا اینکار رو میکنی؟ هدف اصلیت از این کار چیه؟


من با چیزایی که بالا نوشتم، خودم این برداشت رو دارم که شروع یه بهبود می تونه به عوامل زیر بستگی داشته باشه:

  • یه سوال کلی ولی پایه ای
  • شخص پرسنده: گوش کنه، ببیینه، تجربه داشته باشه و ؟؟؟
  • شخص مورد سوال قرار گرفته: ؟؟؟؟
  • زمان و مکان: چون واسه خودم اتفاقی پیش اومده هنوز واسش چیزی سراغ ندارم. شاید اصلاً باید اتفاقی پیش بیاد!.

من پارامترای بالا رو براساس یه تجربه نوشتم. تجربم کامل نبود و به نظرم هنوز ناقصه. فکر میکنم هممون از این تجربه داریم که مورد سوال قرار گرفته باشیم و اون سوال خیلی چیزا رو عوض کرده باشه.

بخشی از کتاب لیزا کودکی در مدرسه، متیو لیپمن قسمت دوم" هری به این فکر میکند که سوال چه جور چیزی است؟"
هری: " سوال چه جور چیزی است؟"
پدر:" چیزی است که تو الان داری می پرسی."
هری:" آره، می دانم الان دارم از شما سوال میکنم، ولی سوال من چیز دیگری است."
پدر:" چه چیز دیگری؟ چی می پرسی؟ به نظرم داریم مثل ابوت و کاستلو دور خودمان می چرخیم. کداممان اولیم؟!"
.
.
.
پدر:" هری میدانی شده ای مثل خرمگسی که دور و بر آدم دایم وزوز میکند."
هری خندید:" شاید مزاحم نباشد .شاید فقط میخواهد چیزی بپرسد و یا شاید مشکلی دارد." و ادامه داد:" آیا حرفتان این است که ما می پرسیم چون یک مشکلی داریم؟"
پدر:" ما مشکل داریم یا مشکل ما را دارد؟"
هری:" وای بابا، تو را به خدا شوخی نکنید نمیخواهید جدی باشید؟"
پدر:" من جدی ام".
هری:" خب پس بین سوال و مشکل چه ارتباطی هست؟"
پدر:" چه ارتباطی بین کوه یخ و نوک آن است؟"
هری:" نوک کوه های یخی را می توانیم ببینیم اما بقیه اش زیر آب است."
پدر:" پس امکان ندارد که سوال تو همان نوک مشکل باشد که می توانی آن را ببینی؟"
هری:" پس سوال مال من است اما مشکل نه؟"
پدر:“بله”.
هری:" پس مشکل مال کیست؟"
پدر :" مال کسی نیست. ببین، اگر مدرسه را تمام کنی و دقیقا ندانی که بعدش میخواهی چکار بکنی گیج می شوی و شروع میکنی به پرسیدن. اما اگر بعدش بیکار در انتظارت باشد، این همان مشکل است و این مشکل فقط مشکل تو نیست. برای همین گفتم که تو مشکل را نداری، مشکل تو را دارد."
هری:" پس وقتی سوالی می کنم دلیل سوال کردنم بیش از آنکه جواب گرفتن باشد این است که میخواهم بدانم مشکل چیست.نه؟"
پدر تبسمی کرد و موافقت اش را اعلام کرد.
هری با سماجت گفت:" پس بابا، اگر زیر هر سوالی یک مشکل هست، معنایش این نیست که زیر هر اظهارنظری یک پرسش هست؟"
پدرش چیزی نگفت.هری مکثی کرد و بعد گفت:“خودمانیم،معنایش این نیست که زیر هر مشکلی چیزی هست؟”
پدر:" این یک راز است."

2 پسندیده

مسلما قدم برداشتنه، همین که ما سوال یا مشکلمونو مطرح میکنیم و دید دیگران رو هم در مورد اون موضوع میفهمیم، یعنی ما قدم اول رو برداشتیم البته به نظر من. ممکنه تو ابراز عقیده دیگران راه حل باشه و اگر نبود حداقل میدونیم که قدم اول رو برداشتیم. حل یه مشکل مثل مسافرت رفتنه، وقتی وارد جاده میشی راه کم کم برات مشخص میشه، راهنماهای خیلی زیادی تو مسیر هست که بهت میگن از کدوم طرف بری :blush:

2 پسندیده

شاید این جائی باشه که بسیار نیاز هست به مستند شدن تجربه. با داشتن تجربه مستند و قرار دادنش در برابر فرد، سئوال ایجاد میشه. حافظه هم میتونه کمک کنه. من همیشه سعی میکنم با مستند کردن تجربه، با این روند مقابله کنم. در خیلی موارد هم موفق بوده.

استدلال مستقیم در برابر افرادی که در روند اشتباهی قرار دارن، این مشکل رو داره که باید دو مانع رو رفع کنید: اثبات اینکه دلایل پشت روند ناقص یا اشتباه هستند و ارائه داده برای اثبات. بسیاری در برابر تغییر این مقاومت رو دارن که اگر این کار رو نکنیم، چه مسیری رو جایگزین کنیم؟ ولی داده، میتونه فرد رو قانع کنه که حداقل به راه حل جایگزین فکر کنه.

سئوال پرسیدن، مسیر بسیار پیچیده‌ای هست برای این مورد. چون ممکنه وارد سلسله‌ای از بحثهای فلسفی و استدلالهای ناقص بشه و حتی خودتون هم دچار شک و تردید بشید.

1 پسندیده