اگر کارتان را از دست بدهید چه می‌شود؟

این موضوع رو پیشتر در هفته‌نامه شنبه خونده بودم:

http://shanbemag.ir/سبک-زندگی-استارت-آپی-اگر-کارتان-را-از-دست-بدهید-چه-می‌شود؟

ولی بیشتر از اون که راهکاری بده واسه مواقعی که آدم کارش رو از دست داده صرفاً به کلیاتی انگیزشی بسنده کرده. به نظرم جای خالی تجربه افراد مختلف تو این مورد کاملاً حس میشه.

  • تجربه‌ای در از دست دادن کارتون دارید؟
  • به انتخاب خودتون بوده یا شرایط مجبورتون کرده؟
  • راهکارتون واسه برون رفت از این چالش چی بوده؟

اگر_کارتان_را_از_دست_بدهید_چه_میشود؟

1 پسندیده

من همیشه به این فکر می‌کنم که اگر روزی کارم را از دست بدهم چه کار می‌کنم. راه‌ حل‌اش برای خودم ساده است اما نمی‌دانم که اطرافیانم هم می‌توانند خودشان را با آن تطبیق بدهند یا نه.

در شرایطی که کارم را از دست بدهم، سطح زندگی‌ام را هم به همان نسبت پایین می‌آورم تا جایی که به حداقل‌هایی که برای زنده ماندن نیاز دارم برسم. برای مثال در چنین شرایطی داشتن اینترنت پر سرعت، سفرهای ماهانه، خرید لباس و خیلی چیزهای دیگر، از اولویت‌هایم خارج می‌شود. سعی می‌کنم که هزینه‌های زندگی‌ام را تا حد ممکن پایین بیاورم. حتی اگر پول اجاره خانه نداشته باشم برای مدتی به خانه پدری می‌روم تا یک شغل جدید پیدا کنم.

البته در عمل دل کندن از همه این تعلقات کار سختی است.

تجربه قدیمی‌ها

پدرم تعریف می‌کرد: در اوایل دهه شصت خوابگاه دانشگاه تهران به اندازه کافی جای خالی نداشته است. پدرم هم پول کافی برای رفتن به مسافرخانه را نداشته به خاطر همین چند شبی را در پارک لاله خوابیده است. بعد از نزدیک یک ماه نهایتا به مسافرخانه رفته و بعد از گذشت سه ماه توانسته است در مسجد کوی دانشگاه جای خواب پیدا کند. من فکر نمی‌کنم تا این حد قوی باشم اما همیشه سعی می‌کنم خودم را برای شرایط سخت آماده کنم.

3 پسندیده

من هم به این موضوع فکر کردم، اما خب بیشتر از اینکه نگران از دست دادن درآمدم باشم ( خانم ها زیاد دغدغه ی درآمد ندارند و البته شاید من اینطورم) ، به این فکر میکنم که احتمالا خودم یک مرکز آموزشی خصوصی دایر میکنم که فارغ از باید و نبایدهای آموزش رسمی باشه
ضمن اینکه احتمالا ادامه تحصیلم رو به طور خیلی خاص ادامه میدم و تو دوره های آموزشی مورد علاقه ام شرکت میکنم.

1 پسندیده
  • تجربه‌ای در از دست دادن کارتون دارید؟

بله، دو بار.

به انتخاب خودتون بوده یا شرایط مجبورتون کرده؟

  • دفعه‌ی اول شرکتم بنا به دلایلی تعطیل شد.
  • دفعه‌ی دوم به علت حقوق بسیار پایین مجبور به استعفا شدم.
  • راهکارتون واسه برون رفت از این چالش چی بوده؟

چون حجم و ساعات کار زیاد بوده، روزهای اول (۳-۴ روز) احساس سبکی و آزادی می‌کردم.

بعد حس خیلی بدی داشتم از بیکاری و بعدش شروع به انجام پروژه‌های آزاد کردم.

3 پسندیده

بیشتر منظورم از دست دادن خود شغل بود، کاری که واسش وقت، انرژی، شور و عشق و خیلی چیزای دیگه گذاشتین. فعلاً دغدغه مالی رو کاری ندارم.
مثلاً برادر خودم سال پیش که بنا به دلایل مختلف(اعم از عدم وجود چارت کاری مشخص، عدم وجود روابط حرفه ای در محل کار و یه سری دغدغه های شخصی که من هیچ وقت درکشون نکردم :upside_down_face: خیلی مخلصم برو :raised_hand_with_fingers_splayed: ) علی رغم نصیحتای ما اطرافیاش از کارش استعفا داد.
حدود یک سال یا حتی بیشتر به عنوان یه آدم متاهل، بیکار بود و بعضاً تا جایی که من میدیدم خیلی بهش فشار میومد. علاوه بر اینکه دنبال کار بود(داستان همیشگی همه میگن خوبی و تجربه نداری! براش اتفاق افتاد) یه سری کار پروژه ای انجام میداد تا بتونه هم سرشو گرم کنه و هم سرشو بالا بگیره!
خلاصه بعد از یک سال پیگیری مداوم بالاخره کار خوبی پیدا کرد.
در همه این مدت چیزی که واسه من جالب بود این بود که همه مسیر رو با روش خودش رفتو زیاد از جو جامعه متاثر نشد.(زیر همین پست دعوتش میکنم خودش بیاد تجربه ش رو بذاره)

دو تا تجربه ناب راجع به از دست دادن کار! خواهشاً با بیان جزییات ما رو هم تو تجربه ت سهیم کن!
مثلاً اینکه چرا پروژه های آزاد؟ دنبال کارای دیگه هم رفتی؟ در انجام پروژه تجربه ای هم داشتی یا فقط دلتو زدی به دریا و انجام دادی؟ و …

2 پسندیده

دو تا تجربه ناب راجع به از دست دادن کار! خواهشاً با بیان جزییات ما رو هم تو تجربه ت سهیم کن!

دوران دبیرستان یه دوستی داشتم که باباشو از دست داده بود و مجبور بود روی پای خودش وایسه…

از همون زمان توی کارهای کامپیوتری (به خصوص اینترنت) تبحر داشت تا اندازه‌ای که می‌تونست کسب درآمد کنه و به هر راهی متوسل می‌شد (مثل فروش مودم توی مدرسه)…

به دلیل این که مدرسه‌هامون جدا شد من دیگه ندیدمش تا اواخر سال ۹۴ که با یکی از دوست‌های دانشگاهم تصادفا باهاش دوباره آشنا شدم و رفتم به شرکتش…

اونجا دیدم کلی “مدرک معتبر خارجی” از در و دیوار آویزون کرده و شروع کرد از تعریف کردن از خودش که آره این کارو کرده‌ام این کارو کرده‌ام فلان جا سابقه‌ی کاری دارم تهران تدریس کرده‌ام برای فلان شرکت کار کرده‌ام رفته‌ام کشورهای خارجی و…

به من هم پیشنهاد داد که برام در ازای هزینه‌ای مدرک بگیره و منم به دلیل این که پدر و مادرم اصرار به رسمی کردن تخصص‌هام داشتن باهاشون صحبت کردم و قرار شد چند تا مدرک بگیرم…

از اونجایی که نهادهایی که مدرک می‌دادن ایرانی نبودن اون زمان هزینه‌ی هر مدرک ۴۰۰ هزار تومن دراومد برای من و من هم تا مدرک می‌خواستم بگیرم چون از عهده‌ی امتحان‌هاش برمی‌اومدم (شبکه و امنیت و لینوکس و…)

ولی مانع اول این بود که من باید اول پیشش کلاس می‌رفتم (با شهریه‌ی هر کلاس ۲۰۰-۳۰۰ هزار تومن) و چون با مطالب آشنایی داشتم از قبل کم‌کم تبدیل به بحث و خنده شد و دیگه اسمش کلاس نبود ولی خودمو سر کلاس به بی‌سوادی می‌زدم تا حداقل یکم بار آموزشی گرفته باشه کلاس…

مدرک‌ها رو بعد چند هفته گرفتم یه بار توی شرکت صحبت از راه‌اندازی یه سایتی کرد که خیلی پول خوبی داشت و اندازه‌ی ۳ ماه هم درآمد نسبتا بالایی داشتیم ولی برای راه‌اندازیش از من ۸ میلیون تومن پول گرفت (چون کار نسبتا غیرقانونی بود می‌گفت به بالا وصل بشیم و --خودش هم واقعا بود-- با باج حمایت بخریم در برابر پلیس فتا)

بعد یه مدت و با زدن مخ من (از طریق منم‌منم‌های بسیار زیاد و دروغ‌های قابل باور که باعث شدن من شکم رو خفه کنم رو حساب اعتماد و دوستی) پای من رو هم به شرکتش باز کرد و منم از خدا خواستم که سر کار برم و توی شرکتش مشغول شدم و چون دوست بودیم زیاد به ادعاهاش گیر نمی‌دادم…

وارد شرکتش شدم و چون شریک قبلیش می‌خواست به دلایلی کنار بکشه سهم اون رو هم من خریدم (دقیقا یادم نیست فکر کنم ۵ میلیون تومن بود) و برای یکی از پروژه‌هاش هم ۸ میلیون تومن دیگه از من گرفت که پروژه‌ی آینده‌داری بود اگه ادامه پیدا می‌کرد طبق ادعاهاش…

خلاصه منو دوشید و دوشید و تازه این اول راه بود و در ضمن من روزی ۲ شیفت بودم توی شرکت و خودش هم خیلی کم می‌اومد… صبح تا ظهر و عصر تا شب…

ما تقریبا هر شب با هم بعد از شرکت می‌رفتیم بیرون (می‌اومد دنبالم) و دور دور و خلاصه همینطوری اعتماد من رو به دست آورد…

تصمیم گرفتیم بعد یه مدت نمایندگی یه شرکت ارائه‌دهنده‌ی اینترنت رو بگیریم که بعد از صحبت کردن با من با لحنی بسیار قانع‌کننده من رو توی شرکت شریک ۵۰-۵۰ کرد و قرار شد توی پروژه‌ها سهم ۵۰-۵۰ داشته باشیم…

برای گرفتن نمایندگی این شرکت سال ۹۴ از من ۲۵ میلیون تومن پول گرفت و گفت خودم هم ۲۵ میلیون تومن می‌ذارم و ۱۲۰ میلیون هم باید چک ضمانت بدم که اونش با من و نیاز نیست تو بدی (چه تبحری داشت توی دروغ‌گویی…)…

خلاصه گرفتیم نمایندگی رو و من تمام این مدت هر شکی که داشتم خفه کردم…

بعد از پرداخت این مبلغ ۲۵ میلیون تومن با هم قراردادی امضا کردیم که حکم اعدام من بود…

یکی از تاکتیک‌هایی که استفاده می‌کرد این بود که به محض این که نشونم بده رسید رو که با این پول‌ها چی کار می‌کنی می‌شنید فوری قاطی می‌کرد و به غلط کردم می‌انداخت آدمو…

در برابر خیلی‌ها هم این کار رو می‌کرد و جلوی من آشکارا به همه دروغ می‌گفت…

من به خاطر اعتماد فوق‌العاده زیادی که داشتم اصلا بندهای قرارداد رو زیر سوال نبردم مثلا توی قرارداد نوشته بود من موظف به حضور روزانه توی شرکت هستم ولی اسمی از خودش نیاورده بود یعنی خودش ممکن بود چند روز نیاد و کار شرکت سر من ریخته بود…

یا نوشته بود زیان باید بین طرفین ۵۰-۵۰ باشه ولی نگفته بود سود هم باید تقسیم بشه…

نوشته بود من موظف به نصب و راه‌اندازی مودم توی خونه‌های مردم هستم ولی ننوشته بود هزینه‌ی رفت و آمد از جیب شرکته یا باید هزینه‌ی نصب به من برسه (یعنی هر نصب ۱۵ تومن هزینه‌ی رفت و آمد برای من و ۴۰ تومن سود برای اون)

و خیلی موارد اینطوری که من می‌فهمیدم ولی به خاطر اعتماد و دوستی شک خودم رو خفه می‌کردم چون بعد از شرکت قرار بود بریم دوردور و…

بابای من طی این مدت بارها و بارها به من گفت پسر جان حواست باشه چی کار داری می‌کنی این پول‌ها سرمایه‌ایه که من واسه آینده‌ی تو کنار گذاشته بودم و من به خاطر اعتماد زیادی که به «دوستم» داشتم حتی چند بار با بابام دعوا کردم به خاطرش…

یه بار دیگه طاقت نیاورد… با شریکم حرف زدم که بیاد بابام شرکت در مورد قرارداد حرف بزنیم گفت بیاد… بابام اومد و کنار تک‌تک بندها تیک زد و ازشون عیب گرفت و جر و بحث شد و بابام گذاشت رفت و من حتی تا دم در بدرقه‌اش نکردم… (۲۰۰ سال تو زندون باشم بابتش کمه)

یه مدت گذشت و من مدام ضرر کردم و هر چی سود بود به جیب اون می‌رفت و هر دفعه من می‌گفتم سود به من چرا نمی‌دی با لحن تندی می‌گفت: همه‌اش داری ضرر می‌زنی به شرکت الان واقعا فکر می‌کنی ما داریم سود می‌کنیم؟

من حتی چند مورد هزینه‌ی برق و آب شرکت رو هم از جیب خودم دادم از سر اعتماد و دوستی و مرامی و حتی بهش نگفتم…

من که وظیفه‌ی نصب مودم توی خونه‌ی مردم رو داشتم همیشه آموزش کانفیگ و عوض کردن اسم و رمز و شارژ کردن اینترنتی رو بهشون می‌دادم ولی درد اون این بود که بهشون یاد نده بیان پیش خودمون از پنل خودمون شارژ کنیم ۱۰ هزار تومن بابت هر شارژ سود بگیریم که دعوامون شد سر همین موضوع چون یه بار جلسه داشت و من به پنل دسترسی نداشتم برای همین به یه نفر که از اون سر شهر برای شارژ اومده بود یاد دادم خودش شارژ کنه و ۱۰۰ بار بابت همین ۱۰ هزار تومن ضرر توی سر من زد…

یه بار قرار شد توی جشنواره‌ی الکامپ شرکت کنیم و بابت اون هم ۴ میلیون تومن از من گرفت و به خاطر بارش برف نمایشگاه برگزار نشد و هیچوقت صحبت از ضرری که به ما زده بود نکرد…

یه مدت گذشت و من دیگه کامل دلسرد شده بودم از کار و این همه ضرر…

بعد از ۶ ماه از شروع شراکت یه روز توی شرکت تنها بودم و روی در و دیوار رو نگاه کردم و مدارکش رو همینطوری یهویی با دقت خوندم…

چشمتون روز بد نبینه انقدر غلط املایی توی این مدارک معتبر هلندی و انگلیسی بود که کاملا مشخص بود این‌ها همه جعلی و فیک هستن و انگار آب یخ رو سرم ریختن چون از همین‌ها برای من مدرک گرفته بود…

تصمیم گرفتم با هک کردنش آمارش رو دربیارم دیدم همه‌ی سایت‌هایی که ازشون مدرک می‌داد یا بابتشون از من پول گرفته بود همه مال خودش بودن و توی اینترنت بانک‌هاش اون ۲۵ میلیونی که از من گرفته بود بابت یه پروژه توی یه حسابش بود و خلاصه همه‌جا با اکانت‌های فیک عضو بود و چقدر آنلاین و پای گوشی به دیگران دروغ می‌گفت…

اون ۸ میلیونی که بابت اولین پروژه از من گرفت در حقیقت ۴۰۰ هزار تومن باید می‌گرفت و برای من ۲۰۰ هزار تومن درمی‌اومد، اون ۵ میلیونی که بابت خرید سهام شریک قبلیش از من گرفته بود طرف تایید کرد که بیشتر از ۱.۵ بهش نداده بود… ایمیل زدم به اون شرکت و گفتن که هزینه‌ی نمایندگی گرفتن ۲ میلیون تومنه نه ۵۰ میلیون با ۱۲۰ میلیون چک ضمانت… و تقریبا بابت هر چیزی بالای ۱۰۰ برابر از من پول بالا کشیده بود… (مجموعا ۶۰ میلیون تومن در سال ۹۴)

طی چند تا تماس وصل شدم به اون بالاییه و طی جلسه‌ای گفت این آقا کلاهبرداره و پول به من هم نداده و می‌خوایم پدرشو دربیاریم برو شکایت کن ما پشتتیم حقتو بگیر…

وکیل استخدام کردم و ۵ میلیون پول پیش دادم بهش و اونم به باد رفت…

من تا می‌تونستم مدرک محکمه‌پسند جمع کردم که مطمئنم بودم پولم زنده می‌شه و توی دادگاه اصلا حرفی توش نمی‌آد ولی انقدر دادگاه دیر برگزار شد (یک سال بعد) که این آقا همه‌ی سایت‌هایی که مال خودش بود زد به نام من و همه‌چیز رو انداخت گردن خودم…

پلیس فتا در نهایت به نفع من رای نداد سر مسخره‌ترین و خنده‌دارترین چیز ممکن… (خواستین توضیح بیشتر می‌دم در این مورد)

این آقای شریکم هم منو تهدید کرد که اگه ادامه بدی و شکایتو پس نگیری من پای بالاییه رو می‌کشم وسط و اگه اسم اون‌ها بیاد چون پای تو گیره دهنت سرویس می‌شه…

منم چون دادگاه به نفع من رای نداده بود مجبور شدم صرف‌نظر کنم و در نهایت ۶۰ میلیون تومن سرم کلاه رفت به خاطر «اعتماد» به «دوست» و «خفه کردن صدای شک»، و انقدر شرمنده‌ی خونواده شدم که غذا از گلوم پایین نمی‌رفت…

راستی توی دادگاه واسه اون ۲۵ میلیون گفت بابت شروع همکاری به من داده… چی می‌تونستم بگم من در برابر این؟

بدترین اتفاقی که افتاد این بود: با این که نتیجه‌ی زحمات ۲۵ ساله‌ی بابام رو به باد داده بودم، بابام اصلا به روم نیاورد و گفت عیب نداره، تجربه شد برات و از اون موقع حتی یک بار هم صحبت نکرده در موردش که بخواد چیزی رو تو سرم بزنه…

بعد از این موضوع من انقدر حال روانیم بد بود که چند بار تشنج کردم و بعد از پیش دکتر رفتن مشخص شد به بیماری صرع مبتلا شده‌ام (که به خاطرش سربازی نرفتم) و چند هفته بیمارستان‌های مختلف بستری شدم بابت همین و داروها رو هم مجبورم آزاد تهیه کنم و از اونجایی که کار ثابت ندارم دست به دامن پدرم هستم برای ماهی ۴۰۰-۶۰۰ هزار تومن دارو…

درس‌هایی که می‌تونین از تجربه‌ی من بگیرین:

  • شراکت نکنین. هیچوقت… تحت هیچ شرایطی با هیچ احدی… به خصوص دوست و رفیق…

  • فرصت طلایی یه شبه پولدار شدن وجود نداره…

  • به هیچکس هیچوقت اعتماد نکنین به خصوص کسایی که منم‌منم می‌کنن و می‌خوان شما رو قانع کنن که آدم‌های گنده و معتبری هستن با دروغ‌های بسیار باورپذیر… اینجور آدم‌ها خوب بلدن دروغ بگن و اعتماد شما رو جلب کنن با دوستی و نزدیک شدن بهتون… طرف دنبال شریک می‌گرده که می‌خواد شما رو قانع کنه گنده‌است… (اسم این کار توی قانون مانور متقلبانه‌است)

  • هیچوقت هیچوقت صدای شک خودتون رو خفه نکنین… شک از بهترین چیزهاییه که آدم داره… هیچوقت حرف و ادعاهای هیچکس رو باور نکنین… به خصوص باورپذیرهاش…

  • کسی که جلوی شما به دیگران دروغ می‌گه، جلوی دیگران هم به شما دروغ می‌گه…

  • قدر پول رو بدونین…

  • سرمایه از پدر نگیرین برای کار…

  • دور زدن دیگران توی بیزنس کلاهبرداریه نه زرنگی (منظورم داستان‌هاییه که شریکم برام تعریف می‌کرد تا من فکر کنم زرنگه و راحت می‌شه پولدار شد و به کسی هم برنمی‌خوره)

مثلاً اینکه چرا پروژه های آزاد؟

پروژه‌های آزاد برای این که چند تا شرکت کار کردم یکی دو ماه برنامه‌نویسی سورس کد رو ازم گرفتن بعد بیرونم کردن…

بعد یه مدت کار جای دیگه پیدا نکردم بینش چون می‌شناختن منو برام کار می‌آوردن منم انجام می‌دادم

دنبال کارای دیگه هم رفتی؟

بله یه شرکت رفتم کار کنم ۶ جلسه مصاحبه گذاشتن هر دفعه گفتن باشه زنگ می‌زنیم زنگ نزدن منم رفتم یه جای دیگه…

اندازه‌ی ۷ ماه خدمات کامپیوتری کار کردم بعد به علت حقوق به شدت پایین (ماهی ۱۰۰-۱۵۰ تومن برای دو شیفت که دائم هم کسری می‌خورد می‌رسید به زیر ۱۰۰ تومن گاهی) بیرون اومدم…

بعد خواستم فیلد عوض کنم ۲ جا داروخونه بهم قول کار دادن رفتم براش دوره‌ی تکنیسین داروخونه دیدم بعد جفتشون منو پیچوندن الان هم نفر سوم چند روزه جوابمو نمی‌ده…

در انجام پروژه تجربه ای هم داشتی یا فقط دلتو زدی به دریا و انجام دادی؟ و …

برای برنامه‌نویسی و… نیازی نبود ولی برای ترجمه کار واسه خودم و آشناهامون زیاد انجام داده بودم و با کلی سرچ کار خودمو راه می‌انداختتم…

در انجام پروژه طی ۸ سال گذشته خیلی تجربه کسب کرده‌ام…

برای ترجمه هم خیلی کار انجام دادم پول ندادن بهم (۱۰ مورد شاید، تا پول رو نگرفته‌این کار رو تحویل ندین، دوست، فامیل، آشنا، غریبه / کسی که می‌گه اول بده کارم راه بیافته نمی‌خواد پول بده بهتون)

بیشتر سابقه‌ی کارم توی IT هست ولی…

2 پسندیده