تجربیات من: کارگاه فبک یحیی قائدی، در اردکان یزد چطور گذشت؟

این کارگاه به درخواست 25نفر از اهالی اردکان، مادران دغدغه مند، مربیان تربیتی و معلمان برگزار شده است.
آنها گرد هم آمده اند تا یاد بگیرند چطور با پرسش های کودکانشان مواجه شوند و چطور مهارت های تفکر را به انها بیاموزند.

همینطور قبل از آنها، خود مهارت های گفتگو، استدلال، کاوشگری و گوش دادن را تمرین کنند.

اردکان 22-24 اسفند97. کارگاه فبک

دنباله‌ی موضوع

12 پسندیده

نشست اول: ۲۲ اسفند ۱۳۹۷

باز مدرسه‌م دیر شد!

تقریبا 20-30 کیلومتر به اردکان مانده بود. ساعت 9 بود و ما با تاخیر چند دقیقه ای به کارگاه رسیدیم. سریع مانتوام را در ماشین عوض کردم و دستی به سر و صورتم کشیدم و مقابل عاطفه چرخی زدم تا مشکلی نباشد.
گفت خوب است و راه افتادیم.

چه جای خلوتی! مثل دانشگاه عاطفه. در زدم و سلام کردم. یحیی لبخندی زد و سلامی کرد و گفت خودتان را معرفی کنید. به ذکر نام و شهرم کفایت کردم و نشستم.

حالا دیگر همه چیز رو به راه بود :relieved:، رسیده بودیم.

درس اول: کلاس درسِ مشارکتی

یحیی از من خواست یک نفر را انتخاب کنم و از او بخواهم مرا به باغ بیاورد. او هم چیزهایی را درباره ی فلسفه ی شخصی توضیح داد که چیست و به نظرات دیگران که بودن و هستی و زیستن و چه و چه بود اشاره کرد.

یحیی پرسید آیا مطلبی بود که فاطمه به آن اشاره نکرد؟ الهام دستش را بالا برد و توضیح داد که حالا قرار است ما فلسفه ی شخصی خودمان را بنویسیم و روی تابلو بچسبانیم و تا پایان این سه روز آن را اصلاح و یا تغییر دهیم.

مشق شب: فلسفه‌ی شخصی ما؟

بعد از توضیحات یحیی درباره چگونگی نوشتن فلسفه ی شخصی، نیم ساعت وقت داشتیم که فلسفه مان را بنویسیم و روی تخته بچسبانیم. گفت می توانید بیرون قدم بزنید و یا هر طور دیگری که دوست دارید بنویسید.

صندلی کنارمان نشست و حال و احوالی کرد.

درباره ی شباهت آرزوها و فلسفه ی شخصی زندگی با یحیی گپ زدیم. کاغذ را روی تخته چسباندیم.

بعد چند مورد از نوشته ها را بررسی کرد.

فبک: فلسفه برای کودکان

حالا قرار است یک تمرین فلسفه برای کودکان انجام دهیم. روی تخته می نویسد یک مفهوم، یک پرسش، یک جمله و رای می گیرد. پرسش انتخاب می شود و هر پرسش اش را می نویسد.

به هر کس یک شماره می دهد و میخواهد شماره مان یادمان نرود.

1.2.3.4.5.6.7 و دوباره می شمارد 1.2.3.4.5.6.7 و تا اخرین نفر، شمارش دوباره را ادامه می دهد.

میخواهد شماره یک ها، یک جا بنشینند. شماره 2 ها کنار هم و همینطور بقیه کسانی که اعدادی مشابه دارند کنار هم بشینند و بر سر پرسش شان گفتگو کنند و در آخر یک سوال را انتخاب کنند.

حماسه و الهام در گروه ما هستند و زیبا بحث می کنند. سوال حماسه انتخاب می شود: چگونه از پس شکست برآییم؟

سوالمان را روی تخته می نویسیم و دیگر گروه ها هم همینکار را می کنند. به سوالات رای می دهیم، هرکداممان حق یک رای داریم.

سوال " اگر چطور زندگی کنیم می توانیم قبول کنیم زندگی کردیم؟" با 6 رای انتخاب می شود.

هر کس به سوال پاسخ می دهد. 3 پاسخ بررسی شده و بحث می شود.

یحیی سفرنامه فبکی اش را میخواند.

*پایان نشست اول 22 اسفند اردکان

9 پسندیده

نشست دوم اجرای اول

فبک با داستان موش و قورباغه

یحیی داستان موش و قورباغه را می‌خواند. می‌گوید اگر کسی در این جمع این داستان را شنیده دوباره گوش کند.

داستان درباره ی موش در خشکی و قورباغه ی در آب است که یکدیگر را دوست دارند، در عین حال نمی توانند در کنار هم باشند. دنبال راه چاره ای هستند که بتوانند در زمان دلتنگی، هم را ببیینند و دیگری را خبر کنند. پس طنابی به پایشان وصل می کنند، قرار است هر زمان که به یکدیگر نیاز دارند طناب را تکان دهند. تا اینکه روزی عقابی موش را شکار کرد و قورباغه را هم که حالا به او وصل بود با خود به آسمان کشید.

یحیی می گوید در یک جمله بنویس داستان چه میخواست بگوید و بعد گروه بندی ها را با متد شماره گذاری انجام داد. قرار شد هر گروه یک جمله را انتخاب کند و آن را روی تخته بنویسد.

جمله ها روی تخته نوشته شد.

یحیی گفت می توانیم به دو شیوه با آنها مواجه شویم؛ آن را به عنوان یک ادعا صرف نظر از اینکه از داستان برآمده بررسی کنیم و یا می توانیم مرتبط بودن آن ها با داستان را مورد بحث قرار دهیم و ما همین کار را می کنیم.

از آخرین جمله ی نوشته شده روی تخته شروع کرد.

جمله ی شماره 8: یک تصمیم اشتباه علاوه بر نابودی خود فرد باعث گرفتار شدن دیگران هم می شود.

پرسید چه کسانی موافق این جمله اند؟ و بعد از کسی خواست که یکی از آنها که دستشان پایین است را انتخاب کنند. در نهایت اجتماع پژوهشی به آن رای نداد و این جمله حذف شد.

جمله ی شماره 7 را خواند:

احمق ها سعادتمند نمی شوند.

پرسید چه کسانی مخالف اند؟ و این جمله به دلیل اینکه یک انتخاب اشتباه، دلیل بر احمق بودن نمی شود رد شد.

به سراغ جمله ی بعد می رود:

با همجنس خود و همراز خود دوستی کنید.

کسی مخالفت اش را اعلام کرد. ممکن است یک خانم و آقا با هم دوستی کنند و در عین حال این دوستی به نفع جامعه و خودشان باشد.

فاطمه گفت من فکر می کنم که منظورش را بد بیان کرد و یحیی از او پرسید فاطمه چرا فکر کردی الان باید اینو بگی؟

بقیه ی جملات بررسی نشدند و گفت حالا می توانی آنها را با خودت ببری و به آن فکر کنی.

ارزیابی را با دو جمله انجام داد. بنویسید اگر شما جای موش و قورباغه بودی، به جای طناب چه پیشنهادی می دادی؟

احساس تون از این اجرا شبیه چه حیوانی است؟

نقاشی آن را بکشید.

8 پسندیده

نشست دوم؛ اجرای دوم

یحیی از ما می‌خواهد دو گروه شویم. سمت چپ کسانی بنشینند که حداقل یک روز پیش از این در کارگاه‌ها بوده‌اند و با فبک آشنایی دارند و سمت راست کسانی که تا به حال در این برنامه حضور نداشتند.

دو گروه می‌شویم.

یحیی از آنها که فبک نمی‌دانند می خواهد که از گروه مقابل سوال بپرسند. خودش روی تخته کلیدواژه‌هایی را می نویسد:

فلسفه‌ورزی، کودک، اهداف فبک، معلم، شاگرد، روش، پیش‌فرض‌ها، تفکر، فیلسوفان، کاوشگری، رویکرد، ارزشیابی، محتوا.

برای نوشتن سوال به آنها زمان می‌دهد. نفر اول سوال می‌پرسد. و فردی را از گروه مقابل انتخاب می‌کند تا پاسخ دهد و او قدری طولانی پاسخ می‌دهد.

یحیی توضیح می‌دهد که اصراری به شیرفهم کردن نداشته باش. جایی برای پرسش باقی بگذار.

با پرسش می‌توان بچه‌ها را به چالش کشید.

حالا نوبت اوست که فردی را برای پرسیدن انتخاب کند و او ضمن پرسیدن کسی را برای پاسخ انتخاب می‌کند.

سوال این است:

روش فلسفه برای کودکان چیست؟

حماسه ضمن توضیحاتی دربارۀ خود مربی و اینکه چگونه باید باشد به اجتماع پژوهشی اشاره می‌کند.

یحیی به او کمک می‌کند تا خلاصه بگوید و فکرش را منسجم کند: روش فلسفه برای کودکان اجتماع پژوهشی است.

همین‌طور پرسش و پاسخ پیرامون مبانی فبک ادامه دارد.

پایان روز اول

8 پسندیده

روز دوم، ۱۳۹۷/۱۲/۲۳؛ نشست اول

با این پرسش آغاز کرد که فکر می کنید الان چه کاری باید انجام بدهیم؟

هر کس پیشنهادی داد. اما هیچ کدام آنچه باید، نبود. از ما خواست به هم نگاه کنیم و یکی گفت باید عضو جدید را به باغ بیاوریم.

یحیی توضیح می دهد:

وقتی یک فرد جدید به شما می پیوندد باید برای شما مهم باشد. باید او را عضوی از جامعه بدانید تا بتواند با شما همفکری کند. شما اگر یک نفر را به حساب آوردی، او تلاش می کند و فکر می کند می تواند مفید باشد.

سپس از عظیم که تازه به ما پیوسته بود، خواست کسی را انتخاب کند. عظیم فکر می کند و به جمع نگاه می کند. سپس می پرسد: چطور انتخاب کنم؟ :grin:

یحیی می گوید: حتما خیال می کنی اگر یک نفر را انتخاب کنی، دیگران با خود فکر می کنند چرا مرا انتخاب نکرد! (آیرونی)

وجیهه را انتخاب می کند.

یحیی: وجیهه از ایشون یک سوال بپرس.

همینطور چند نفر از عضو جدید سوال می پرسند تا بیشتر با او آشنا شوند.

و در ادامه تمرین دیروز، کلاس با پرداختن به مبانی فبک ادامه میابد.

درباره ی کودک می گوید:

کودکان شیوه ی مواجه شان با مسائل، مدل خودشان است. شما فکر می کنید باید آنچه می دانید را روی کودکان اعمال کنید.کودکان تنفر ندارند. جنس و نژاد را نمی دانند. اما ما درگیر این مسائل هستیم.

درباره اهداف، رشد فردی و میان فردی، معلم، شاگرد و… در فبک نیز گفتگو می کنیم.

23اسفند97. اردکان.

8 پسندیده

روز دوم، نشست دوم

23اسفند97، اردکان
فرشته مرادی

یحیی چند کلمه روی تخته می نویسد:

یه سر و دو گوش
ر. اعتمادی
سیمرغ

و از ما می خواهد چند کلمه بگوییم:

بازار
چرخ دنده
آبگوشت
حلوا تنتنانی

مرحله ی بعد هر کداممان یکی از این کلمات را در ذهن مان انتخاب می کنیم. گروه بندی با توجه به کلمات انتخابی انجام می شود. برای من شیوه ای جالب و جدید بود. آنها که کلمات انتخابی شان مشترک است، کنار یکدیگر می نشینند.

می پرسد: حالا کسی هست که بخواهد بفهمد برای چی دور هم جمع شدین؟

روی تخته دو ستون به جدول اضافه می کند. تیتر اولین ستون می نویسد: واقعی و دیگری غیرواقعی.
قرار است درباره ی واقعی بودن یا نبودن کلمات انتخابی مان گفتگو کنیم. سپس نتیجه را روی تابلو علامت بزنیم.

یحیی از کسانی که فکر می کنند چیزهایی در ستون واقعی است که می تواند به ستون دیگر منتقل شود، می خواهد دست بالا ببرند. کسی می گوید: حلوا تنتنانی، چون چیزی که همه دوستش دارند، اما من دوست ندارم.

یحیی میگوید: پس تو فکر می کنی اموری واقعی اند که دوست داشتنی باشند.

گفتگو ادامه دارد و تمامی موارد روی تخته به همین شکل بررسی می شود. هر کس از زاویه ای به کلمات نگاه می کند. کسی می پرسد: باید قبل از پرداختن به کلمات بدانیم واقعی چیست؟

و این همان پرسشی بود که در حین گفتگو در ذهن همه ی ما شکل گرفته بود.

پس هر کس در یک جمله می نویسد: واقعی چیست؟

سه نفر از کسانی که فکر می کنند بهترین پاسخ را نوشته اند، پای تابلو می آیند.

پاسخ را روی تابلو نوشته و افرادی که با آنها موافق اند، پشت سرشان قرار می گیرند. از این پس استدلال ها گروهی و با هم اندیشی هم انجام می شود. دو گروه با هم مناظره می کنند. یحیی استدلال ها را ارزیابی و کمک می کند تا استدلال بهتری داشته باشیم.

در انتها هر کس در یک جمله، احساس اش را می گوید و اینکه شبیه چه غذایی است :yum: .

8 پسندیده

ادامه‌ی نشست دوم، روز دوم

در ادامه تمرین ساختن جهان با نقاشی را انجام می دهیم. یحیی نقاشی کوچکی شبیه نقشه ی خیالی یک مکان خیالی، وسط تابلو می کشد و می گوید:

این هسته اولیه جهانی است که شما می توانید در ساختن آن نقش داشته باشید.

ابتدا از ما می خواهد بنویسیم اگر به شما یک بار اجازه بدهند در ساختن جهان نقشی داشته باشی، چه نقشی را رقم می زنید؟

بعد باید آن نقش را در جهان مان پیاده کنیم و بکشیم. از یک سمت می شمارد 1،2،3. هر سه نفر ی که کنار هم نشسته ایم، یک گروه می شویم. باید ایده ها و نقش هایمان را در یک مسیر قرار دهیم. ما در زندگی مان با افرادی برمی خوریم که هر کدام مان نقشی در این جهان داریم، گاهی در راستای هم و گاهی در مقابل هم. باید با کمک هم و یا در کنار هم آن را بسازیم.

من نقش جستجوگری را برگزیدم. دیگری می خواست به کودکان بیاموزاند که چگونه همواره در حال رشد و یادگیری باشد. اینگونه گفت که من هم در واقع می خواهم به آنها جستجوگری را آموزش دهم. اینکه همواره در حال جستجو و یادگیری باشند.

با هم فکر می کنیم چطور آن را بکشیم. سرانجام دستانی یاری گر را کشیدیم که بالای آن یک علامت سوال بود. اما از آنجا که قانون این بود که با یک بار گذاشتن دست باید طرح مان را رقم می زدیم، خیلی خوب از آب در نیامد.

در هر حال، با هم جهانمان را ساختیم.

حالا در یک جمله باید این جهان را وصف کنیم و تعبیرمان از این جهان را بنویسیم. در واقع چه کرده بودیم؟ چه ساخته بودیم؟

هر گروه جمله اش را روی تابلو می نویسد:

  • کتاب، موسیقی، لبخند و طبیعت جهانی عاشقانه و پر از صلح می سازد.
  • جهانی که خوبی ها در آن جمع شده است …

یحیی می پرسد: رویا بگو کدام جمله به شما نزدیک تر است؟ بگو ما می خواهیم با فلان گروه متحد شویم.
و اینطور، هر گروه که توصیف اش از جهان شبیه دیگری بود، با هم ادغام شدند. تعدادی از جملات حذف شد و نام آنها در کنار دیگر گروه نوشته شد.

جملات باقی مانده را بررسی می کنیم.

یحیی می پرسد: گروهی هست که خودشان بخواهند خودشان را حذف کنند؟

و سپس با این پرسش که کدام جمله کمتر به تصویر مربوط است؟ بحث را ادامه می دهیم.

جملاتی حذف شدند.

در پایان جهانی شد پر از عشق و ریتم و شادی.

7 پسندیده

فقط همین یه جمله به تنهایی یه دنیا حرف داشت برای من و البته پادپُرس! :clap: :clap: :heart_eyes:

خودم بیشتر دوست دارم وقتی یه نفر جدید می‌پیونده، کمی فضا داشته باشه تا بگرده و با مشاهده یخش باز شه. بعد با طرح سوال ابتکار عمل رو دستش بگیره. ولی این مدل برای هر کسی جواب نمیده!

ممنونم که تجربه‌هاتون رو به اشتراک گذاشتین.

دوست دارم دو نفر از دوستان اهل گفتگو و علاقه‌مند به فلسفه، که هنوز تجربه‌هاتون رو نخوندن دعوت کنم به مطالعه‌ی این موضوع @Fatemeh_Shamsali، @shafiee .

5 پسندیده

اینجا دقیق متوجه نشدم قانون و یا مبنای حذف جمله چیه؟ کمی بیشتر توضیح میدین؟ اگه ممکنه توضیح رو در ویرایش این پاسخ بالا هم وارد میکنین تا نفرات بعدی همون جا بهتر متوجه بشن؟

5 پسندیده

وقتی اجتماع پژوهشی به جمله ای رای ندهد و مخالفان نتوانند با استدلال آنها را قانع کنند که آن جمله را بپذیرند و به آن رای بدهند، جمله حذف میشود

5 پسندیده

کافه فلسفه

23 اسفند 97، اردکان
فرشته مرادی

در موسسه خلاقیت ویس منتظریم تا همه برسند. من به این فکر می کنم که چقدر فلسفه برای کودکان منعطف است و در هر شرایطی می توان به آن پرداخت. هیچ محدودیتی برای حضور در این جمع وجود ندارد. افراد از اقشار مختلف، با هر سن و جنسی می توانند باشند. ما می توانیم با هم گفتگو کنیم و یکدیگر را بفهمیم و درک کنیم.

یکی یکی از راه می رسند و در کنار یکدیگر می نشینند. حالا همه چیز آماده است.

یحیی می خواهد خودمان را معرفی کنیم. کسی تنها اسم اش را می گوید. یحیی می پرسد غیر از اسم ات دیگر چه هستی؟ هر چه که هستی را به ما بگو.

حالا قرار است موضوعی را برای گفتگو انتخاب کنیم. من خیلی از اوقات وقتی در جمعی این چنینی قرار گرفتم، این پرسش را در ذهنم داشتم که من چه وجه مشترکی با این افراد دارم و اگر بخواهم گفتگویی با آن ها داشته باشم، محور آن چه خواهد بود! اما اینجا خیلی سریع و در کمترین زمان ممکن، ما آن موضوع را پیدا کردیم.

سوال “دوست داری درباره ی چی حرف بزنی؟” آغازگر گفتگو شد. هر کس مفهوم پیشنهادی اش را بیان می کند: شکست، پول، همزیستی، ماوراء الطبیعه، امید، عشق، مرگ، دوستی و کودک. در نهایت اجتماع ما به عشق رای می دهد.

یحیی می گوید:

در یک جمله بگو عشق چیست؟

هر کس جمله ای می گوید و روی تخته نوشته می شود. حالا نوبت بررسی جملات است.

یعنی پذیرفتن فرد با شرایط و علایق اش.

یحیی از مخالفان این جمله می خواهد دستشان را بالا ببرند. فرزانه می گوید عشق محدود به افراد نیست. ممکن است کسی به ماشین، فوتبال و یا هر چیز دیگری عشق داشته باشد.

یحیی از زهرا می خواهد که فرزانه را تکرار کند. زهرا منظور فرزانه را می گوید. یحیی توضیح می دهد که اولین گام در گوش دادن، این است که بدانیم فرد چه گفته. مثال هایی که بیان کردی، متفاوت از فرزانه بود. در واقع، تو چیزهایی را به او نسبت دادی که او نگفته و با این کار حرف توی دهانش گذاشتی.

به بحث بر می گردیم. مصطفی با فرزانه مخالفت می کند. می گوید عشق را تنها می توانیم نسبت به چیزهایی که قلب و احساس دارند داشته باشیم نه ماشین و موبایل.

حسن می گوید: من مخالفم. کسی عاشق سگ اش شده است. آیا این با این تعریف ممکن نیست؟

یحیی می گوید: مصطفی هم می گوید ما می توانیم عشق را نسبت به چیزهایی داشته باشیم که قلب دارند. پس تو در واقع با مصطفی موافقی، اما خیال می کنی مخالفی. گاهی اوقات ما در مقابل هم می ایستیم و داد میزنیم و مخالفت می کنیم، اما متوجه نیستیم که هر دو یک حرف را می زنیم و با هم موافقیم.

پس از این گفتگو رای گیری می کنیم، خیلی از افراد هنوز این تعریف را نپذیرفته اند. پس حذف می شود.

به سراغ تعریفی دیگر می رویم:

عشق یعنی دوست داشتن بی قید و شرط.

پس از گفتگو، قاطبه ی اجتماع به آن رای می دهد و اجتماع ما این تعریف را می پذیرد.

اما ما هنوز هم زمان داریم تا تعریف مان را از عشق را هر روز بازسازی کنیم … .

هر کس در یک جمله آنچه آموخته و احساس اش را می گوید.

6 پسندیده

خوشحالم که چنین کارگاهی در اردکان خودمون برگزار شده، شاید اگه زودتر باخبر شده بودم خودم رو می رسوندم. :blush: این دغدغه مندی ها توسط افراد رو تحسین می کنم. هر چند شاید بعضی از پرسش ها باشند که هیچ وقت به جواب مشخص نرسند اما اینکه در موردشون فکر و گفتگو کنیم هم به قول آقای قائدی ما رو از «سنگوارگی» رها می کنه و هم انسان رو از نوع تفکر و نگاه هم نوعانش آگاه می کنه و فهم مشترک قطعا به تولید جهانی با تاب‌آوری بیشتر منجر میشه.

در نهایت کتاب پرسیدن مهمتر از پاسخ دادن است نوشته دنیل کُلاک و رینولد مارتین رو به جمع معرفی می کنم تا ببینید نویسندگان چطور پایه‌ای ترین فرضیات ذهنی ما رو به چالش می کشند.

%D9%BE%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%86%20%D9%85%D9%87%D9%85%D8%AA%D8%B1%20%D8%A7%D8%B2%20%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE%20%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%86%20%D8%A7%D8%B3%D8%AA

6 پسندیده

این خیلی به درد من و بقیه معلما می‌خوره.

6 پسندیده

احتمال زیاد این کارگاه ادامه دارد. امیدوارم اون موقع هم من بتونم باشم، هم تو بتونی خودت و برسونی

چه عالی :star_struck:

2 پسندیده

چه تجربه خوبی داشتید تو دورهمی تون!

1 پسندیده

روز سوم
24اسفند97، اردکان
فرشته مرادی
قبل از اینکه به سراغ تمرین برویم، یحیی دو موضوع را روی تخته نوشته و درباره ی آن توضیح می دهد.
_ آیرونی در فلسفه برای کودکان
_ زیر پوست شهر چه خبر است؟
در خصوص اولین مورد توضیح می دهد که تسهیلگر همیشه مترصد این است که چیزی را دستمایه ی طنز و لبخند کودکان کند. نمی شود در یک جو خشک و ترس آلود آموزش داد.بچه ای که می ترسد، تربیت نمی شود. شما جایی تربیت می شوید که دوست داشته باشید بروید. در اینجا هر جا شما خندیدید، ما هم خندیدیم، به همین خاطر هیچ وقت از شما نپرسیدم چرا می خندید! سوالی که در کلاس های درس زیاد پرسیده می شود.
در خصوص دومین مورد می گوید: شهر همان کله ی تسهیلگر است. شما 27 نفرید. من به عنوان تسهیلگر، برای هر کدام از شما یک استراتژی در ذهن دارم. شما برای هر شاگرد یک استراتژی می نویسید. و رفتار شما بر مبنای آن شکل می گیرد. مثلا کسی خوب حرف نمی زند، شما برای او استراتژی می سازید. حتی تسهیلگر مناسبات بین افراد را کشف می کند و بعد از آن برای پیشبرد بحث استفاده می کند. خیلی از اعمال من در اینجا بر اساس این استراتژی هاست.
پس از این بحث، به سراغ تمرین می رویم. سه جمله روی می نویسد:
نگرش: دست خودم هست/نیست
گزاره: داستان شهری که همه اهالی آن دزد بودند.
پرسش: داستان کوتاه متشکرم
حالا ما می توانیم یکی از تمرین ها را انتخاب کنیم. کاری که در کلاس درس به کودکان اجازه نمی دهیم. همه چیز مشخص است. درس امروز، تمرین امروز و تکلیف امروز. آنها مجبورند آنچه ما برایشان انتخاب کردیم را بپذیرند.
روی تخته دو ستون می کشد. در اولین ستون چیزهایی را می نویسیم که دست خودمان نیست و در ستون دیگر چیزهایی که دست خودمان است. در انتهای هر ستون نیز مهم ترین اش را یادداشت می کنیم.
گروه بندی با متد شماره گذاری انجام می شود. در گروه گفتگو می کنیم. یک مورد که بیشتر روی آن توافق داشتیم را انتخاب کرده و در ستون مربوطه می نویسیم. اکنون فکر می کنم ای کاش آنچه بیشتر بر سر آن اختلاف داشتیم را می نوشتیم و نه آن مورد که توافق کردیم.
حالا نوبت به بررسی جملات می رسد. اولین جمله این است:
_جنسیت، زمان و مکان تولدم دست خودم نیست.
کسی می گوید من مخالفم چون شاید در آغاز خلقت از ما پرسیده اند و ما به خاطر نداریم.
حماسه مخالفت می کند و می گوید چون شاهدی برای اثبات این حرف وجود ندارد.
یحیی در ادامه توضیح می دهد حالا شما باید شاهدی بیاورید تا حرف حماسه را رد کنید و یا بگویید اموری هستند که شاهدی ندارند، اما وجود دارند.
ما باید ادعا را تشخیص دهیم و متناسب با آن مخالفت کنیم. وقتی ادعا وصفی است و مربوط به امور این جهانی است، بعنی دلایل هم باید اینطور باشد. برخی دیگر تجویزی اند. برای مثال میگوییم اعدام باید لغو شود چون امری غیرانسانی است.
به همین صورت جملات هر گروه بررسی می شود.
بعد از نهار، یکی از افراد نقش تسهیلگر را ایفا می کند و با داستان شهر دزدها کار را آغاز می کند. گزاره ای که بعد از تمرین آنچه دست خودم هست/نیست بیشترین رای را آورده بود.
بخاطر دارم که در گذشته، وقتی برای اولین بار با دوستی در چنین کارگاهی شرکت کرده بودم، او به گمان اینکه کار ساده است و او می تواند به خوبی از پس آن برآید، تا نیمه ی کارگاه بیشتر نماند و رفت. جالب اینکه بعد از آن می شنیدم که می گفت در فلان جلسه، فبک اجرا کرده است.
در اردکان هم می پرسیدند که آیا مباحث برایت تکراری نیست؟ مباحث آنجا چه فرقی داشت؟
من اما هر گفتگو را فرصتی می دانستم که باید از آن آموخت و نه تنها گفتگوها، هر اتفاقی را رصد می کردم.
پس از آن، اجرای کوتاهی با توجه به مفاهیم کتاب درسی با این پرسش داشتیم که " در یک جمله بگو عدد چیست؟"
و به عنوان آخرین مرحله، با کودکان اجرایی انجام شد. سوالی در ذهن داشتم که پاسخ اش را یافتم: اگر کودکی همکاری نکرد، ما این عدم همکاری را بولد نمی کنیم، بلکه اجازه می دهیم تا انتخاب شود. اصرار بیش از حد حس ناامنی به او می دهد.
پایان

2 پسندیده

یکی از استادهایی که هیچ وقت نمیشه فراموشش کرد استاد قائدی هست
اگر دانشجوهاش از خوارزمی اینجا باشند میدونند که بهترین استاد هست و خدا رو شکر همیشه با چندتا سوال اضافه نمره ی خوبی میشد ازش گرفت
استاد هر جا هستی سلامت باشی

4 پسندیده

وای چقدر بهت حسودی ام شد. خوش به حالت :hugs:

1 پسندیده

هر چند حسودی رو نمیپسندم اما تو این یک مورد جایز میدونم

1 پسندیده