صداهایی از چرنوبیل- هر روز یک کتاب

صداهایی ازچرنوبیل

تاریخ شفاهی یک فاجعه ی اتمی

نویسنده: سوتلانا آلکساندرونا آلکسویچ، ترجمه نازلی اصغر زاده

download%20(3)

در ساعت 23 و 58 دقیقه 26 آوریل سال 1986 در اثر وقوع یک سری انفجارها رآکتور شماره 4 نیروگاه اتمی چرنوبیل در حوالی مرز بلاروس منهدم شد. دراثر وقوع این فاجعه حدود( KU50x10 (6 رادیو نوکلوئید به فضا پرتاب شد که 70 درصد آن به بلاروس رسید…

بر اساس اخبار رسیده در 29 آوریل 1986 در لهستان، آلمان، اتریش، رومانی و در30 آوریل در سویس، و شمال ایتالیا، و بعد تر در فرانسه، بلژیک، هلند، بریتانیا ، شمال یونان و اسراییل ، کویت و ترکیه آثار فون بالای تابش رادیو اکتیوبه ثبت رسید.
مدت کمتر از یک هفته کافی بود تا فاجعه چرنوبیل به مشکلی جهانی بدل شود.
… اغلبشان می میراند. با مرگ لحضه ای… وقت راه رفتن . دارد راه می رود می افتد و می میرد… به خواب می رود و بیدار نمی شود. برای دوستش دسته گل می برد و قلبش ایست می کند… آنها می میرند بی آنکه کسی حقیقت ماجرا را از آنها سوال کند… ( از متن کتاب)

کتاب صداهایی از چرنوبیل تاریخ شفاهی یک فاجعه است که از زبان به جای ماندگان روایت می شود. زنی که همسرش در جلوی چشمش قطعات بدنش را با سرفه از دهان بیرون می ریزد، مردمانی که مجبور شدند همه چیزشان را رها کنند و بروند… خانه هایی که در مه صبحگاهی با گرد سفید زیبایی پوشیده شده اند و هیچکس جرات ندارد به آنها دست بزند.

کتاب سوالهایی را مطرح میکند: اینکه چرا دولت روسیه تا مدتها این فاجعه را لاپوشانی کرد؟ چرا آتش نشانان بدون اینکه به آنها اطلاع کافی داده شود برای خاموش کردن آتش به آنجا روانه شدند؟

در کتاب می خوانیم که چرنوبیل هنوز غولی خفته است و چنانچه تدبیری اساسی اندیشیده نشود می بایست منتظرفاز دومی از فاجعه باشیم.

اگر کتاب را خوانده اید دوست دارم نظر شما را در باره آن بدانم!

5 پسندیده

این کتاب خیلی خوبه، و برخی از روایت ها هم از نظر احساسی واقعن تاثیر گذار هستن
مخصوصن روایت اول از تجربه زوجی جوان که مرد آتش نشان بود و در ساعت های اول (که هنوز معلوم نبود فاجعه ای اتفاق افتاده) بدون هیچ امکاناتی به محل اعزام شد و بقیه مراحل از تلاش برای بهبود وضعیت شان و نحوه مرگ و حتی تحویل ندادن جسدش (واقعن قلب آدم رو چنگ میزد)

جدای از این واقعه و اتفاقاتی که بعدش افتاد، نحوه نوشتن کتاب هم خیلی جالب بود، مثل اینکه داری یه گزارش کار می خونی، مثل خوندن یه فیلم مستند! این نوع نوشتن به نام وقایع نگاری معروف شده، که به خاطر این نوع نوشتن به الکسویچ نوبل ادبیات دادن.
من به بقیه کتاب هاش هم نگاه کردم، اگر نخوندین تا به حال توصیه می کنم که جنگ چهره زنانه ندارد و پسرانی از جنس روی رو هم بخونین. این ها هم کتاب های تاثیر گذاری هستند.

5 پسندیده

جنگ چهره زنانه ندارد رو دو سه ماهیه که گرفتم، هنوز نخوندم، خواهم خواند، اما کی؟ سبکی کاغذش جذبم کرد،قابل حمله، ولی خطش بسیار ریزه، تا حالا کتاب به این ریز خطی نخوندم، چرا دقت نکردم؟ حتی تو خونه هم سخته خوندنش چه برسه به بیرون. تو خونه هم که کو زمان، مگر اینکه به خاطر اسمی که اینجا ازش برده شده، بیشتر یادش کنم، صفحه 15:
“تا بحال هزاران جنگ رخ داده بود، کوچک و بزرگ، مشهور و ناشناخته. کتاب‌های زیادی درباره‌شان نوشته شده بود. اما . . . مردها بودند که راجع به مردها می‌نوشتند، . . . همه آنچه از جنگ می‌دانیم، با صدای مردانه به ما گفته شده . . . در حالی‌که زن‌ها سکوت می‌کنند.”

3 پسندیده