مسئله شماره 1 چطوری مسئله طرح کنیم؟

دنباله‌ی موضوع چرا باید مسئله مطرح کنیم؟:

در ادامه ی این مسئله :point_up_2: ، که من با اجازه مطرح کننده اش اسمشو میذارم مسئله شماره صفر، می خوام اینو مطرح کنم که: اصلا چطوری میشه مسئله طرح کرد؟

شبکه نوآوری

4 پسندیده

چه سوال خوبی…
علما بر این عقیده هستند که شناسایی مسئله بیش از نیمی از حل مسئله است.
اما شناسائی چطور؟
به نظرم ما دائم دور و برمون مسئله میبینیم. در روز چند بار میپرسیم “چرا”؟
همه اینها مسئله هستند… ما در مواجهه با این “چرا” ها دو راه داریم، یکی
آسان است که بگوییم چون فلانی بی عرضه است، چون فلانی دلش که نسوخته با از این
تیپ جوابهای بی ثمر، بی حاصل و دلسرد کننده.
راه دیگه اما سخت تره، اونم اینه که بپرسیم من چطور میتونم این رو درست کنم؟
من چه نقشی میتونم در بهبود این موضوع، ولو یک ذره، داشته باشم … و در پاسخ
به این دومی به یک مسئله نزدیک بشیم…
به نظرم باید از چشمهامون شروع کنیم و اونها رو بشوریم، بعد بریم سراغ مغزمون
و نگرشمون رو یه کم و فقط یه کم تغییر بدیم… خودمون را مستقل از محیط و
چراها نبینیم و سعی کنیم نقشی داشته باشیم…
مسئله ها تند و تند مطرح میشوند و بعد بریم سراغ پادپرس و مسئله ها رو به
اشتراک بذاریم…
چطوره؟
سربلند باشید

2 پسندیده

یه راه طرح مسلسل وار مسئله‌ است،‌ از زوایای مختلف. یکی از این طرح مسئله‌های سلسله‌طور، پرسیدن سوالهای «چه جوری میتونم؟» هست که با جستجو براش به منبع اولیه ای در مدرسه دیزاین استنفورد رسیدم. ترجمه و برداشت خودم رو از یه مثال در این مورد میذارم:

مثال

فرض کنین شما تو صنعت بستنی کار میکنین و با توجه به مشاهده هاتون یه راه تازه و بهتر برای بروز محبت بین دو دوست صمیمی پیدا کردین: « لیس زدن بستنی دوستتون!» :grin: حالا میخواین از این مشاهده برای ارزش آفرینی استفاده کنین،‌ طوری که «بستنی جزئی از وعده‌ی غذای افراد بشه»!

بعضی سوالهایی که میتونین از خودتون بپرسین بسته به مدل سوال ها:

طرح پرسش با تمرکز روی احساس ها و موقعیت های خاص

  • چه جوری میتونم به یه پدر کمک کنم با یه اسکوپ بستنی علاقه ش رو به دخترش نشون بده؟
  • چه جوری میتونم برای اتفاق «خداحافظی» اسکوپ بستنی طراحی کنم؟
  • چه جوری میتونم حس «متاسفم» رو با یه اسکوپ بستنی منتقل کنم؟
  • چه جوری میتونم اولین قرار رو با بستنی رقم بزنم؟

طرح پرسش‌های حدی و موقعیت‌های برعکس

  • چه جوری میتونم تجربه ی بستنی صبحانه رو رقم بزنم؟
  • چه جوری میتونم بستنی رو برا تنها خورده شدن بسازم؟

طرح پرسش از فرض ها، موردهای مشابه و یا اجزای بستنی

  • چه جوری میتونم اسکوپ بستنی رو بدون ظرف یا قیف دست به دست کنم؟
  • چه جوری میتونم یه جلسه ی درمان با بستنی رقم بزنم؟
  • چه جوری میتونم چکیدن بستنی رو بولد کنم یا به اتفاق خوش تبدیل کنم؟

این مدل پرسش ها تقریبا مناسب و مشابه اتفاق‌هایی هست که اینجا در پادپرس میفته. و مهمترین خوبی این سوال‌ها اینه که دقیقا داره دنبال قسمت هایی میره که تحت تسلط خودمونه.

4 پسندیده

اگه بخوام به خودم لطف کنم می گم: "در مقاطع پایه ی آموزشی بهم ارزش سوال پرسیدن و در مقاطع بالاتر ارزش والای سوال درست پرسیدن رو یاد ندادن. ولی دور برم افرادی رو میبینم که با درست سوال پرسیدن، اگه کسی رو به واکنش وادار نکنن، حداقل ذهن خیلیا رو درگیر میکنن. شرایط اموزشی خیلی از این آدما با من یکسانه و زیاد جای تردید نمیذاره که آدم خودش باید بخواد. یعنی همون طور که @vafalik اشاره کرد راه سخت تر رو انتخاب کردن.

حالا مسئله ای که الان مطرح کردم واسه خودم دو تا جنبه داره:

  • چجوری بتونم مسئله درست رو درک کنم؟

یه تکنیک: اتفاقی که شاید واسم خوشایند باشه اینه که با دیدن هر چیزی برم سراغ : چرا؟ چجوری؟ چی میشه اگه…؟ واقعا هیچ راه دیگه ای به غیر از این نیست؟ و… یعنی یه ذهن آماده و کنش گر. و کم کم خودم و ذهنم رو به ریز بینی آغشته کنم (واقعا چند تامون تا حالا به موضوع بستنی اینجوری نگاه کردیم؟ دیگه چجوری میشه بستنی رو به چالش کشید؟ اشاره به جواب @pd.in )

  • چجوری مسئله درست رو واسه بقیه مطرح کنم.

جواب خودم: به نظرم یه مقدارش بر میگرده به مهارت های شخصی در بروز دادن مطالب و فن بیان و… یه مقدار هم به شرایط زمانی و مکانی مطرح کردن اون مسئله.

قبول دارم که مقدار زیادی(99%) این موارد به خود من (من نوعی) برمی گرده و نه به محیط اطراف. ولی به نظرم این مسئله هنوز پابرجاست: چجوری مسئله طرح کنم؟

اصلا چه چیزایی رو میشه با مورد سوال قرار دادن به چالش کشید؟

یا حتی فراتر از اون چه مسائلی خوبن؟ چه مسائلی بد؟ این مرزبندی چجوری بوجود میاد؟
چجوری بفهمیم مسئله مون داره مسیر درستی رو طی میکنه؟

3 پسندیده

شاید بد نباشه بین این بحث و بحث چجوری میشه بفهمی داری درست فکر میکنی رابطه برقرار کرد. اگر با یه دیدگاهی داریم به اطرافمون نگاه میکنیم میتونیم ببینیم بعضی چیزا اونجوری که باید باشن نیستن یا بعضی چیزا نباید باشن هستن و در آخر چیزائی که باید باشن و نیستن. اینا میتونه مسئله های یه شخص باشه به نظرم. تحلیل این که آیا اینا واقعا مسئله هستن یا راه حلی دارن با تفکر جمعی درست قابل دسترس هست. ولی در مرحله اول به نظرم دیدگاه مناسب و معقول و مشاهده درست لازمه طرح مسئله هست.

1 پسندیده

در ادامه‌ی صحبت @yousef راجع به اهمیت قدرت مشاهده و دیدگاه معقول، دو تا نقل قول از یه استاد فیزیک و یه فیلم:

  • «مسئله ی خوب و بد وجود نداره! همه مسئله ها خوبن. این راه حل ها هستن که به خوب و بد قابل تقسیمن.»
  • «یه آدم عاقل از یه سوال احمقانه چیزهای بیشتری یاد میگیره تا یه ابله از جواب هوشمندانه!»
1 پسندیده

به نظرم این جور نقل قول ها بیشتر از اینکه راهگشا باشن گیج کننده و بی فایده ان. منظورم اینه که صرف پیروی از گفته دیگران و بدون اینکه واسه خودت معنا دارشون کنی خیلی میتونن دردسرزا باشن:

“راه حل خوب و بد وجود نداره! همه راه حل ها خوبن. این مسائل هستن که به بد و خوب قابل تقسیمن.”!

ولی این مطلب که تو گفته @lolmol و @yousef هست موضوع رو جالب میکنه. شاید بهتره بپرسم: دیدگاه مناسب و معقول چجوری بدست میاد؟ و چجوری میشه مسئله طور مشاهده کرد؟

2 پسندیده