پدر، پدربزرگ و پدر ِپدر بزرگت، تو جوونی چه راه حلی برای مدرن شدن ایران داشتند؟

کتاب جامعه شناسی نخبه کشی، کتابیه که خیلی اجمالی به بررسی علل سقوط دولتهایی قائم مقام فرهانی، امیر کبیر و مصدق می پردازه. از دیدگاه من با خوندن این کتاب و سیر تاریخی اون متوجه می‌شید که بین خیلی از افکار و رویکردهای توسعه ایِ این روزهای ما با زمان اجداد ما تو دوره‌ی قاجار تفاوت زیادی وجود نداره.

این موضوع برای من خیلی عجیب بود چرا که هر نسلی روش خودش رو بدیع ترین و جدیدترین روشی میدونه که از نسل قبل کاملا متمایز هست. در این مورد من قدمی فراتر گذاشتم و سعی کردم با نزدیکترین ادمی که متعلق به نسل قبل بود، صحبت کنم. دیدگاه هایی که ما داشتیم خیلی تفاوت چندانی نداشت.

حال میخوام از شما که این سوال رو از پدرانتون بپرسید: چرا ما پیشرفت نمی کنیم؟

به نظرتون وقتی پدران ما هم سن ماها بودند، چطور به این سوال پاسخ می‌دادند؟

7 پسندیده

در قدم اول شخصا نقدهایی را به کتاب مذکور دارم، یک موردش نداشتن منبع است برای برخی از نقل قول ها یا روایت های ثبت شده.
( که البته نویسنده سعی کرده تا در مقدمه با اشاره به یک سری از مشکلات در امر نوشتن تا حدودی از خودش سلب مسوولیت کند و این موضوع با در نظر گرفتن تاثیر قابل توجه این کتاب در جامعه ایرانی، قابل چشم پوشی نیست به علاوه گاهی مرز بین نظرات شخصی نویسنده و مستندات تاریخی مشخص نیست).

اما بازگردیم به پرسش اصلی:

من قبلا مواردی مشابه این را در بازه های زمانی مختلف از بزرگترین افراد فامیل خودم ( مادربزرگ و عمویم ) و پدر خودم و دیگران که همه شان دوران سرنوشت ساز دهه ی ۵۰ را گذرانده و به عنوان جوانان آن سال ها نقش مهمی در اتفاقات روز داشته اند، پرسیده ام.

اگر به صورت پیش فرض پرسش (( چرا پیشرفت نکردیم؟)) را در نظر بگیریم، چهار نمونه از پاسخ ها در دو نسل متفاوت به صورت زیر است:

۱- عامل عقب ماندگی ما نظام شاهنشاهی بوده است.

۲- خیانت روشنفکران یا فریب خوردگی شان تاثیر گذار است.

۳- با انقلاب پیشرفت کردیم، رای به معنای واقعی آمد اما بعضی به خصوص در سال های اخیر فضا را بر هم زدند.

۴- نمی دانم! ( به جای دلیل های مگو! )

این تفکرات شاید مشت نمونه ی خروار جامعه ایرانی نیز باشد، یعنی همواره و در طول تاریخ تا آنجا که اسناد معتبر نشان می دهند ( یا لااقل کتاب مذکور به آن ها اشاره کرده است )، ایرانیان جامعه شان را به دو بخش ((ما)) و ((آن ها)) تقسیم کرده اند و ((ما)) همواره مظلوم است!
قصدم تبرئه ی مدیران نالایق و کارهایشان نیست، اما به نظرم این موضوع که ایرانیان همواره در برابر اندک اصلاح گران عمل گرای تاریخ خود جبهه گرفته یا حمایت هایشان در خوشبینانه ترین حالت ظاهری بوده، بدیهی است.
در واقع جامعه ی ما از سالیان دور بیشتر به افراد بی کفایت توجه می کند، حتی در مواردی توجه نکردن و سکوت در برابر این افراد نیز در حکم میدان دادن به اندیشه های مخرب است. به عنوان نمونه؛ وقتی خانه ی دکتر مصدق تیر باران شد و شعبان بی مخ ها در شهر جولان می دادند، هواداران دیروز مصدق کجا بودند؟ دنبال منافع خودشان؟ آن هم با گعده کردن و همراه شدن با دیگر کشور ها؟ پس منافع ملی چه شد؟ دستمایه ای برای نفع بردن از اوضاع؟
در مواردی نیز صرف هم نشینی و نزدیکی با چنین افرادی برای عده ای امتیازات قابل توجه ای را ایجاد کرده است.

البته این ها نمونه های پیچیده ای هستند که نیاز به تحقیق و بحث بیشتری دارند، حالا یک مثال ساده و آشنا که اتفاقا در همین کتاب نیز آمده و پیشتر یکبار آن را همین جا ذکر کردم و آن بحث وسوسه بر انگیز(!) دلالی است.
شاردن، سفرنامه نویس فرانسوی در دوران صفوی ،از ایران بازدید کرده و برای اهل فرنگ اینگونه این صفت ایرانیان را تعریف می کند:
(( ایرانیان دلالی را خیلی دوست دارند یعنی چیزی را بخرند و وقتی گران شد آن را بفروشند )).
دردآور اینجاست که در آن دوران شاردن می بایست واژه ی (( دلالی )) را برای مخاطبان اروپایی اش توضیح دهد.( شاید آن ها دقیقا نمی دانسته اند این کار عجیب چیست! )

تاریخ ملت ما به طرز مضحکی بارها و بارها تکرار شده است، راه حل برون رفت از همه ی این مشکلات در دو نسل گذشته از خانواده ام شوریدن بر سیستم حاکم بوده یعنی انقلاب، که به ثمر هم رسید!

شاید بتوان گفت که مدل فکری اکثر مردم در آن دوران بیشتر دو حالت داشته:

۱- اعتراض کوبنده ی منتهی به انقلاب
۲- سکوت و انفعال در برابر تغییرات در حال رخ دادن ( که به نوعی همراهی با حرکتی است که دست بالاتر را داشته)
البته برخی این نگاه را از محافظه کاری می دانند و گروهی نیز آن را به ناآگاهی نسبت می دهند.

در مجموع همانطور که از شواهد عینی و مکتوب آن دوران بر می آید، به نظرم عامل پیشرفت نکردن ایران از نگاه بیشتر مردم ( و نه تنها خانواده ی خودم ) گروه ((آن ها)) باشد که پیشتر به آن اشاره شد، راه حل شان نیز همانطور که دیده ایم حذف (( آن ها)) بوده است.
البته به نظر می رسد با گذشت زمان دوباره چنین تفکراتی دارند از طریق همان نسل قبلی به گروهی از افراد نسل جدید تزریق می شوند.
در واقع شواهد نشان می دهند که این باور ما و آن ها از سال های گذشته دوباره به وجود آمده و روز به روز دارد به قدرت اش اضافه می شود و افراد بیشتری به دلیل رفتار های نا شایست فردی یا گروهی زیر چتر ((آن ها)) قرار گرفته و می گیرند.

5 پسندیده

ممنون از اظهار نظر کاملت ولی شما به سوال من پاسخ ندادید. واقعیت این خلط مبحثی هست که ما بارها با اون درگیر شدیم. من دنبال اینکه چرا ما پیشرفت نکردیم نبودم دنبال اینم که اونها چه راه حلی رو برای پیشرفت کشورشون تو دوران خودشان داشتند.
با مراجعه به کتاب جامعه شناسی نخبه کشی متوجه میشویم که در نطق انتخاباتی بیشتر نخست وزیران ایران قطع دست اعمال خارجی در کشور توسعه، صادرات، کاهش بیکاری و ارتقا صنعت رو از جمله برنامه هایی خودشون قرار داده بودند. سوال من اینجاس که مردم عادی چه دیدگاه و راه حلی برایی بهبود وضع کشور داشتند؟

3 پسندیده

پدر و همین طور پدربزرگ من، به شکل پیگیرانه ای مشغول ساختن زندگی خودشون و خانواده شون بودن. یعنی سرگرم تامین نیازهای پایه ی زندگی؛ انجام وظیفه‌های فردی و اجتماعی؛ و … .

البته سوال رو هنوز ازشون نپرسیدم! ولی طبق خاطراتی که بارها ازشون شنیدم دغدغه ها و تمرکزشون روی زندگی شخصی و مسئولیت خودشون در جامعه بوده و نه چیز دیگه.

3 پسندیده

سئوال جذابیه و مجبور شدم که به ذهنم رجوع کنم و در عین حال تلاش کنم قضاوت شخصی رو از داده‌ها پاک کنم. من هم به تدریج جزییاتی از دیدگاه افرادی از نسل گذشته که از نوجوانی و جوانی به یاد دارم رو وارد می‌کنم تا شاید به دیدگاه جمعی کمک کنه. ولی در ابتدا خلاصه‌ای از جواب من به بعضی سئوالها براساس این داده‌ها:

  • آیا نسل گذشته ما به پیشرفت فکر میکردن؟ چیزی که من شنیدم، بله فکر میکردن و به طور عمومی دغدغه پیشرفت به مفهوم یک ایده‌آل رو داشتن. ولی راهی مشخص برای پیشرفت در ذهنیاتشون نبوده. بیشتر به پیشرفت به شکل تقلیدی از بیرون فکر میکردن نه راهی برای رفع نیازهای و مشکلات جامعه.

  • آیا نسل گذشته ما در مسیر پیشرفت قدمی برمیداشتن؟ بیشتر به دو شکل این اتفاق میوفتاد: اول مباحث جمعی و صرفا ابراز فکر و عقیده، و در مرحله مهمتر، تلاش برای فراهم کردن امکاناتی برای نسل آینده که بتونن در مسیر پیشرفت بیوفتن. ولی مهمترین نکته اینه که در مسائلی که باهاش برخورد میکردن، ناخودآگاه میرفتن به سمت روشهای قدیمی و شجاعت آزمون روشهای جدید بسیار کم بوده.

این رو ادامه خواهم داد با جزییاتی از همین دو مورد تا به سئوال مهمی که پرسیدین برسیم: از نظر نسل گذشته، ما چرا پیشرفت نمی‌کنیم؟

4 پسندیده

وقتی به نسل قبلی خودم (در خانواده) نگاه می‌کنم فقط چند نفر را می‌بینم که به دنبال پیشرفت ایران بوده‌اند. همانطور که یوسف @yousef اشاره کرد، این افراد به دنبال یک جامعه آرمانی بوده‌اند. البته هنوز عده‌ای از این افراد در داخل و خارج از کشور به عنوان اپوزوسیون حضور دارند که هنوز هم از آرمان‌هایشان دست برنداشته‌اند.

اما به نظرم ویژگی‌هایی در نسل امروز هست که مانع پیشرفت پرشتاب می‌شود:

  • تفکر غالب هنوز هم این است که باید شبیه غرب شویم تا پیشرفت کنیم.
  • حرف و ایده زیاد هست اما اجرا خیلی نادر است. افراد معمولا با بهانه‌های مختلف از اجرای ایده‌هایشان شانه خالی می‌کنند. مثلا می‌گویند نمی‌شود یا «نیاز به حمایت دولتی داریم». دلیل این که از واژه بهانه استفاده می‌کنم این است که خیلی‌ها کارهای بسیار دشوار و حتی غیر ممکنی را در ایران عملی کرده‌اند.
  • نسخه‌های یک خطی بسیار محبوب هستند. مثلا شخصی می‌گوید «اگر اقتصاد را درست کنیم همه چیز درست می‌شود» یا دیگری می‌گوید «اگر از سرمایه‌داری فاصله بگیریم همه چیز درست می‌شود».
  • برای پیشرفت نگاه به دولت یا بیرون از ایران داریم. مثلا فکر می‌کنیم «زیمنس می‌آید و مشکلات ما را حل می‌کند». این نوع نگرش در بین مردم و مسئولان کشور بسیار شایع است. و یا این که فکر می‌کنیم «باید دولت را درست کنیم تا همه چیز درست شود».
  • همگرا شدن روی یک هدف بسیار مهم است. افراد نمی‌توانند دور یک میز بنشینند و یک تصمیم جمعی بگیرند. این مورد را من بارها حتی در جمع‌های دانشجویی دیده‌ام.
5 پسندیده

این موضوع به صورت خود کار بعد از 2 روز بعد از آخرین پاسخ بسته شد. پاسخ جدید دیگر مجاز نیست.