چرا نیمی از ایرانی ها حال کار کردن ندارند؟

چندی پیش آماری از سوی مرکز آمار ایران منتشر شد که: نیمی از ایرانی ها حال کار کردن ندارند

فارغ از اینکه این عبارت در جامعه صدق کند یا خیر، اگر نگاهی به پیرامون مان و افراد جامعه بیندازیم درستی یا نادرستی آن را لمس و حس خواهیم کرد. وقتی در قرعه کشی جام جهانی با کشورهای قوی افتادیم موجی از ناامیدی و شوخی و تحقیر تیم ملی فضای مجازی را فرا گرفت. هنوز هم که چند روز گذشته خیلی هامان درگیر همین موضوع هستیم حال آنکه خیلی از کشورها چه در بعد روحی و چه در بعد فیزیکی برنامه ریزی های زیادی را آغاز کرده اند. حوصله برنامه ریزی و کار سخت نداریم. وقتی به یک دوست می گویید صبح برویم کوه حال و حوصله اش را ندارد اما اگر قرار باشد با ماشین تا نوک قله بتواند برود احتمال بیشتری دارد بیاید. غالبا به هیچ کار نکردن علاقمندیم. ساعت های زیاد در فضای مجازی وقت گذراندن و تماشای بی هدف تلویزیون مثال های عینی هیچ کار نکردن هستند. از محل کارمان عمدتا فراری هستیم و از تعطیلات به شدت استقبال می کنیم.

دوباره می پرسم: چرا نیمی از ایرانی ها حال کار کردن ندارند؟

5 پسندیده

در این مورد کاملاً باهاتون مخالفم و نمی دونم این مورد چه ربطی به کار نکردنمون داره؟ :face_with_raised_eyebrow:
این که عادت داریم همه چیزو به طنز تبدیل کنیم به نظرم کم مهارتی نیست. در ضمن اینکه موج ناامیدی قرعه کشی انجام شده رو از چه لحاظ عنوان میکنین؟ به هر حال رو کاغذ توانایی مقابله با این تیمها رو نداریم. در ضمن اینکه در شرایط مشابه و در کشوری مثل مراکش هم این نا امیدی رو میشد دید. به نظرم وقتی افراد دارن این ناامیدی رو ابراز میکنن به جای شعارهای انگیزشی، باید برنامه قوی و قابل انجام از تقویت تیم ملی بهشون نشون داد. تو این چند سال بزرگترین تیمی که باهاش بازی دوستانه داشتیم روسیه بوده :zipper_mouth_face: و هر روزی هم اگه اخبار تیم ملی رو دنبال کنیم، بیشتر از اینکه دنبال کار حرفه ای باشن دنبال حاشیه هستن. صبح بحث، ظهر قهر، شب آشتی. این شده وضعیت تیم ملی.

من برداشتم از کار، شغل هست، و با مثال کوه پیمایی چندان همزادپنداری ندارم. اگه منظور شغل باشه که با این صحبت کاملاً موافقم. نمود واقعیش رو هم دارم تو فضای استارتاپی میبینم. می تونم بگم صبحا تا ساعت 11، کمترین حضور افراد رو میشه دید. قبول دارم که تعداد زیادی از بچه ها دانشجو هستن و کلاس دارن ولی من خودمم دانشجو بودم و میدونم چه وضعیتیه دیگه. خوب کارآفرین یا ارزش آفرینی که روش کارش این باشه به نظرم کمی جای ایراد داره.

چون دوباره پرسیدی، منم دوباره جوابتو میدم: چون برنامه ای واسه کار کردن وجود نداره! من از زندگی کارمندی زیاد اطلاعی ندارم ولی حدس میزنم لزوماً افراد هدف از کار در شرکت یا سازمانشون رو نمیدونن: افزایش درآمد سازمان، افزایش بازدهی خدمات، افزایش رضایت مشتری، کاهش هزینه ها و …
یعنی کارفرما هدفش رو با کارمندش به اشتراک نمیذاره. پس صرفاً میمونه اهداف شخصی مثل: ارتقا شغلی، افزایش درآمد ماهیانه و امثالهم.
خوب وقتی اهداف سازمانی به اهداف شخصی تقلیل پیدا میکنه روش ها و مسیری که افراد طی میکنن هم از یه مدل سازمانی به یک مدل شخصی تغییر میده.

8 پسندیده

با این دلیل بسیار موافقم، ما به ویژه در قسمت دولتی، برنامه استفاده بهینه از نیروی انسانی نداریم، منظورم بهینه به نفع فرد و به نفع سازمانه.
من در این مورد، حداقل تو آموزش و پرورش، که با این همه سرمایه انسانی سروکار داره، به یقین رسیدم. طرح ها و برنامه هایی هر از گاه، پدیدار میشه ولی اهداف و ساختار و شکل اجرای آنها جز تکرار و بازدهی اندک و هزینه های بسیار چیزی نیست.

5 پسندیده

من بیشتر شاید سعی کردم به این بپردازم که چرا ما در بستر کنونی حاضر خوب و مفید کار نمی کنیم.
اما نکاتی که @somo849 و @leilay اشاره کردند هم کاملا محل بحث هستند. این که چرا سازمان ها هم برنامه لازم را برای بکارگیری کارکنان خود ندارند واقعا معضل جدی این قضیه ست. مخصوصا سازمان های دولتی رو در نظر بگیرین که چقدر در سرنوشت جامعه و مملکت دخالت دارند بعد درگیر یک سری فرایندها ودورهای باطل هستند. همه شان آمارهای ساختگی از عملکردشان می دهند و ظاهرا نشان می دهند که کارشان را درست انجام می دهند اما از درون واقعا اتفاق چندان مثبتی نمی افتد.موضوع اینه که بیش از هر چیز واسشون راضی کردن نفر بالایی ملاکه و اینکه بتونن میز و صندلی شون رو حفظ کنن. باز پای تعهد و اخلاق وسط میاد که اساسا آدم های متعهدی نیستیم. باور دارم که یک رفتگر زحمتکش که احساس کنه کارش مهم ترین کاره و باید به بهترین شکل انجام بشه تاثیر بسیار مثبتی خواهد گذاشت. حالا به نظرتون چه باید کرد؟

2 پسندیده

به دو نکته مهم اشاره کردید، که در پاسخ به چه باید کردی که در آخر پرسیدید، راه گشاست. میشه بحث رو در این دو مورد بازتر کرد، مثلا برای دومی من نمره دادن های غیرواقعی به دانش آموزان رو مثال میارم

1 پسندیده

بحث روانشناسی داره بیشتر و در تخصص من نیست
اما اگر بخوام جواب بدم
شاید به این دلیل هستش از بچگی یکم لوس و ننر توسط خونواده و مادر:heart_eyes: بار میان و نمیتونن اونجوری که باید توی بزرگی روی پای خودشون بمونن،بمونن! :slight_smile:

چند تا تجربه شخصی خودم رو میخوام اینجا به اشتراک بذارم:

خدمت سربازی

مهمترین و اصلی ترین چیزی که تو خدمت سربازی به ماها گفته میشد این یود که سخت نگیر سخت میگذره و تا میتونی از زیر بار مسئولیت و کار کردن فرار کن. چون تو خدمت سربازی به این شما ادم فعال یا تلاش گری باشی امتیاز ویژه ای تعلق نمی گیره و تازه باعث میشه افراد کارهاشون بیشتر به سمت تو روانه کنن.

دوران دانشگاه

تو دوران دانشجویی ماها چون تو دانشگاه دولتی بودیم، عملا خرج خیلی کمی داشتیم و کمتر کسی به این فکر بود که برای هزینه هاش خودش تلاش کنه.

چند تا تجربه خارجکی

تو دانشگاه یه اتفاق خیلی جالب هست و اونم اینکه درست دانشگاه رایگانه ولی افراد باید هزینه زندگی خودشون رو پرداخت کنن. در همین راستا برای کمک کردن به دانشجو ها کلی مشاغل برا دانشجوها تعریف شده، مثلا از کمک کردن تو سلف دانشگاه یا دستار تحقیق محقق ها و یا حتی حل تمرین که دانشجو میتونه با انتخاب اونها هزینه زندگیشو خودش بده.

یه تجربه شخصی دیگه

وقتی خودم رو با دانشجویان فارغ التحصیل دانشگاه آزاد مقایسه میکنم، حس میکنم اونها حس و شم اقتصادیشون از دانشجویان دولتی خیلی بیشتر و میانگین درامد دانشجویان فارع التحصیل دانشگاه آزاد خیلی بیشتر از دولتیه.


حالت فرضی

من میخوام اینجا رو یه جور دیگه بسطش بدم. ببینید فرض کنید که دولت در سال به ده تا دانشجوی فیزیک نیاز داره و حتما میتونه براشون کار ایجاد بکنه. حالا تو حالت ایده ال فرض کنیم که دولت از کل جوانان ایرانی فقط در سال ده تاشونو تو رشته فیزیک بپذیره و تضمینم بکنه که بعد از فارغ التحصیلی کار براشون هست.

مطمئنا با این شرایط اون ادمی که تو اون رشته دانشگاه پذیرفته شده از کارش خیالش راحته و تمام تلاش و هم و غمشو میذاره برای درس. اما از طرفه دیگه تعداد زیادی دانش اموز شانس پذیرفته شدن تو دانشگاه رو نداشتن. خوب الان این ادمها میرن تو بازار کار.

نتیجه اینطور میشه که ما مثلا میتونیم تصور بکنیم که هرم تخصص برای هر رشته خاص از محقق مهندس تکنیسین و کارگر کاملا رعایت شده و افراد متناسب با شرایطشون کار پیدا میکنن.

اما در جامعه الانمون:

تجربه شخصی

من بعد از وقتی که از ارشد فارغ التحصیل شدم تصمیم گرفتم که کاری رو شروع بکنم. متاسفانه فهمیدم که یه ادم با رشته فیزیک نمی تونه به راحتی برای خودش کاری غیر از تدریس انجام بده.

پس اولین ضربه فکری رو خوردم چون تا قبلها به من گفته میشد که خوب درس یخون تا موفق باشی و منم تمام تلاشمو کردم و تو دانشگاه جزو دانشجویان تحسین شده بودم. ولی انگار محیط کار هیچ کدوم از این عناوین رو نمی خواست و من شده بودم مثل کشاورزی که به یک باره حاصل کار و تلاش عمرشو با یه سیل از دست داده.

این یه زمانی رو می برد تا من بفهمم باید کار دیگه ای کنم و هشت سال عمرم تلف شده. وقتی می رفتید سر کار دیگه هم دوباره یه مشکل وجود داره. اونم اینکه شما اولا از سن پایین برای کارهای تکنسینی باید شروع بکنید و اینکه شما از سن بالاتر بخواهید وارد مشاغل تخصصی بشید ازار دهنده خواهد بود. به دلیل اینکه اولا شما دیرتر از اون تکنسین وارد بازار کار شدید و در نتیجه با سن بالا باید زیر دستی یه کسی که سنش و سوادش از شما کمتره رو بکنید.

در واقع یه بخشی از این سوال برمیگرده به سیستم نابود اموزش و پرورش که بدون نیاز سنجی ادم تربیت میکنه و بعد یا اونها رو حیف میکنه و یا میده دیگران ازشون استفاده کنه.

6 پسندیده

دشمن دانا که غم جان بود …بهتر از آن دوست که نادان بود / به امید آموزش و پرورش نباید نشست.خب دوست عزیز بالاخره کار پیدا کردی یا نه؟

به نظرم سوالتان را باید طوری دیگه ای مطرح کرد ! مثلا چرا اکثر ما ب کارمان علاقه نداریم ؟ یا چرا اکثر ما احساس مسئولیت نمی کنیم ؟ چون اگر هم بکارمون علاقه نداریم حالا که کارمون این هست بایستی در مقابلش احساس مسئولیت بکنیم . جواب این سوالات و بسیاری از سوالات فقط یک چیزست .

چرا غذا میخوریم؟
1- چون اگه نخوریم تنبیه میشیم. (بدن مون دچار درد میشه یجوری.)
2- چون اگه بخوریم تشویق میشیم. (ما از غذا خوردن لذت میبریم.)

نمیدونم تا حالا به این فکر افتادی که اصلن چرا باید احساساتی مثل لذت یا درد وجود داشته باشن. دلیلش اینه که بدن ما مطمئن بشه یسری کارا رو انجام میدیم. میشه از این وضعیت استفاده کرد، یعنی با پاداش دادن به بعضی اعمال خودمون رو متعهد به تکرار اون اعمال کنیم. یا برعکس خودمون رو تنبیه کنیم…

به نظر من عدم تمایل ایرانیا به کار کردن (اگه فرض کنیم واقن اینطوره) دو دلیل داره:
1- ایرانیا بخاطر کار نکردن تنبیه نمیشن، که حالا میتونن شاغل باشن و کار نکنن (!!) یا صرفن منبع درآمدی دارن که بدون کار کردن بهشون پول میده (مثل سود بانکی).
2- ایرانیا بخاطر کار کردن تشویق نمیشن. شاید چون معیار های درستی برای سنجش کارکرد آدما وجود نداره، یا اصلن کسی به خودش زحمت نمیده بسنجه…

2 پسندیده

کمی آمار میتونه کمک کنه به درک وضعیت کارهای دولتی. چیزی در حدود 4 میلیون کارمند وجود داره برای کارهائی که عموما انجام شدن و نشدن اونها تاثیری بر اجتماع نداره. چرا؟ میزان تعطیلات رسمی و غیررسمی نشان میده که قسمت عظیمی از این کارمندان اگر که نباشن مشکلی ایجاد نمیشه. از این لحاظ کار نکردن در این سیستم موهبت هست برای مراجعه کننده. چون اگر سیستم بخواد کار ایجاد کنه برای این تعداد ادم، باید فرآیندهای کاذب اداری رو بزاره جلوی پای آدمها. فکر کنم تجربه این فرآیندها رو همه داشتیم. در عوض اگر سیستم میرفت به سمت بیمه بیکاری، برای مثال 70 درصد حقوق متوسط کارمندها رو میداد به آدمها ولی تعداد رو نصف میکرد (یا حتی کمتر)، ولی حقوق بالاتر و سخت گیری بیشتر در مورد کارمندها اعمال میکرد، این پدیده ی عجیب شکل نمیگرفت.

3 پسندیده

من فکر میکنم این خصوصیت در بین ما ایرانیها نشات گرفته از فرهنگمونه،در زمانی که آموزش عالی تو کشورمون خیلی ضعیف بود یه سری افراد خاص برای ادامه تحصیل به خارج از کشور (فرنگ)میرفتن و وقتی برمیگشتن تحصیلکرده خطاب میشدن و گاها متجدد واز طرفی بهترین جایگاه شغلی تو ایران رو داشتن مثل جناب مهندس و خانم دکتر و یا مدیر عامل و یه چیزی تواین مایه ها که کارمند یا پشت میز نشین بودن
بقیه مردم که قشر اکثریت رو تشکیل میدادن طبقه بیسواد و کم سواد بودن و عموما توی مشاغل سخت و طاقت فرسا مشغول به کار بودن که کارگر تعریف میشدند و این رویه به یک فرهنگ تبدیل شد
رفته رفته وقتی دوره های عالی دانشگاهی تو کشورمون رو به توسعه رفت و مدارک بالا تو ایران صادر شد و پیرو اون جایگاههای شغلی متناسب با اون اشباع شد افراد با مدارک عالی زیر بار مشاغل پر زحمت نرفتند و نتونستن بپذیرن که توی جایگاه پایینتر ایفای نقش کنن
در وضعیت فعلی بر عکس اون زمان توی جامعه ما دکتر و مهندس به فراوانی و بیسواد وکم سواد به ندرت پیدا میشه و کل سیستم رو مختل کرده اما در خیلی موارد هم میبینیم که شخصی با مدارک عالی راننده تاکسی و یا میوه فروش است واین موضوع اسفناک و یا مضحک تلقی میشود و اینطور حس میکنیم که یه جای کار ایراد داره ضمن این که در آموزش عالی هم بازارهدف درست تعریف نشده و ضعف مدیریت در عرضه و تقاضا و نظام آموزشی بخوبی قابل درک هست
حال یک نتیجه گیری کلی اینکه فکر میکنیم حال کار کردن نداریم در صورتیکه اینگونه نیست ما دچار یک توهم شایستگی در جایگاه شغلی شده ایم

4 پسندیده

كار كنم كه چي بشه؟؟؟؟؟:neutral_face:

3 پسندیده

به نظر من سیستم غلط مدیریتی در پذیرش دانشجو و خط مشی آموزش و پرورش باعث چنین روندی شده.
وقتی که بعضی از مسئولین در دهه ی شصت خیال کردند که عدالت اجتماعی یعنی هرکسی بتواند به دانشگاه برود(حتی با پول پدرش) و در هر ده کوره ای دانشگاه با عناوین مختلف زدند.به تنهایی توازن میان نیاز بازار کار و تعداد متخصص را به هم زدند.
جامعه ی ما پر شده است از لیسانس به بالا که بر اساس آموزش دوران کودکی تمام تلاش خود را کردند که در دانشگاه قبول شوند چون انگار تضمین شده بود که پس از فارغ التحصیلی قطعا صاحب شغلی پر درآمد خواهند شد.و چنین نشد و این به هم خوردن محاسبات دو نسل باعث بوجود آمدن موج ناامیدی شد.
از طرف دیگر افرادی با مشاغل کاذب خصوصا دلالی و واسطه گری زمانی که به ثروت های هنگفت رسیدند جامعه به این باور رسید که با تلاش و کوشش به هیچ چیز نمی توان رسید و تنها: رابطه و رابطه است که برگ برنده ی این بازی است.

3 پسندیده