چرا گاهی با خودمان لجبازی میکنیم؟

بارها متوجه شدم که کاری رو دوست دارم انجام بدم ، ولی یه جور مقاومت درونی در موردش دارم. این اسمش چیه ؟لجبازی با خودمون؟ علتش چیه؟

دلیل لجبازی فرد با خود

4 پسندیده

اسمش بنا بر تجربه من عادت نداشتن به رسیدن به علت اصلیه و اینکه هنوز برامون مهم نیست
مثلا به فرض من چرا کتاب نمیخونم؟علتش اینه که فکر میکنم بدون اون هم میتونم خوب زندگی کنم و تا وقتی این فکر با من باشه معلومه که کتاب نمیخونم باید سوالهای اساسی ذهنم برام مهم شه که برم دنبال تحقیق و کتاب

3 پسندیده

به نظرم در مورد یک گروه از خواسته ها که با ایده آل های ذهنی و ارزشهای ما در ارتباطن،مثل ضرورت مطالعه که شما مثال زدید ،پاسخ شما درسته.
ولی یه سری از خواسته ها و نداهای درونی وجود دارند که از جنس دیگه هستند. چیزهایی که بطور مستقیم با مرکز عواطف و احساسات ما رابطه دارند. در این مورد مساله خیلی پیچیده تر میشه.

1 پسندیده

همه انسان ها دارای یک مرکز فرماندهی هستند که میگه چکار بکن چکار نکن به نام من
ما خودمون مثل سرباز هستیم که فقط دستورات این من و اجرا میکنه و اصلا پشت سیاست های تصمیم گیری من نیستیم.
همیشه دستورات از قبل گرفته میشه و به خوداگاهی ما می رسه
فقط چون فاصله تصمیم گیری من تا وقتی که به خوداگاهی ما میرسه خیلی خیلی خیلی کمه ما فکر می کنیم خودمون تصمیم گرفتیم.
از اون ور نیروهای قدترمند دیگه ای هم هست که همیشه می خوان این من و ضعیف کنند تا بتونند خودشون و بروز بدند.
برای همین این من ما همیشه در دو جبهه در حال جنگ هست.یکی در جبهه ناخوداگاه که میل های درونی و سرکوب شده است و یکی از بیرون یعنی دستورات خودمون

هر تصمیمی که گرفتید حتما با من سازگاری نداشته و بهتون اجازه نمیده. چون به غیر از من بخش های دیگه شخصیت هستند که درخواست هایی دارند ولی با در های بسته من مواجه میشند.
مثلا من شخصی رو فرض کن که به فرد اجازه نمیده بره سمت دخانیات. همه چیز خوبه تا وقتی من قوی و قدرتمنده. اما وقتی شخص تو موقعیت احساسی خوبی قرار نمیگیره یا در موقعیت های استرس زا این من ضعیف میشه و شکننده و امکان داره طرف بره سمت دخانیات.

1 پسندیده