چطور دوست خوبی برای افراد معلول یا کم‌توان باشیم؟

همه‌ی آدم ها که سالم و کامل به دنیا نیومدن! حتی گاهی در طول زندگی اتفاق‌ها و تصادف‌هایی رخ میده که باعث معلولیت یا ناتوانی قسمتی از بدن میشه. چطور بهتر می‌تونیم افراد دارای معلولیت جسمی رو درک کنیم؟ و چطور میتونیم دوست خوبی برای ایشون باشیم؟

تجربه‌ای در این زمینه داشتی؟ تا حالا خودت حتی برای مدت کوتاهی از ناتوانی جسمی رنج بردی؟ تو این زمان انتظارت از بقیه چی بوده؟

image

7 پسندیده

ازینکه سالم به دنیا آمدم و صحت کامل دارم همیشه شکر گذارم و مدیون خداوند هستم، همیشه درین زمینه نازک دل هستم وقتی شخصی را معلول و معیوب ببینم خیلی احساس دل سوزی میکنم و حتی اگر کاری برایش نتوانم چشمانم را به زمین میدوزم که احساس حقارت برایش دست ندهد ازینکه معلول است، بار ها پیش آمده وقتی این چنین افراد را مشاهده کردم مثلا هنگام گذشتن از سرک عمومی به آنها کمک کردم و دست ایشان را گرفتم تا از سرک بگذرند، ما وقتی سالم هستیم باید قدر صحتمندی خود را بدانیم و برای افرادی که این مشکل ها را دارند حس انسان دوستی داشته باشیم و به آنها از هر نگاهی معاونت کنیم عوض اینکه خداوند مارا صحت کامل داده به معلولین کمک کنیم.

3 پسندیده

از نظر من بهترین کار اینه که مثل یه انسان معمولی باهاشون رفتار کنیم. و واقعیت هم همینه.اونا شاید از لحاظ جسمی مشکلی داشته باشن ولی از لحاظ روحی روانی با ما فرقی ندارن که.‌ باید وقتی کنارشونی درست مثل بقیه ی انسان ها رفتار کنی و اصلا اون معلولیت رو نبینی‌. مثلا فرضا شما خودکارت درش میشکنه یا گم میشه. دیگه میشه گفت با اون خودکار نمیشه نوشت؟یا رنگش با بقیه فرق دار میشه؟نه
اینجوری کنارمون بیش تر لذت میبرن

4 پسندیده

نوع نگاه به این موضوع باید کاملا طبیعی باشه و اونها رو انسان معمولی ببینیم. خیلی اوقات دلسوزی های بیش از حد باعث سرشکستگی و ایجاد حس ناتوانی میشه و این موضوع فقط مختص ناتوان ها و کم توان ها نیست.
بچه ای رو در نظر بگیرید که پدر و مادرش خیلی دلسوزی میکنن و همه ی کارهای کودک رو براش انجام میدن و جلوی مواجهه کودک با مشکلات رو میگیرن.
این کودک قطعا خوب یاد نمیگیره که مشکل چیه چطور باید حلش کنه و از اعتماد به نفس پایین و عدم قدرت تصمیم گیری رنج خواهد برد.
در واقع حس دلسوزی پدر و مادر باعث به وجود آمدن احساس ضعف در کودک میشه و کودک همواره به دنبال ترحم خواهد بود.

همین رفتار برای معلولین هم تاثیر مخربی داره و شخص به خود باوری نمیرسه و در درون خودش همواره خودش رو محتاج دیگری میبینه و امید به زندگی رو از دست میده و در نتیجه واقعا محتاج میشه!

قدم اول ایجاد باور و انگیزه برای این افراد هست تا خودشون رو به خاطر مشکل جسمی دست کم نگیرن. البته معلولیت های عقلی هم داریم که در بیشتر مواقع احتیاج به مراقبت دارند و روی صحبتم در مورد مشکلات جسمی هست.
این افراد باید حس کنند که هیچ فرقی با یه فرد سالم ندارن بلکه میتونن خیلی جاها به دلیل داشتن انگیزه بیشتر موفقیت های چشم گیری هم کسب کنن.

راجع به شرکت تولید محصولات بهداشتی فیروز چی میدونید؟

کل این شرکت از رئیس تا کارگر ساده همه و همه معلول هستند و محصولاتشون در سطح کشوری فروش میره.

کانون توانا هم پوشش خوبی از نظر نیروی کار و افزایش توانمندی برای این شرکت داره و من واقعا حس خوبی دارم از این موضوع که این جمعیت وقتی دیدند که از طرف جامعه پذیرش مناسبی نمیشن برای خودشون جا ساختن و ساختار خودشون رو شکل دادن تا جامعه ببینه و درک کنه که فرد معلول، ناتوان نیست.

به نظرم برای دوست خوب بودن صفات خیلی زیادی از نظر شخصیتی لازمه و فرقی نداره طرف ما مونث هست مذکره معلوله سالمه ایرانیه افغانیه عربه ترکه آمریکاییه. به همین منوال هم رفتار ما نباید تغییری داشته باشه و در خور شخصیت و منش طرف باهاش ارتباط بگیریم و دوست باشیم.
درواقع معلولیت علت دوستی نباشه تا حس ترحم به وجود نیاد.

3 پسندیده