چقدر ما ایرانی ها در خارج از کشور محبوبیت داریم؟

اخیرا با یک فرد خارجی (بزرگ شده و ساکن در یکی از کشور های غربی) از خانواده ای فارسی زبان (غیر ایرانی) مواجه شدم، اول تصور کردم ممکن است رفتاری دوستانه داشته باشد اما کم کم شروع کرد به بحث سیاسی کردن و حرف هایش طوری بود که گرچه با بعضی از نظراتش موافق بودم، اما احساس کردم نوعی خشم و نفرت نسبت به ایرانی ها دارد.
برداشت من از صحبت هایش این بود که تحت تاثیر تبلیغات منفی برخی از رسانه ها یا سیاست مداران خارجی و البته رفتار نامناسب برخی از ایرانی ها با اقوام فارسی زبانش قرار گرفته بود، اینطور پیدا بود که دید منفی اش را به همه ی ایرانیان تعمیم داده است، مثلا در یک اظهار نظر نامربوط به بحث اصلی حرف هایی با این مضمون زد که (( شما ایرانی ها فکر می کنید از اعراب بهترید، در حالی که خارج از کشورتان…)).
هرچند من با دلیل و خویشتنداری با او صحبت می کردم، حاضر نبود از نظرش برگردد، من هم تصمیم گرفتم که مکالمه را بیش از این ادامه ندهم ولی هنوز رفتارش در ذهنم باقی مانده و این بهانه ای شد برای طرح این سوال:
فکر می کنید چقدر ما ایرانی ها در خارج از مرز ها مثل خیلی از ملت ها مقبولیت داریم؟

پ.ن: برای جلوگیری از ایجاد سو تفاهم از آوردن نام کشور ها خودداری کردم.

8 پسندیده

خب راست میگه ، تا اینجای کار حرف هاش بد نبوده ، نسبت به اعراب که هیچی ، ما 10 سال پیش اومدیم تو شهر فلان (اسم شهر و نگم بهتره) باورت نمیشه خیلی اذیت شدم تا چند سال اول حس یه یهودی تو آلمان نازی و داشتم.

دیگه چی گفته ؟ می دونه مثل نقل و نبات دروغ میگیم و تا دلت بخواد مردم دو رویی هستیم؟ یا مثلا مردم غریبه پرستی هستیم ؟ می دونه مردمی هستیم که به تاریخمون افتخار می کنیم ولی نه میدونیم تاریخمون چی هست و نه ازش درس می گیریم ، افتخارات این قوم آریایی کم نیست.

3 پسندیده

خوب البته من با اینکه همه ی مردم رو با این چشم نگاه کنند مشکل دارم، شخصا به اخلاق اجتماعی خودمان نمره منفی می دهم ولی اینطور تاختن به همدیگه رو هم راه چاره نمی دونم.
حالا به نظر شما چه کار باید کرد؟
از لحاظ فردی و اجتماعی مسوولیت هامون چیه؟

2 پسندیده

من دوستان زیادی از کشور های مختلف داشتم و این دوستی ها برام از سنین کم شروع شد
هلند، مجارستان، اسرائیل، افغانستان، ترکیه، لیتواتی، فرانسه، مراکش، اوروگوئه، صربستان و انواع کشور های عربی و …
از بین ملت هایی که باهاشون ارتباط داشتم منفی ترین گفته ها و تفکرات رو از ترکیه و عربستان دریافت کردم
ولی در عمده کشور های اروپایی همیشه براحتی پذیرفته میشدم و عموما صحبت خاصی که رسانای احساسات منفی باشه پیش نمیومد

فرانسوی ها و یونانی ها هم عموما افرادی بشدت صمیمی و با ارادت خاصی نسبت به ایران ظاهر میشدن

5 پسندیده

من فکر نمیکنم این لزوما به خارجی بودن طرف مقابل بستگی داشته باشه. یه نکته‌ای که در ابتدا بهتره دقت کنین اینه که چیزی در حدود ۵-۱۰ میلیون ایرانی در خارج از ایران زندگی میکنن، ولی هیچ جمعیت متشکل به جز در معدود شهرهای آمریکا ایجاد نشده. به دلایلی بسیار زیاد، من فکر میکنم ما از همدیگه گریزان هستیم و حتی در بین خودمون هم توان همزیستی بسیار پایینی داریم.

من در برخوردم با کسانی که اصالتا خارجی بودم، پیشفرض بدی ندیدم! بخصوص در غرب، این فهم وجود داره که سیاست ربط خاصی به افراد جامعه نداره و شما به خاطر سیاست یه کشور نباید فردی رو شماتت کنی!

پادپُرسی‌هایی که در خارج هستن شاید بهتر بتونن نظر بدن و نظراتشون به روزتر باشه. من از @Ali_Shakeri و @bgolshaee دعوت میکنم از تجربه‌هاشون بگن.

5 پسندیده

خیلی جالبه! در مورد عربستان نمی تونم چیزی بگم چون باهاشون ارتباطی نداشتم اما تا حالا با چند نفر از اتباع ترکیه با طبقات اجتماعی متفاوت و در جایگاه های نسبتا متفاوت (ولی تقریبا هم سن خودم) برخورد داشته ام و با یک نفرشان رابطه ی بسیار صمیمی برقرار شده.
پس چرا باید جمعی از اتباع ترکیه نسبت به ما نگاه منفی داشته باشند؟ با توجه به اینکه ترکیه از لحاظ سابقه ی فرهنگی شباهت های بسیار زیادی با ما دارد( گرچه مشخصا سیر تغییرات فرهنگی و اجتماعی آن ها بسیار مثبت تر از ما بوده ).

البته در این مورد خاص مخاطب من بحث سیاست را پیش کشید اما تاکید بیشترش روی مسایل اجتماعی بود، اینکه جامعه ایران مثلا اعراب را برتر از خود می بیند و به طور کلی به هیچ غیر ایرانی ( به خصوص همسایگانش ) در درون مرز های خودش احترام نمی گذارد، یعنی اگر یک افغان در کشور ما باشد، جامعه او را به چشم فردی بیگانه و پایین تر از خودشان (بدون توجه به شایستگی های آن فرد) می بیند.

2 پسندیده

شواهدی که من از جامعه اطرافم می‌بینم حرف اون فرد رو کاملا تایید میکنه (اکثریت منظورمه نه ذات و نه تمام افراد). چرا شما از این حرف ناراحت شدین؟ به نظرتون این حرف درست نبوده؟

1 پسندیده

(امیدوارم نظرات من از طرف ویراستارهایی محترم پرچم گذاری نشه دوباره)
من دو سال هست که در المان زندگی میکنم برایی مدت خیلی محدودی به امریکا مراجعه کردم و در همین بین هم به کشورهایی مختلف مراجعه کردم. در بیشتر سفرهایی خودم سعی کردم تا با جامعه ایرانی اون مناطق صحبت کنم.
این مقدمه رو برایی این موضوع گفتم تا میزان ارتباط به موضوع رو مشخص کنم.
چند نکته رو در رابطه با جوامع مختلف دوست دارم مورد نظر قرار بدم.
۱- چیزی که من فهمیدم این هست که جوامع ایرانی مهاجر نسبت به فرهنگ و دیدگاه محلی که به اون مهاجرت کردند انفطاف پذیرند و بعضا هرکدوم از این اشخاص سعی می کنند تا نقاط ضعف فرهنگی کشور خودشون رو با جایگزین کردن نقاط قوت فرهنگ مبدا پر کنند. برایی مثال جوامع ایرانیان مقیم المان بعضا سعی میکنن تا مانتد المانی ها جامعه د ارتباطشون رو خیلی محدود نگه دارند و علاقه زیادی به گسترش اون ندارند. این شبیه چیزی هست که برایی المانی ها کاملا پذیرفته هست.
۲- جوامع ایرانیا اروپایی دچار شکاف هایی عمیق هست که مانع از نزدیک شدن اونها بهم میشود. مثلا تو کشورهایی اروپایی جوامع دانشجویی مهاجر و… تمام تعریف شده هست و افراد اغلب سعی میکنند تا با طیف هم راستایی خودشون در ارتباط باشند.
۳- تلاش بسیار زیاد ایرانیان برای خوب نشان دادند خودشان. واقعیت حس میکنم به واسطه عدم ارتباطات بین المللی مناسبی که وجود داره خیلی از ایرانیان مقیم خارج از کشور دچار یه نوع بی ارزشی فرهنگی شده اند. از این رو تمام تلاششون رو میکنن تا خودشون و کشورشون رو خوب نشون بدهند یا نشون بدهند که از تصمیمات مسئولین کشورشون بیزارند.
۴- دوگانگی عمیق ایدئولوژیکی. متاسفانه به واسطه فشارهایی داخلیی که در موارد دینی در داخل کشور وجود داره ما هیچ پیش پرداخت فکریی نسبت به ازادی نداریم یا کمتر داریم از طرفی با توجه به کم شدن اعتقادات مذهبی نوعی تنفر نهادینه شده در خیلی از مردم کشورمون موجود هست. نتیجه این طور میشه که مثلا اگر شما در خارج از کشور خواستید از اعتقادات جبری فاصله بگیرید دچار دوگانگی یا خلا بسیار شدیدی خواهید شد. بعضی از افراد به شدت از تمامی تفکرات یا توصیه هایی دینی چه خوب چه بد فاصله میگیرند و این باعث میشه تا بعضا برخی رفتارهایی اونها حتی توسط جوامع غربی هم مورد پذیرش قرار نگیره و اصطلاحا خیلی گل درشت باشند. این امر در زمینه ارتباطات دختر و پسر یا استفاده از موارد حلال یا حرام و یا مشروبات الکی خیلی واضح و مشخص هست.
۵- دوباره وجود حس خیلی شدید خود کم بینی در بین ایرانیان که ناشی از جایگاه کشورشون در جهان هست.
۶- یک رویکرد نه چندان زیبا در برخی از ایرانیان نوع نگاه کشورهایی دیگه رو به ما خیلی منفی کرده است. برخی از ایرانیان در مراوداتشون با کشورهایی دیگه تمام تلاششون رو میکنن تا نشون بدن که اونها ایرانی هستند ولی نه مثل بعضیا. این جمله تکه کلام خیلی از ایرانیان هست و در ادامه این جمله جملاتی در استهزا اخلاقیات ایرانیان اورده میشود. این میزان خود بی ارزش انگاری حس جسارت رو در برخی از ملیتها ایجاد میکنه تا بی مهابا نسبت به شما انتقاد کنند.
در ادامه به سوال اصلی بپردازیم
اینکه اصلا ما چرا باید نگران محبوبیت خودمان در کشورهایی دیگر باشیم جایی سوال هست. در بسیاری از کشورهایی پیشرفت یافته که عموما مهاجر پذیر هستند مسئله فردیت امری پذیرفته شده هست بنابراین شما صرفا با قابلیتهایی خودتان پذیرفته می شوید. هرچند که شما به واسطه ملیتتان از یکسری امتیازات ویژه ممکن است برخوردار باشید یا مثلا از اونها محروم بشید.
اما در رابطه با اینکه ایرانیان رو چطور میشناسند یا اصلا محبوب هستند یا خیر. شاید بشه گفت ایرانیان یکی از بی ازار ترین ملیتهایی مهاجر هشتند و به سرعت با محیط خودشان رو وفق میدن. خیلی نگاه رو به جلو دارند و تلاش زیادی میکنند تا جایگاه هایی بالای اجتماعی رو کسب کنند. همچنین در بین جوامع مهاجر افراد سعی میکنند تا کمترین مشترکات رو برای ایجاد دوستی در کشور عریبه پیدا کند در نتیجه من بارهای دیدم که مثلا دوستان زیادی از خاورمیانه و یا کشورهایی اسیایی با هم خیلی صمیمی بشوند. من هیچگاه در بین افراد عادی ندیدم که کسی مثلا در مورد سیاستهایی ایران بد یا خوب مگر اینکه شما اول لب به انتقاد از کشور خودتون باز کنید و بعدش طوری رفتار کنید که خودتون رو تو موضع ضعف قرار بدید. این مورد اخر بازهم فقط توسط قشری از افراد اموزش ندیده مورد سو استفاده قرار میگیرد.
و برایی جمع بندی واقعیت باید گفت که تعارضات عمیق سیاسی فرهنگی و اخلاقی در جوامع ایرانیان مقیم خارج به شدت زیاده و به واسطه نبود تفکر نقادانه این شکافهایی اخلاقی به شدت عمیق شده. متاسفانه در فرهنگ ایرانی فرهنگ مناظره و انتقاد به شدت مورد بی مهری قرار گرفته و در نتیجه ایرانیان در هرجایی دنیا به جایی حل تعارضات از همدیگر فاصله میگیرند. منتها در خارج کشور این فواصل با افراد از ملیتهایی دیگر پر میشود و در نتیجه محسوس هست ولی در داخل این امر محسوس نیست.
نمی دونم تا چه حدی تونستم به سوالاتتون پاسخ بدم ولی امیدوارم تجربیات شخصی من بتونم به بحثتون کمک کنه.

7 پسندیده

راستش من از لحن اون فرد ناراحت شدم، اتفاقا من هم همانطور که قبلا گفتم با خیلی از مواردی که گفت موافق بودم ولی چیزی که من می بینم ( یا حداقل در افراد اطرافم احساس می کنم ) نشون می ده که جامعه از اون تعصب و پرخاشی که مثلا نسبت به اعراب یا افغان ها داشته کمی دور شده، حتی اگر این انحراف به اندازه بسیار کمی باشه، خصوصا نسل جدید (نسل ما) اندکی از حساسیت ها روی این موضوعات کم کرده، شاید دایره ی افراد اطراف من محدود باشه ولی به نظرم به طور کلی نسبت به مسایل نژادی جامعه ی امروز به دلایلی منعطف تر شده ولی طرف مقابل من اصرار داشت (با لحنی پرخاشگر) که جامعه ی ایران تغییر نمی پذیرد و همه ی ایرانیان سر و ته یک کرباس اند و هیچ اطلاعی از هیچ چیز ندارند و حتی منی که مخاطب او بودم و در خیلی از موارد با او موافق، به بی اطلاعی و حملات شخصی علیه خودش متهم می کرد و دائم این موضوع را مطرح می کرد که تو هم مثل همه ی ایرانیان حملات شخصی می کنی و یا حتی به یک قوم بی احترامی می کنی!
اگر لحن صحبت های من در اینجا بویی از حملات شخصی دارد، من را نقد کنید.

1 پسندیده

از این لحاظ قبول دارم که به شدت گذشته، خودستایی در نسل جدید وجود نداره (شاید حتی تو سر خودزنی رشد کرده و ملیت به عنوان یه عنصر منفی قلمداد میشه). نکته اینه که این روزها تغییرات در جامعه ایران اونقدر شدید و پیچیده‌ست که کسی نمیدونه واقعا به سمت متعادل شدن داریم پیش میریم، یا مثل یه بیمار درمانده بین همه حالتها در گذار هستیم.

البته شاید بد نباشه به این نگاه کنین که نحوه بیان مطلب از سمت شما چطور بوده. معمولا نحوه بیان اثر خیلی زیادی روی القای حس به طرف مقابل داره. مثلا اگر که با قسمتی موافق بودین و با قسمتی نه، دو حالت معمول برای بیان مخالفت اینه که

  • حس خوب: من با فلان قسمتها موافقم و اتفاقا خودم هم دیدم و … ولی این قسمتها رو میتونیم بحث کنیم چون با مشاهدات من جور درنمیاد.

  • حس حمله: من با این قسمتها مخالفم!! (بدون اشاره به قسمتهایی که موافقین)

1 پسندیده

توضیحات بسیار جالب و تقریبا جامعی بود، حالا چند نکته به نظرم مورد بحث است.

البته اینکه از لحاظ ایرانیان مقیم آلمان این ارتباطات محدود مثبت ارزیابی شده، جای بحث وجود داره.
شخصا با وجود اینکه تقریبا درون گرا هستم، ارتباط محدود رو مثبت نمی دونم، آن هم در جامعه ی کنونی ما که نیاز به بحث و ارتباط بیشتر برای شناخت عقاید گوناگون و حتی عادت های زندگی غالب در یک جامعه بیشتر حس میشه.
حالا فرقی نمی کنه داخل کشور یا خارج کشور باشه، که البته به نظرم ارتباط بیشتر ایرانیان با هم در خارج از کشور برای جلوگیری از گم شدن هویت شان ضروری است.

این ((عدم ارتباطات بین المللی مناسب)) به نظرتون از چه جنسیه؟ سیاسی؟ اجتماعی؟ یا تلفیقی از هردو؟

برداشت من از این نکته اینه که ما چون کشور جهان سومی هستیم، پس لابد در برابر یک شهروند از کشوری توسعه یافته یا در حال توسعه احساس ضعف فردی می کنیم و مشکل ضعف اجتماعی خیلی واضح و حتی بیش از آنچه باید باشه روی رفتار افراد تاثیر گذاشته.

خوب اینجا شاید سوال من ابهاماتی داشته ولی به طور کلی این موضوع یکی از مواردی بود که با مخاطبم مطرح کردم، یعنی تاکید روی فردیت.
اما مخاطب من که اتفاقا در یکی از همین کشور های توسعه یافته بزرگ شده بود و اکنون در کشور دیگری(آن هم توسعه یافته و مهاجر پذیر) زندگی می کرد، سعی داشت به نوعی تمایز بین افراد و جامعه را بسیار بسیار کم رنگ کند و رفتار -به نظر من- بخشی از جامعه رو به همه ی افراد جامعه تعمیم بده.
در ضمن در رابطه با اینکه چرا اصلا باید برداشت جوامع دیگر در مورد ما مهم باشد( اگر نکته ی شما رو درست متوجه شده باشم) نیز باید به مفهوم جهان به معنای یک کل یا آنچه برخی دهکده ی جهانی می نامند اشاره کنم، به علاوه اعتقاد دارم که تبلیغ فرهنگی یکی از درجات توسعه است، یعنی باید فرهنگ و جامعه ی کنونی ما به درجه ای برسه که بتونه با ایجاد نگاهی مثبت از خود در جهان، با سایر ملت ها تعامل داشته باشه و اینطوری از همه ی لحاظ غنی تر خواهد شد، چون به نظرم توسعه بدون تعامل به دست نمی آید و اگر دیگر ملت ها یا کشور ها نسبت به ما دیدی مثبت نداشته باشند، توسعه آن طور که مطلوب است و آنطور که غربی ها در مسیر آن اند برایمان میسر نخواهد شد.
مثلا در همین آلمان، به نظرم یکی از دلایلی که تا این حد مهاجر پذیر شده اصلاح دید جهانیان نسبت به رفتار ملت و کشورشان است(که مشخصا در طول جنگ جهانی دوم و بعد از آن به شدت منفی بوده).

امیدوارم مواردی که شما مطرح کردید، هم در اینجا و هم در جامعه بیشتر به بحث گذاشته بشه و راهکار های عملی برای حل این مشکلات ارایه و اجرا بشه.

1 پسندیده

کاملا موافقم!
اعتراف می کنم شخصا در بحث های اجتماعی یا گاهی سیاسی با دوستان و دیگر افراد جامعه ی خودمان بیشتر از روش دوم استفاده می کنم، چون اکثر مواقع مخاطبم نقاط اشتراکش با من را یا می داند یا قبلا با هم در موردشان بحث کرده ایم و اینکه اعتقاد دارم اگر ما ایرانی ها ( یا هر جامعه ی دیگری با شرایط ما) در درون خودمان بخواهیم تغییراتی را به وجود بیاوریم باید بحث رو با قاطعیت و صراحت پیش برد و از تعارفات و مصلحت اندیشی های بی مورد پرهیز کرد.

اما

اگر بخواهیم همین بحث ها رو با یک خارجی ( کسی که تصور زیادی در مورد جامعه ما نداره یا مدت زیادی در بین ما نبوده ) پیش ببریم، باید از نگاه اول ( به قول شما لحن خوب ) استفاده کرد و من هم کاری غیر از این انجام ندادم و در واقع به همین خاطره که در شگفتم از نگاه منفی مخاطبم و انعطاف ناپذیری او نسبت به ایرانیان.
و باعث شد کنج ذهنم از خودم بپرسم که چرا اینطور شده؟ (حتی اگر درصد کمی هم نسبت به ما بدبین باشند که البته در این مورد مطمئن نیستم)
آیا طبق اونچه میگن تاثیر تبلیغات منفی است؟
یا دلیل دیگه ای هم در کاره؟

2 پسندیده

این نکته خیلی قشنگیه!! نه جامعه ما، خیلی خاصه و نه مردم ما مردمی خاص که وضعیت به این شکل دراومده! شاید امروز در دنیا مشکلاتی بسیار خاص داشته باشیم ولی در طول تاریخ، نمونه‌های بسیاری بودن که به همین مسائل دچار شدن!! متاسفانه یه نکته بد در تاریح وجود داره: جزییات دقیق اجتماعی، اقتصادی و … خیلی کم در تاریخ بیان شده و بیشتر به شکل یه تیتر بهش نگاه میکنیم!!

سئوالی که مهمه اینه: آیا اصرار به اینکه طرف مقابل بدونه ما از کجا هستیم اهمیت داره؟ به قول بهزاد، یکی از کارهایی که دیدم حتی در بحثها به عنوان منطق استفاده میشه، این استدلاله که ما ایرانی هستیم و فلان و بهمان. چرا اصرار دارین که به شخص بفهمونین جامعه ایران خوبه یا بده؟

من فکر میکنم هروقت میخوایم بررسی رو انجام بدیم یا بدین، شاید بد نباشه به هرم نیازهای مزلو نگاه کنیم. بعد واقع بینانه ببینیم از بالا به پایین چقدر در جامعه این نیازها برآورده میشه!! مباحثه روی اخلاقیات وقتی نیازهای پایه‌ای فروریخته، صرفا تنش رو به وجود میاره!!

موضوع بحث وقتی در مورد ارزیابی نژادپرستی هست، هم کسی که نژادپرستی رو به یک نژاد نسبت میده و هم کسی که تلاش داره این رو در مورد یک نژاد نفی کنه، به نظرم دچار نوعی تناقض عجیب میشن!! اینکه بگیم: ایرانیها نژادپرست هستن، خودش نمادی از نژادپرستی به حساب میاد چون صرفا به دلیل نژاد افراد رو محکوم کردیم و همینطور اینکه بگیم ایرانیها نژادپرست نیستن، نوعی تناقض منطقی داره (از ابزار تمایز نژاد برای نفی نژادپرستی استفاده شده).

1 پسندیده

من با مردم خارجی به واسطه شغلم ارتباط خیلی خیلی زیادی داشتم! چینی، آلمانی، آمریکایی، روسی و …
این تجربه صحبت های شخصی من است و هیچ تعمیمی به کل ندارد.
اول درباره خودمون: من همیشه این جمله رو با خودم تکرار می کنم بدی صداش بلندتره! امروز میشنویم که همه دخترها پلنگ شدند! پلنگ ها بیشتر به چشم می آیند و در جامعه بیشتر دیده می شوند. چرا؟ چون مطابق عرف نیستند و جامعه برای عدم پذیرش اون ها نقد داره و چون اون ها کاری می کنند که از قصد بیشتر دیده بشند. برای آیا همه دخترها حقیقتا پلنگ هستند؟ خیر و دختری که پلنگ نیست یا سر کاره، یا داره درس میخونه یا یک کاری به جز ول گشتن توی خیابان ها و خودنمایی داره و به همین دلیل کم تر دیده میشه چون تلاشی برای خودنمایی نمی کنه!
باز هم می شنویم که پسرا پلنگ پسند شدن! آیا همه پسرها همین هستند؟ نه! وقتی دختری مثل من و یک به اصطلاح پلنگ در خیابان ایستادیم. تعداد افرادی که به اون خانم توجه، حتی در حد متلک انداختن) نشان می دهند بیشتر هستند. آیا این دلیل بر این هست که همه پسرها به اون خانم توجه بیشتری نشان می دهند؟ خیر! پسری که شان و شخصیت دارد برایش فرقی ندارد، من یا آن خانم، خیابان جای صحبت و آشنایی و تیکه انداختن نیست.
این که چیزی دیده نمی شود دلیل بر عدم وجود آن نیست. بدی همیشه صدایش بلدتر است.
ما جامعه پر ایرادی هستیم. آینه ها رو شکوندیم و مدام از همدیگه ایراد می گیریم و هیچ تلاشی برای بهبود رفتار خودمون نمی کنیم. این یک حقیقت کاملا آشکار و پذیرفته شده است که بخضی از اون تقصیر خودمون و بخضی تحت تاثیر شرایط سیاسی و اقتصادی جامعه است.
من فکر می کنم بخشی از مشکلاتی که داریم وابسته به آموزش هایی است که ندیدیم. همان طور که آموزش ندیدیم که مسائل شخصی و خانوادگیمان را نباید پیش هر کسی باز کنیم، ملیت گرایی را آموزش ندیدیم و نمی توانیم از خودمان انتظار داشته باشیم که همه این مسائل را درک کنیم.
دوم درباره خارجی ها: خیلی از خارجی هایی که ایران می آیند قبل از همه چیز فکر می کنند ایران جنگ است. ما مردم جنگجویی هستیم و رسانه ها درباره ایران حقیقت را می گویند اما وقتی به ایران می آیند نظرشان عوض میشود. در نهایت برخی اخلاق های ما بسیار برایشان عجیب است. مثلا تعارف کردن! که تقریبا آن را نوعی دروغگویی می دانند و برایشان تعریف نشده است. کسانی که درباره ایران بسیار خوانده و تاریخ ما را می دانند اما نظرهای جالب تری دارند. آن ها معتقدند که ما مردمی مهربان و نوعدوست هستیم که قدرت تشخیص نداریم. مهربانی و مهمان دوستی مان باعث می شود نتوانیم در صنعتی مثل توریسم رشد کنیم و یک خانم آمریکایی به من گفت به نظرم این بخاطر افراط و تفریط در جامعه شما است. شما تعادل ندارید. یا خوب خوب هستید یا می خواهید سر مردم کلاه بگذارید.
چیزی که واقعا این روزها در جامعه زیاد میبینیم. ما در بیشتر مواقع قربانی افراط و تفریط هستیم. چیزی که این روزها گردن همه ما را گرفته.

7 پسندیده

اینجا دو بحث وجود دارد:
اولی که فکر می کنم منظور شما حول آن قرار می گیرد اینست که مثلا بعضی می گویند (( ما ایرانی با فرهنگی غنی و تمدن سه هزار ساله ایم و بسیار ایرانیان با هوش و استعداد اند و …)) و صرفا با توجه به همین نکته سعی دارند به دنیا بفهمانند که ایرانیان گل سرسبد جوامع جهانی اند!
البته در مقابل عده ای از هموطنان به دلایلی که بعضی شان را @bgolshaee ذکر کردند، سعی دارند تا جامعه ایران را سیاه جلوه کرده و خودشان را از این سیاهی جدا نشان بدهند.

اما بحث دوم که من رویش تاکید دارم اینست که به نظرم توسعه ی یک جامعه بدون تعامل موثر با جوامع دیگر میسر نخواهد شد و همانطور که در روابط بین افراد، داشتن دیدی مثبت در ایجاد ارتباط و گسترش آن موثر است، در مقیاسی وسیع تر ایجاد نگرشی مثبت از جامعه ی خودمان در دنیا به سود ما و جهان است!

در نهایت فکر می کنم منطقی ترین حالت، حرکت به سوی اجرایی نمودن بحث دوم است.

به صورت نظری تا حد زیادی گفته ی شما درست است اما تجربه ثابت کرده که جامعه ی ما ( در مورد جوامع دیگر مطالعه ای نداشتم ) در دوره ای که نیاز های پایه اش در سطح مطلوبی بوده یا به سوی مطلوب شدن پیش می رفته، عمدتا به دلیل مسایل اخلاقی،فرهنگی و ناآگاهی(یا آنچه که مازلو در سطوح بالاتر بررسی کرده) نتوانسته بحران را از سر بگذراند و در واقع تیشه به ریشه ی خودش زده!
نمونه ای جدای از مورد سوال می آورم تا بهتر بتوانیم از مسایل نظری دور شده و به بحث عملی برسیم:

دلالی!
شاردن چندین قرن پیش گفته :((ایرانیان به دلالی خیلی علاقه دارند، یعنی کالایی را می خرند و با قیمت بالاتر می فروشند)).
این مشکل به نظرم ریشه ی فرهنگی و اخلاقی دارد و درباره اش بحث ها شده اما در بین مردم برای صحبت در این باره باید جانب احتیاط را رعایت کرد و از تعارفات معمول استفاده کرد تا طرف مقابل ناراحت نشود، حالا چرا می گویم در بین مردم؟ برای اینکه هر کسی اگر اطرافش را نگاه کند می تواند دلالی را به وضوح ببیند!
از یک عدد سکه گرمی خریدن و نگه داری آن در منزل یا اشتهای بی اندازه برای ساخت و ساز در حتی یک متر زمین(!)گرفته تا انبوه سازی ها و دلالی های بزرگ بر سر معاملات نفتی.
جامعه ی ما به همه ی این فعالیت ها نام سرمایه گذاری گذاشته!
سرمایه ای که به نظر راکد است و گمان نمی کنم که کمترین تاثیر را در تولید و پویایی اقتصاد داشته باشد.
با در نظر گرفتن همه ی این ها و سابقه ی طولانی دلالی در کشورمان، آیا نباید برای یک بار هم که شده بی پرده با خودمان صحبت کنیم و تعارفات را کنار بگذاریم؟
بیشتر بحث را به حاشیه نمی برم، فقط خواستم با مثالی به ظاهر بی ارتباط این موضوع را روشن کنم که به نظرم رعایت سلسه مراتب در بحث ها در شرایط کنونی مشکل چندانی را حل نمی کند، به علاوه به نظرم امروزه بحث بی تعارف در همه ی زمینه ها و در بین عموم مردم کشور خودمان باید رواج یابد تا آگاهی و واقع بینی در مورد مسایل مختلف در ذهن افراد ذخیره شود و در شرایط بحرانی، تصمیم گیری های احساسی رخ ندهد.

کاملا موافقم!
و شاید به خاطر همین موضوع این سوال برایم پیش آمد یا بهتر بگویم تعجب کردم از نگاه رادیکال طرف مقابلم نسبت به جامعه خودمان.

به نظرم این هم از آن عادت های بد است که به بحث بیشتری نیاز دارد. ( شاید در توضیحی مرتبط بتواند یکی از نکات منفی جامعه ی ما که روی تعامل مان با جهان تاثیر گذاشته به حساب آید).

1 پسندیده

به نظر من اولی از همه مهم‌تر است. در آلمان تبلیغات منفی علیه ایران بسیار قوی است. اگر به رسانه‌های راست و چپ آلمان نگاه کنید این را به وضوح می‌بینید. شاید فکر کنید که افراد تحصیل کرده تحت تاثیر پروپاگاندا قرار نمی‌گیرند در حالی که مشاهدات من خلاف این را نشان می‌دهد. این حجم از تبلیغات منفی برای هیچ کشور دیگری اجرا نشده است.

البته این نگاه متفاوت به ایران فقط محدود به رسانه‌ها نیست بلکه در روابط سیاسی هم قابل مشاهده است. برای مثال همکاران هندی و پاکستانی من در کمتر از یک ماه ویزای کار دریافت کرده‌اند بدون این که بخواهند در صف دریافت ویزا بمانند اما ایرانی‌ها علاوه بر تحمل یک صف شش ماهه معمولا بعد از سه تا هفت ماه ویزا دریافت می‌کنند.

در آلمان تصور کاملا نادرستی نسبت به ایران و ایرانی‌ها وجود دارد. بخش بزرگی از آن از طرف رسانه‌ها به وجود آمده است. گویی مردم آلمان اخبار منفی را بیشتر می‌پسندند به خصوص اگر درباره کشور خودشان نباشد. چیزی که از زندگی در آلمان دستگیرم شد این بود که مردم بر اساس شنیده‌ها قضاوت می‌کنند نه بر اساس واقعیت‌ها. مثلا این که آلمانی‌ها تحت تاثیر رسانه‌ها فکر می‌کنند که هند بالاترین آمار تجاوز در جهان را دارد در حالی که واقعیت چیز دیگری است.

در آخر این که تبلیغات منفی به قدری زیاد است که حتی ایرانی‌ها هم خودشان را به عنوان خطرناک‌ترین مردم جهان می‌شناسند. دیگر چه انتظاری می‌توان از اروپایی‌ها داشت که اغلب ایران را از نزدیک ندیده‌اند؟

دنباله موضوع فشار تبلیغاتی علیه ایران

3 پسندیده

100 % ولی 90 درصد مردم چی ؟

قدم اول قبول این قضیه هست که این مشکلات هست ، مشکل ریشه ای هست ، شاید یکی دو نسل طول بکشه ، تازه کسی مشکلی با اینها نداره ، من که با اطرافیان صحبت می کنم کسی مشکلی نداره یک جورایی جزئی از زندگیشون هست ، فقط منم که تو چشمشون عجیب غریب میزنم، همین که شما قبول کردید خیلی خوشحال شدم.

1 پسندیده

با نظر شما موافقم.
ولی همانطور که قبلا ذکر شد گمان می کنم اینکه ۹۰ درصد جامعه تفکر منفی نسبت به اتباع دیگر کشور ها (به خصوص همسایگانشان) دارند، با توجه به نسل جدید کمی بزرگنمایی به نظر برسد، حداقل من در اطرافیان خودم شاید فقط یک یا دو نفر را بتوانم پیدا کنم که تفکرات منفی نسبت به همسایگان ایران یا دیگر آسیایی ها دارد.(که آن هم از نسل پدران ما هستند).
البته شاید دایره ی اطرافیان منِ نوعی نمونه ی خوبی برای قضاوت در مورد یک جامعه نباشد ولی حداقل با توجه به برُ خوردن یا آشنایی بیشتر نسل امروز با دیگر جوامع از طریق کار، تحصیل یا شبکه های مجازی فضای کلی از بیگانه هراسی (بهتر است بگوییم همسایه هراسی و حتی تئوری توطئه) در جهت تمایل به تعامل با دیگر جوامع پیش می رود و من این را حتی در بخشی از طیف جوان و محافظه کار جامعه نیز دیده ام.

1 پسندیده