هنگامی که در آلمان زندگی میکردم برخی از دوستان سعی میکردند تا جایی که امکان پذیر بود از دیگر هموطنهای ایرانی جدا باشند. این نکته برای من خیلی تعجب برانگیز بود چرا که علی رغم زندگی تمامی این دوستان در کشورهای مدرن چه چیزی آنها رو از همدیگر دور میکرد؟
با تمرکز بر این موضوع متوجه شدم که هرکدام از این دوستان از بخشی از اخلاقیات برخی دیگر آزرده شدهاند. جالبترین بخش این ماجرا اینجاست که بخشی از این دوستان چندین سال است که در کشورهای مدرن زندگی میکنند.
برداشت من
بخشی از اخلاقیات درون انسانها نهادینه میشه و شاید برداشتی که شما در برخی موارد دارید، با برداشت دیگران یکسان نباشد.
سوال من
چرا ما دورههای اخلاق نداریم؟ در دورههای گذشته به طبع نفوذ روحانیت این دورهها خیلی جدی گرفته میشد و برنامههای تلویزیونی مانند اخلاق در خانواده داشتیم ولی این سیستم با مدرن شدن کشور دیگه پاسخگو نیست. حال سوال اینجاست که چطور میتونیم این دورهها رو شروع کنیم؟
پیشنهاد
آیا بهتر نیست ما در پادپُرس یه رده بندی سوال اخلاقی داشته باشیم؟ من خیلی خوشحال میشم که تو برخی از موارد از عقل جمعی برای یافتن رفتار درست کمک بگیرم. مثلا تو این اوضاع گرونی که همه آدمها هشتشون گرو نهشونه چه واکنشی باید نسبت به راننده تاکسی که دویست یا پونصد تومن اضافی میگیره داشته باشیم؟
من هم این رفتار را مشاهده کردم. به نظرم برخلاف چیزی که گفتی این موضوع ربطی به اخلاق ندارد بلکه به دلایل دیگری اتفاق میافتد:
اگر خانوادههای ایرانی را به چند بخش سنتی، روشنفکر، مذهبی و … تقسیم کنیم، متوجه شکاف عمیقی بین این بخشها میشویم. مثلا یک ایرانی سنتی به هیچ وجه آبش با یک ایرانی روشنفکر (نه به معنای واقعی) توی یک جوب نمیرود. دافعه بین این انسانها در خارج از ایران شدیدتر و آشکارتر میشود چرا که آزادی عمل اقشار مختلف بسیار بیشتر از ایران است. در داخل ایران همه مجبورند یک اصولی را اجرا کنند بنابراین تفاوت بین اقشار مختلف چندان آشکار نمیشود.
بخش بزرگی از جامعه مهاجران ایرانی، به مهاجرت به منزله یک فعل دائمی نگاه میکنند. طبیعی است این افراد سعی کنند بیشتر خودشان را به شکل کشور مقصد درآورند و خودشان را با شرایط جدید وفق دهند. بخش دیگری از ایرانیها هم هستند که نمیتوانند از سنتها و کلیشههایی که با آنها رشد کردهاند جدا شوند. در نتیجه یک چند دستگی و تعارض بین ایرانیان مهاجر شکل میگیرد و آنها را از هم دورتر میکند.
جامعههای ایرانی خارج از ایران معمولا درهمتنیدگی بیشتری نسبت به جوامع غربی دارند. یک مثال از این درهمتنیدگیها سرک کشیدن در زندگی دیگران است. نتیجه این درهمتنیدگیها، اصطکاک و فرسایش بیشتر است.
البته جالب است که جامعه ترکها در آلمان همبستگی بالایی با هم دارند و معمولا جوامع بستهتری هستند (بیشتر با هم ازدواج میکنند و در محلههای مشخصی زندگی میکنند). به نظرم دلیل این امر این است که تعارض و چند دستگی بین ترکها وجود ندارد و اگر هم وجود دارد به اندازه جامعههای ایرانی نیست.
اتفاقا داریم اما نتیجه عکس دارند. اگر به بنرها و تبلیغات شهری در ایران نگاه کنید، همه جا پر از پند و اندرز و نصیحت است. بعید میدانم این حجم از نصیحتهای اخلاقی در کشور دیگری موجود باشد. اما آیا این شیوههای تبلیغاتی سطح اخلاق جامعه را بالاتر برده است؟ امروزه که جامعه ایران چند دسته شده است دیگر یک نسخه اخلاقی نمیتواند همه جامعه را در بر بگیرد. از طرف دیگر فکر میکنم اخلاق را باید با عمل آموخت نه با حرف.