چه وقت و در چه شرایطی دست از تلاش برای تغییر بر می دارید و تسلیم می شوید؟

نظرتون درباره:
کوشش بیهوده به از خفتگی
چیه؟
واقعاً کوشش بیهوده هم داریم، امید تا چه حد، احمقانه نیست؟
کی دست از تلاش برای تغییر بر میدارید؟
کی و چطور متوجه میشید که تغییر مورد نظرتون در حد و اندازه توان و زمان شما نیست؟
یه مثال اینه که بسیاری از افراد دور و بر ما راحت یا ناراحت دارن زندگیشون رو می کنن و ایده یا برنامه یا کوششی برای تغییر ندارند و عده کمی هم دغدغه تغییر دارند و دسته اول بهشون میگن :
تو هم دلت خوشه،
در دنیای واقعی زندگی کن،
میگن بله، باشه راست میگی ولی کمکی بهت نمیکنن.

شما چه می کنید؟

خوب شاید یه جواب این باشه که شرایطو بپذیر و بی خیال تغییر شو، یا مسیرتو عوض کن و باز امتحان کن.
جواب شما چیه؟

5 پسندیده

به نظر من وقتی باید دست از تغییر برداشت که فرشته عزراییل بیاد بگه آماده رفتن باش :disappointed_relieved: .من هر روز سعی میکنم یکم بیشتر به ایده الم در زندگی نزدیک تر بشم .یه دیوار بتونی خیلی محکم و عریض هم جلوی خودم کشیدم تا از امواج منفی دیگران در امان باشم :blush: اگر هر روز ذهنم نسبت به این دنیای بزرگ تغییر نکنه و بزرگتر نشم، اون روز بدترین روز من بوده

3 پسندیده

من اگه بدانم که در حد توان تمام تلاشم را کرده‌ام ولی نتیجه حاصل نشده ، دست از تلاش بر‌میدارم .

1 پسندیده

به نظر من یه چیز سلیقه‌ای هست و به تیپ شخصیتی آدما بر می‌گرده. و درست و غلط نداره. بعضی آدما خیلی ریسک‌پذیرتر خوشبین‌تر و امیدوارتر هستن و خیلی جنگنده و سمج باقی می‌مونن و تلاش می‌کنن معمولا اگه یه چیزی براشون مهم باشه. بعضی آدما هم محافظ کارتر و بدبین‌تر و کم امید‌تر هستند و زودتر منصرف می‌شن. هر دو دسته آدم توی جامعه لازمه و هر دو نوع خوب هستن و بهتره که هر کسی با آدمای زیادی از هر دو نوع در ارتباط باشه.

2 پسندیده