چه پیشنهادها، تجربه‌ها و فکرهایی برای یک دانش‌آموز کنکوری دارین؟

خیلی دوست دارم از تجربیاتت استفاده کنم.

من یه دانش آموزم که خب سال کنکورمه، اما از وقتی تو یاد دارم دنبال علم بودم نه نمره و رتبه ازین قبیل مزخرفات، و همین هم باعث میشد که زندگیم خوب پیش بره و ناخواسته موفقیت هم پشت سرم میومد، اما از وقتی که وارد دبیرستان شدم ارزش ها کاملا تغییر کرد، مخصوصا سال اخر، من عاشق اینم که دنبال کارای پژوهشی باشم و تمام رشته ها رو واقعا دوست دارم و دلم میخواد به محض رهایی از کنکور برم دنبالشون و مخصوصا اونایی که برام تو اولویت هستن، اما خب هر حرکتی بخوای بزنی تو این کشور رسما به پول نیاز داری. در درجه اول لازمه یه رشته ای که دوست دارم قبول شم. من بیوتکنولوژی رو انتخاب کردم
اما بحث اصلیم اینه، که گرفتار یکنواختی شدم و با این که هدف دارم تو چنتم، اما اونجوری که بخوام براش واقعا عرق بریزم وتلاش کنم نمیشه. بازم میگم که هدفم رو دوست دارم. ولی نمیدونم چرا ایستادم با این که واقعا میدونم تواناییشو دارم.

از طرفی جو بچه های مدرسه رو اصلا دوست ندارم. نمیدونم تا چه حد خبر داری اما مدرسه ها شده پر ازحرف مشاور و کلاس کنکور و غیره و غیره. و با این که من ابدا مشکلی تو درس خوندن و برنامه ریزیم نداشتم اما توی جو اینا قرار گرفتم ناخواسته، و با این که برنامه های هفتگی خوبی میریزم اما اجرا نمیشه. به همون دلایلی که همین دوستمون بالا گفته.

هنوز یک ماه به هیجده ساله شدنم مونده و من از رسیدنش وحشت دارم که کاش بتونم قبل از این سن اعتماد به نفس و ایمان قلبیم رو به خودم برگردونم.

مدرسه خیلی چیز های با ارزشی رو از من گرفت. خلاقیت های لحظه ای رو. شعر گفتن رو.سرخوشی نوجوونیم رو. فکرا و ایده های تازه ای که هربار خواستم پیشون رو بگیرم یادم اومد که کنکور دارم! و حس کوچیکی میکنم از این که اون همه ارزش رو از دست دادم و الان پی برگردون قوه هاییم که قبلا جز شخصیتم بود

خب! حرفام خیلی ربطی به موضوع نداشت اما فکر میکنم کفایت کنه برای درخواست از تو که تجربه هات رو در اختیار بذاری و نظر پخته ای بدی برای یه تازه وارد!

7 پسندیده

خوش اومدی فرشته جان :raised_hand_with_fingers_splayed:

موقعیتت رو خوب توصیف کردی و به یه پرسش مستقل تبدیلش کردم تا افراد بیشتری بتونن تجربه ها و دیدگاه‌هاشون رو به اشتراک بذارن.

از حرفات این طور برداشت کردم که رویاهایی داری و الان حس میکنی کنکور داره مثل سدی جلوی راه رویاهات عمل میکنه. و در ضمن استرس کنکور و مدرسه به انگیزه ی رسیدن به رویا چربیده. طوری که مانع لذت بردن از تلاشت میشه.

برنامه ریزی خوب نیاز به چرایی و درک شفافی از موقعیت داره. در غیر این صورت بعید میدونم شخص به برنامه‌هاش پایبند بمونه. برای این مورد حتما کتاب اثر مرکب رو پیشنهاد میکنم.

در نهایت هم نظراتم راجع به کنکور رو در زیر نوشتم شاید به دردت بخوره:

به نظر من کنکور چیه؟!

به نظر من، کنکور به خودی خود چیز بدی نیست، یه مسابقه‌س مثل همه مسابقه‌های دیگه؛ مسابقه‌ای که قبلش استرس رو تجربه میکنی، و عملا کسی درش برنده س که بتونه این استرس رو به هیجان مثبت و محرک تبدیل کنه.

آيا میشه برا برنده شدن تو کنکور خلاقیت به خرج داد؟

بله، برنده شدن در هر مسابقه‌ای به سبکی از خلاقیت نیاز داره. مثلا من خودم تو دوران پیش‌دانشگاهی از اینکه کنکور برام مهم باشه بدم میومد! احساس میکردم کنکور به خودی خود برام به اندازه کافی چالش نداره و دلم چالشی میخواست که خودم انتخابش کردم. و این چالش رو انتخاب کردم که کنکورم رو تو زمانی کمتر از حدی که همه نیاز دارن تموم کنم.

برا همین موقع درس خوندن دنبال این بودم که راهی برای کاهش زمان تست زدن پیدا کنم، طوری که اگه ۱۰۰ تا تست رو بهم میدن بتونم تو کمتر از ۳۰ دقیقه بزنمشون.

و این کار رو هم کردم :wink: کار عجیب غریبی نکردم، فقط کنکور رو تبدیل کردم به چیزی که بتونه به من هم حال بده! مسابقه‌ای که برا انجامش انگیزه داشته باشم.

واقعا کنکور چیز خوبیه؟!

  • یه چیزی که کنکور رو کمی خز کرده اینه که دسته‌ی بزرگی از افراد بدون اینکه خودشون مایل باشن و یا قبول داشته باشن به زور جامعه وارد این مسابقه میشن. و در ضمن اون قدر خلاقیت یا ابتکار عمل ندارن که این به زور وارد شدن رو به میل خودشون بازطراحی کنن.

    فرض کن بری یه مسابقه آشپزی شرکت کنی که درش افراد با حضورشون داد میزنن که من از آشپزی متنفرم! و به ضایع ترین شکل میخوان این رو برسونن. ولی باز هم اون قدر با خودشون صادق نیستن که از مسابقه بکشن کنار.

    خب این عیار مسابقه رو میاره پایین دیگه! من که ترجیح میدم تو مسابقه آشپزی شرکت کنم که شرکت‌کننده‌هاش حداقل میدونن چرا دارن تو مسابقه شرکت میکنن و خودشون این رو میخوان.

  • چیز دیگه ای که کنکور رو خز کرده اینه که یه جور ملاک توانمندی شده تو ذهن افراد! اگه کنکور رتبه خوب بیاری که هیچی، ولی وای به حال وقتی رتبه‌ت بد باشه یا قبول نشی! اون وقت یعنی یه آدم تنبل یا ناتوان یا … هستی. نه کنکور صرفا یه مسابقه‌س. هر مسابقه‌ای برنده داره و بازنده. باختن تو یه مسابقه هیچی رو نشون نمیده، جز اینکه اجرای تو در اون مسابقه به خصوص (و فقط همون مسابقه) ضعیف‌تر از اجرای سایر شرکت‌کننده‌ها بوده.

من تو این مسابقه شرکت کنم؟

اگه به خاطر مامان بابات داری شرکت میکنی، عیب نداره؛ شرکت کن. ولی بدون که به خاطر ایشون هست. و بدون که احتمالا یکی از ارزش‌هات خانواده و رضایت خانواده هست؛ و به همین دلیله که داری یه سال از عمرت رو برای رضایت ایشون سرمایه‌گذاری میکنی.

اگه به خاطر حرف ملت (هر کسی غیر از خانواده) و چشم و هم‌چشمی داری تو کنکور شرکت میکنی، پیشنهادم اینه که یه بازنگری تو تصمیم و انتخابت داشته باشی.

اگه برای دسترسی به منابع بهتری از آموزش، جمع تصادفی از هم‌سن و سال‌هات، و فضایی برای یادگیری پژوهش داری تو کنکور شرکت میکنی، خوبه. ادامه بده؛ و این رو هم در نظر بگیر که دانشگاه‌های ایران هنوز تو فراهم کردن بستر مناسب آموزش و پژوهش در موقعیت عالی نیستن. در عین حال فضاشون برای کسی که توانایی فعالیت مستقل از سیستم داره، بد نیست.

اگه برای به چالش کشیدن خودته، خوبه. فقط سعی کن توش خودکشی نکنی.

اگه نمیدونی چرا داری در کنکور شرکت میکنی، خوب نیست. زمان بذار، یه ساعت، یه روز، یه هفته و یا بیشتر تا چراییش رو پیدا کنی. بدون اینکه بفهمی چرا داری تو کنکور شرکت میکنی، شرکت درش حتما یه باخت هست. چون حداقل یه سال از عمرت رو میخوای براش سرمایه گذاری کنی. و تازه اون ۴-۵ سال که پشت این یه سال میان هم هست. بهتره بدونی این قسمت از عمرت، اون زمانی هست که درش توانایی یادگیریت عالیه. و چه بهتر که بتونی این پتانسیل رو برای یادگیری چیزی که واقعا بهش علاقه مندی استفاده کنی.

راستی تو چرا داری تو این مسابقه شرکت میکنی؟


من به هر کی دنبال کمی افزایش کیفیت لحظه‌های زندگیش هست، این روتین رو پیشنهاد میکنم: مسیر رسیدن از رویاها و آرزوها به هدف‌. به نظرم این مهارت‌ها، یعنی مهارت هدفگذاری و فکر بلندمدت، چیزی هست که خوبه از سنین جوونی یاد بگیریمشون.

6 پسندیده

اولین تجربه ای که می تونم بهت بگم اینه که کنکور مهم نیست. یعنی فکر نکن اگر قبول نشی دنیا تمام میشه تازه دنیا شروع میشه.
20 درصد مردم سوئیس به دانشگاه میرن، میدونستی؟
می دونستی ایران 5 برابر کشورهای پیشرفته دانشگاه داره؟
می دونستی نظام آموزش پرورش ایران و دانشگاه های ایران خلاقیت و خیلی چیزهای دیگه یه ذهن خلاق و از بین می برند.
یعنی یه بچه با نشاط و پر انرژی رو میگیرند و یه چیز پژمرده و بی انرژی تحویل میدن.

ببین تو یک انرژی خاص داری حالا بستگی داره این انرژی رو صرف چی بکنی. تو ایران هر چی مدرکت بالاتر باشه میزان شانست برای بدست اوردن کار میاد پایین.
مگر اینکه بخوای وارد همون چرخه دانشگاه بشی یعنی درس بخونی و بعد بری درس بدی.
بعضی ها هم دوست دارند با کمک دانشگاه از این کشور خلاص بشند.
اگر این دو حالت و دوست داری باید از مسیر دانشگاه بری.

دانشگاه به صنعت وصل نیست. قبلا میشد با مدرک و پارتی بازی کار پیدا کرد الان نمیشه.
کلی کار هم برای انجام دادن هست کارهایی که خلاقیت و مهارت می خواد.

اگر اگر واقعا رشته خاصی رو دوست داری و عاشق اون رشته هستی کنکور بده برو سمتش ولی اگر هیچ کدوم از این حالت هارو نداری اصلا سمتش نرو.
تو دانشگاه درس 4 واحدی رو با یه جزوه بهت میدن میگن بخون نمره بگیر. نه چیزی یاد میدن نه خبریه نه فردا خیلی می تونی از این جزوه ها استفاده کنی تهش یا باید خودت بشی یکی از اساتید و همین کار و ادامه بدی یا با مدرکت بری خارج از کشور.
این وسط نه رشد کردی به اون معنا نه خودت و کشف کردی نه برای خودت استعدادی درست کردی.

تو همیشه نماینده آرزوهای پدر مادر و اطرافیانت هستی اونا خوبی تورو نمی خوان فقط می خوان تو براشون خوبی بیاری با براورده کرده آرزوهاشون. همه اینطور نیستند ولی خب …

4 پسندیده

خیلی تاثیر گذار بود حرفات.
در مورد هدف از دادن کنکور برای من، اینه که میخوام یه بستر مناسب درست کنم برا علم آموزی.به خودی خود ازین مسابقه هم بدم نمیاد، خیلی هیجان انگیز میتونه باشه
اما بیش تر که تامل میکنم میبینم یه منِ درون هست که مثل یه سد جلو راهت نشسته، میدونمم کاملا ساختگیه و خیلی از بچه هارو درگیر میکنه، که توی نامحدود رو محدود جلوه میده، و با این که واقعا هیچ مشکلی جلو راهت نیست اما خودت با خودت لج میکنی. یه جور دستگاه فرمان درونی که هیچ جوره نتونی متقاعدش کنی که برخلاف میل اون، چه درست چه غلط، رفتار کنی.
برا همین یه مدته دنبال کتاب های روان شناسی میرم

مرسی از پاسخت، تلنگر خوبی بود.

5 پسندیده

با تموم حرفات موافقم، اما بالاخره باید یه جا و موقعیتی برای استارت داشته باشی.

به نظرت کجای ایران به یه جوون ۱۸ ساله بها میدن و میگن بیا این بسترت فراهمه. اینجا ملاک اینه که بتونی یه جای خوب قبول شی که تازه یه کوچولو امکانات بیاد دستت و با استادای خوب در ارتباط باشی. اونم تازه یه کوچولو.

تو پیشنهادی داری برای این موضوع؟

من شخصا تحصیل رو دوست دارم اما نه تو دانشگاهی که ارزش استاداش به این باشه که فلانی راحت پاس میکنه،
خب این چه ارزشی داره؟

واقعا مدرک به چه دردی میخوره؟ من فکر میکنم تو این موضوع ایران تو جاهلیت مونده. مثلا طرف میره دانشگاه ازاد ثبت نام میکنه پول هم میده کلی هم بدبختی میکشه واسه پایان نامه، تهشم مدرکو میذاره تو کمد و بازم با انفعال روزمرش اخت میشه. خب یعنی چی؟

یا چمیدونم. این همه دانش آموز تو تجربی هست. ببین با ۶۰ درصد یا حتی بیشترشون که حرف بزنی اصلا این رشته رو دوست ندارن. اما توی خیلی از زمینه های دیگه مثل طراحی، تربیت بدنی، ریاضی یا انسانی واقعا استعداد دارن.

مدارس ایران شده عین کارخونه استعداد کشی. به قول خودت یه بچه کنجکاو و با نشاط رو میگیرن، یه ادم منفعل که نمیدونه از زندگیش چی میخواد تحویل میدن.

کنکور خوبه، اما خوب بهش جهت ندادن. اگر هدایت تحصیلی درست انجام بشه این وضع ادامه پیدا نمی کنه
به نظرتون چیکار میشه کرد؟ میشه از یه جایی یه جرقه ای زد و تصورات غلط و معیار های بی ارزش رو از بین برد؟

5 پسندیده

چه حرف زشتی :thinking: من توهین قلمداد میکنم اینو هرچند میدونم که قصد شما توهین نبوده :sweat_smile:
آیا اگر شما رو مجبور کنن حیوان خانگی خودتون رو بکشید با خلاقیت و ابتکار عمل میتونید مرگش رو برای خودتون لذت بخش کنید؟
یا اگر مجبورتون کنن غذایی که دوست ندارید رو بخورید خلاقیت و ابتکار عمل خوردن اون غذا رو براتون لذت بخش میکنه؟

من اینطور فکر نمیکنم :thinking:

در مورد موضوع اصلی سوال
اولا که باید در نظر داشته باشیم شرایطی که هست برای همه از بعضی جنبه ها یکسان به نظر میرسه اما در حقیقت اینطور نیست. ممکنه همه ما روزی ۱۸ ساله باشیم و در مدرسه مشغول تحصیل باشیم. ممکنه همه ما روزی ۲۰ ساله باشیم و همه به دانشگاه بریم. اما آیا این ها به معنای یکسان بودن شرایط هست؟

نکته ای که هست اینه که هیچ انسانی در هیچ شرایطی با هیچ انسان دیگری قابل قیاس و مقایسه کردن نیست و ما نمیتونیم بر اساس شباهت های ظاهری قضاوت کنیم. (من نمیتونم)
از طرف دیگه هرکسی برای کاری ساخته شده. به این معنی نیست که از قبل برای هرکسی سرنوشتی در نظر گرفته شده. به این معنیه که هرکسی با انتخاب خودش مسیر خودش رو مشخص میکنه.

@Fereshteh_DY

یه توصیه میکنم بهت.
فکر نکن با ۱۸ ساله شدنت وقت زیادی رو از دست دادی و خودت رو با کسی مقایسه نکن. فکر نکن با ۳۰ ساله شدنت وقت زیادی رو از دست دادی و کسی رو با خودت مقایسه نکن. فکر نکن با ۵۰ ساله شدنت وقت زیادی رو از دست دادی و کسی رو با خودت مقایسه نکن.
زمان برای همه یکنواخته و با یه سرعت میگذره. پس شاید تنها شباهت همه انسان ها فارق از سنشون گذر زمان باشه. به این فکر کن که این زمانی که داره میگذره رو چطور استفاده کنی تا باعث بشه در گذر زمان، توی کارها و اهدافت به تساعد برسی.

به طور مثال

رستوران های زنجیره ای KFC رو میشناسی. مرغ سوخاری تولید میکنه. صاحب این برند در سن حدودا ۶۰ سالگی با قرض کردن ۸۰ دلار از دوستش این کار رو شروع کرد و با استفاده از تساعد در سن ۸۰ سالگی میلیاردر شد.
یا بیل گیتس پول نداشت روزنامه بخره اما ثروتمند ترین آدمی شد که توی دوره معاصر زندگی میکنه. با وجودی که ۹۹% سرمایه اش رو به خیریه بخشید بازم جزو ۱۰۰ ثروتمند برتر دنیاس.

همه اینا رو گفتم که بدونی تنها چیزی که مهمه اینه که میخوای چیکار کنی.
اینکه کنکور ۱۰۰۰۰۰۰۰ بشی یا ۱ بشی فقط توی تساعد بهت کمک میکنه نه اینکه بهت هدف بده یا بهت موفقیت بده.
موفقیت یه حسه. وقتی بهش دست پیدا میکنی که خودت با تلاش خودت به هدفی که خودت انتخابش کردی برسی.
مسیرت رو ببین. برای خودت تجسم کن و بسازش. خسته نشو و گذر زمان رو به ضرر خودت نبین. روزی میرسه که میبینی نسبت به چند سال قبلت چقدر پیشرفت کردی و چقدر به هدفت نزدیک تر شدی.

در آخر اینکه به پادپرس خوش اومدی
پیشنهاد میکنم با کنجدیا زیاد نگردی :joy::joy::joy:

کنجدی هستی یا ساده؟

6 پسندیده

خب چون خیلی فهمیده و باهوش هستی دیگه :slight_smile:

من خیلی پیشنهاد دارم ولی نمی دونم کدوم ها بدردت می خوره ولی در نهایت من نمی تونم راهی رو بهت نشون بدم خودت باید راه خودت و پیدا کنی.

اول خودت و بشناس و رشته مناسب با خودت و مشخص کن
اول از همه باید بدونی درون گرا هستی یا برون گرا
مثلا اگر آدم درون گرایی هستی شغلی مناسب هست که تو یک جای آروم باشه با حداقل برخورد. اگر برون گرا هستی برعکس
قدم بعد اینه که بدونی شخصی هستی که به تفکرش بیشتر بها میده یا بیشتر به احساسش
اگر بیشتر به احساس بها میدی مثلا رشته های طراحی و هنری خیلی مناسبه
اگر بیشتر تفکر برات مهمتره، رشته ای خوبه که توش بیشتر منطق باشه مثلا مهندسی
قدم بعد اینه که بدونی شخصی هستی که حس بدنی بیشتر برات اهمیت داره یا شهودی
حس بدنی یعنی خیلی ها هستند که دنیارو از طریق دیدن و بوییدن تجربه می کنند از طریق لمس کردن یعنی مستقیم با چیزی که حس می کنند.
شهودی هم یعنی حس ششم.
مثلا برای افراد شهودی شغل نویسندگی و فلسفه خیلی خوبه برای افرادی که حس بدنی دارند کارهایی فیزیکی و حسی.

ترکیب اینا میشه 8 تا حالت
برونگرا تفکری - درون گرا تفکری - برونگرا احساسی تا …

این 8 تا حالت رو در خودت پیدا کن ببین کدوما قوی تره. همه اینها ممکنه باشه ولی کدوم بیشتره
حالا رشته خودت و کارت و مشخص کن یعنی خودت و دقیقا بذار تو محیط کارت ببین با شخصیتت می خونه یا نه
حالا که رشته رو مشخص کردی.
رشته ها به دو بخش تقسیم میشه

1:رشته هایی که حتما نیاز به مدرک داره. مثلا وکالت یا پزشکی یعنی هر چقدر هم که این رشته هارو بلد باشی بدون کاغذی که اسمش مدرک هست نمی تونی کاری بکنی.
2:رشته هایی که نیاز به مدرک نداره. مثل طراحی ، موسیقی ، برنامه نویسی و خیاطی ، آشپزی …
باورت نمیشه کلی رشته و زمینه کاری هست که هم جهانیه هم بدون مدرک می تونی توش فعالیت کنی

اگر علاقه ای که داری باید مدرک هم کنارش باشه خب اشکالی نداره برو دانشگاه و در مورد رشته ات سعی کن بهترین باشی.
ولی مثلا این سناریو پیش نیاد که رتبه کنکورت اومده حالا باید نقشه بکشی که چطوری زندگیم و با این عدد تنظیم کنم.

اگر علاقه ات تو رشته های بدون مدرک هست که اصلا وقتت و صرف دانشگاه نکن. چون با داشتن این مهارت ها هم می تونی خارج از کشور فعالیت کنی هم داخل کشور.

امروزه دو تا چیز خیلی مهمه یکی کامپیوتر و یکی زبان هر دو هم بدون دانشگاه میشه بهش رسید. هر کاری می کنی این دو تارو هم دریاب

اگر خودمون رو تغییر بدیم جامعه هم کم کم تغییر می کنه اصلا جواب بیرون از ما نیست. من خودم رو تغییر بدم جامعه اطراف هم تغییر می کنه

4 پسندیده

من هم فکر میکنم حرف نازیبایی بود ولی به این دلیل که عمیقا درست و واقعی بود! مثال اول که ربطی به این داستان نداره، کمی از آدم حرفه‌ای مثل شما بعیده مثالی گمراه‌کننده بیاره. مثال دوم اتفاقا مربوطه، مثلا وقتهایی که به خاطر سودی بلندمدت (مثلا وقتی که بیمارید و اشتها ندارید ولی بهتره که غذا بخورید) مجبورید غذا بخورید، چه بهتر که سعی کنید لذت هم ببرید.

اجبارهای اجتماعی جزئی از زندگی اجتماعی هستن، برام عجیبه که این اجبارها در ایران تبدیل به عذاب شده ولی افراد انتظار دارن اجتماع سرپا بمونه. من و شما در تمام زندگی به این اجبارها تن میدیم، از پوشیدن لباس در مکانهای عمومی تا رعایت قوانین مختلف. هرچند بهتره که همیشه قابل تغییر و بهبود بودن رو در نظر داشته باشیم، ولی خیلی وقتها میشه استعداد داشت و این اجبارها رو تبدیل به کاری لذتبخش کرد. به خیلی از بازی‌های جذاب امروزی نگاه کنید، در واقع قبلا کارهایی اجباری و آموزشی بودن که با بازی‌سازی مناسب تبدیل به تفریحی جذاب شدن.

در مورد کنکور چند نکته مهمه که باید ذکر بشه:

کنکور تنها مختص به ایران نیست، در خیلی از نقاط دنیا برای ورود به دوره لیسانس و استفاده از پشتیبانی مالی تحصیل کنکور و ارزیابی رایجه. سختترین کنکور دنیا در کره‌جنوبی انجام میشه با استرس وحشتناک که براساس تحقیقات باعث میشه یک‌پنجم شرکت‌کننده‌ها به فکر خودکشی بیوفتن. فکر میکنم کنکور در ایران در مقابل این امتحان یا امتحان SAT در آمریکا بسیار ساده باشه.

نکته اینه که اگر با توجه به میزان اطلاعات زیادی که امروز از بازار کار و سطح علمی دانشگاهها داری، فکر میکنی آینده مناسبی در انتظارت نیست، شرکت نکن. این مهمترین و شجاعانه‌ترین تصمیم زندگیت میتونه باشه و اگر مسیر مناسبی برای زندگی پیدا کنی، میتونه به موفقیت فردی منجر بشه. من ندیدم کسی صرفا با رفتن به دانشگاه خوشتبخت بشه ولی دیدم که خیلیها افسرده و نابود شدن چون به توقعهای اولیه‌ای که داشتن نرسیدن!

باز هم با وجود تمام این مطالب، اگر میخوای در این رقابت شرکت کنی، فکر کنم حرفی که لاله زد در مورد تبدیلش به یک تجربه لذتبخش، بسیار مفیده. نکته اینه که از این تجربه میتونی درسهای مفیدی برای آینده بگیری و در چالشهای زندگی میتونه بهت کمک کنه.

در نهایت نکته مهم برای تمام زندگی اینه: تصمیم زندگی رو خودت بگیر تا در آینده مجبور نشی که دیگران رو ملامت کنی! مشورت خوبه ولی در جامعه ایران که افراد پنهانکاری‌های شخصی زیادی دارن، کسی نمیتونه براساس شخصیت، تواناییها و خواسته‌های ناگفته‌ بهت مشورت درست بده.

5 پسندیده

همه ی دوستان نکات خیلی خوبی در این مورد گفتند،فکر کنم خیلی دیدت رو باز کنه

زمان ما هم این مشکل وجود داشت، درکت میکنم. من دبیرستان و پیش دانشگاهی توی یکی از بهترین مدارس اصفهان درس میخوندم و با این جو رقابتی عجیب غریب مواجه بودم و خوشم نمیومد از اون فضا، با اینکه توی اون جو رقابتی سنگین بین اون همه بچه های هیات علمی دانشگاه که انواع و اقسام کلاس های کنکور و هزینه ها و خودکشی ها رو میکردن برای موفقیت توی کنکور،همیشه اول یا دوم بودم. با اینحال سال پیش دانشگاهی اون دلسردی رو پیدا کردم و خیلی کم درس خوندم ،البته خوشبختانه اون موقع اولین انتخابم بعد از داروسازی که شیمی دانشگاه صنعتی اصفهان بود و رشته ی مورد علاقه م بود رو قبول شدم ،دندونپزشکی دانشگاه آزاد رو هم قبول شدم که نه علاقه داشتم بهش و نه پولشو داشتم.(البته الان با اینکه توی 32 سالگی با مدرک علوم پایه شغل ندارم،همچنان پشیمون نیستم که وارد اون رشته نشدم)
میخوام بگم:
اول اینکه ،این حالت کاملا طبیعی هست،وقتی تحت فشار و استرس قرار میگیریم حجم وسیعی از افکار منفی بهمون هجوم میارن و کل اون هدف رو زیر سوال میبرن، نزار این حالت از هدفت دورت کنه، این حست رو مدیریت کن
دوم اینکه ،خیلی رویاپردازانه به رشته ها نگاه نکن،فکر نکن چون بیوتکنولوژی اسم دهن پر کنی داره ، رشته ی تو اینه.
و سوم اینکه با همه ی نکات مثبت و منفی ای که در مورد تحصیلات دانشگاهی وجود داره، بد نیست وارد جامعه ی دانشگاه بشی ،ببینی چه خبره،به دانشگاه نمیشه به عنوان یه هدف نگاه کرد ولی همون آدمهایی هم که بعد چند سال تصمیم گرفتند از دانشگاه فاصله بگیرن خیلی وقتا بخاطر نوع نگاهی که یه جامعه ی بزرگتر از مدرسه یعنی دانشگاه بهشون میده مسیر دلخواه و خاص خودشون رو پیدا میکنن

5 پسندیده

هیچ چیز از هیچکس بعید نیست :thinking: به نظر من درست نیست و فقط نظرمو گفتم. نظرم نه دلیل میشه حرفه ای باشم نه غیر حرفه ای :grin:
در مورد مثال ها هم میتونم بگم که اجبار همیشه اجباره و هیچ فرقی نمیکنه موضوعش چی باشه فقط میشه گفت اجباری که به یه آدم مریض برای خوردن داروش وارد میکنیم جنسش با اجباری که برای هدفی غیر خیرخواهانه به کسی وارد میکنیم فرق داره.

2 پسندیده

فرشته جون موضوعت عالی بود ،منم کنکوریم ،با دسته بندی آقا ناصر من برون گرا و تفکریم (با فکرشم موافقم )من همه چیم مشخصه (دانشگاه و رشته ای که میخام و هدف اصلیم بعد از اون )برام خیلی مهم شده که برنده ی این مرحله از زندگیم باشم ،برنامه هم ریختم (فقط تو انجام دادنش مشکل دارم )کم میارم چکار کنم ،نه اینکه درس خونده باشم خسته شده باشما ،نمیتونم درس بخونم یع عالمه کتابم تلمبار شده :tired_face:

4 پسندیده

عرفانه جون منم باهات هیچ فرقی ندارم. می دونم هم مخشو دارم هم توانشو هم ارادشو هم هدفشو. اما نمی دونم چرا با خودم لج کردم. دلم میخواد از همین الان برا دانشگاه بخونم نه کنکور بدم. ولی خب این فکرم درست نیست. بالاخره یه ازمونی باید باشه که انتخابمون کنه دیگه… منم گیر این مسئلم فعلا :sweat_smile:
باید یه جوری باش کنار بیایم

3 پسندیده

میخای بیا تلگرام باهم برنامه بریزیم فکر کنم بتونیم بهم کمک کنیم ،با چی داری لج میکنی ،فکر کنم زده به کله ات

1 پسندیده

فعلا تله و اینجور چیزا دم دستم نیس. همینجا یه قسمت شخصی داره :slightly_smiling_face:

1 پسندیده

باهاش بلد نیستم کار کنم به هر حال امیدوارم موفق باشی

2 پسندیده

دوست عزیز فک میکنم مشکل شما اهمال کاری باشه ، یا عدم برنامه ریزی. کتابای افزایش عملکرد و بهره وری میگن : از یه کار کوچیک شروع کن مثلاً یه کتاب رو مشخص کن بذار رو میز فردا از همون شروع کن به خوندن، مدیریت زمان هم خیلی خوبه بلد باشید و از زمان تون به بهترین نحو استفاده کنید و هدر ندید وقتتون رو
یه سمینار هدفگذاری هست محمد پیام بهرام پور ببینیدش

1 پسندیده