کسی اینجا تجربه واقعی حضور جنگ به معنی اینکه کسی درش زخمی یا کشته بشه داره؟

شاید آقایون بهتر بتونن به این سوال جواب بدن. من میتونم حس دوست‌داشتن و تنفر رو در وجود خودم حس و تحلیل کنم، و درک می‌کنم که خودم یا آدمای دیگه در دوستی و دشمنی قلبی و عملی دچار خطا میشن و حد و مرز نمی‌شناسن، اما از طرف دیگه زخمی کردن و کشتن آدم دیگه به عمد، مثلاً در جنگ انگار در شرایط خاصی اتفاق میو‌فته، اون شرایط چیان و چطور تحلیلشون می‌کنید؟

در معرفی برخی اسطوره‌های تاریخی یا مذهبی جنگ‌آوری و شجاعت جز مهم‌ترین ویژگی‌هاست، و از طرف دیگه بزرگواری و مهربانی وصف ناپذیر، چطور این‌ها با هم جمع میشه؟

شاید انگیزه دفاع از جان خود و دوستان و دوست‌داران و بقا یک دلیل باشه که در شرایط اضطرار به طور ناخودآگاه یا خودآگاه خوی لطیف انسان رو وارونه می‌کنه. تربیت‌های خاص ذهنی و آرمان‌ها و ایده‌های
هم همینطور.

5 پسندیده

دوست داشتم یکم عکس اضافه کنم زیر این مسئله:


(ویتنام)


(ویتنام)

image
(شانگهای)

image
(ویتنام)


(آلمان)


(آلمان)


(ژاپن)

image
(فرانسه)

image
(سوریه)


(ایران)

تعجب می‌کنم بعضیا هیجان‌زده از جنگ صحبت می‌کنن. فقط مرگه! وقتی میشه زندگی کرد چرا بمیریم؟

4 پسندیده