آیا شما مدرسه را دوست داشتید؟ چرا؟

چه عواملی باعث می‌شود خیلی از دانش آموزان مدرسه را دوست نداشته باشند؟

آیا شکل ظاهری ساختمان مدارس شمایی از زندان را تداعی نمی‌کند که معلم و کادر زندانبان‌های آن هستند و تکالیف حکم کار اجباری در زندان؟

دوست داشتن مدرسه

9 پسندیده

پاسخ من به پرسش اول که در عنوان موضوع مطرح شده، مثبته، چون من اغلب دوران مدرسه را جز دانش‌آموزای نسبتاً موفق بودم، هم از نظر درسی هم ارتباطی. فضای مدرسه هم خیلی بنظرم آزار دهنده نبوده، شاید اونموقع فضای بهتری برام قابل تصور نبود، یادم نمیاد که به این فکر کرده باشم که مدرسه ایدآل چه‌ شکلیه :thinking:. در مورد معلم‌ها فقط تعداد کمی رو دوست داشتم، بقیه هم برام نفرت‌انگیز نبودن؛ یا نسبت بهشون بی‌تفاوت بودم یا رفتارها، ظاهر یا پوشش عجیبی داشتن که سوژه سرگرمی من و دوستان ناباب دبیرستانم در زنگ تفریح می‌شدن[1] :clown_face:.

از وقتی من معلم شدم، خیلی دنیای مدرسه برام تغییر کرده، نگاهم پر از نقده و ذهنم پر از ایده. پس
بریم سرِ پرسش اول از متن موضوع: همونطور که بالا نوشتم، احساس موفقیت و شادی دو عامل مهم در علاقه به مدرسه هستند. حتی ما بچه‌هایی(بیشتر نوجوونا) را می‌بینیم که از نظر تحصیلی موفق نیستن ولی به دلیل ارتباطات یا دوستی‌ها مدرسه رو دوست دارن، حتی بچه‌هایی رو داریم که هیچکدوم ازینا رو ندارن ولی مدرسه رو دوست دارن چون توی خانواده خیلی کمتر از اینم ندارن :pensive:[2].

حالا ببینیم مدرسه ایده‌آل چه شکلیه؟ یه شکلیه که خیلی با مدراس معمول ما تفاوت داره.
درسته که میله‌های زندان برای فرار نکردن مجرماست و میله‌ها و صفحه‌های فلزی یا پلاستیکی جلوی پنجره‌های مدرسه برای محافظت از بچه‌ها و حفظ امنیت و تمرکزشون، اما هم اینها شباهت مدرسه با زندان رو زیاد می‌کنه. ما خیلی موارد دیگه رو می‌تونیم نام ببریم که فضا رو از زیبایی و جذابیت دور می‌کنه چه برای بچه‌ها چه برای معلما و کارکنان. شکل میزها و دیوارها و درها و حیاط و دستشویی‌‌ها و سقف و راه‌پله‌ها و کف‌پوش‌ها و رنگ‌هاشون. ازین بگذریم حتی یادمه انبارهای تاریک یا فضاهای در بسته‌ای در مدرسه‌هامون بود که بچه‌ها کلی شایعه براش می‌ساختن که مثلاً ناظما بچه‌های بد رو میبرن توش و . . . ، آره خوب که فکر می‌کنم زمان ابتدایی برای دست‌شویی‌ها هم شایعه‌های ترسناک داشتیم :skull_and_crossbones::ghost:.
راست میگن حرف، حرف میاره، بله حرف ناظما شد. ناظما (معاونای امروزی) هم مثل مدیرا و بعضی معلما کم در تصورات منفی بچه‌ها از فضای مدرسه نقش ندارن. البته همش هم به شخصیت‌ها ربط نداره بلکه به قوانین مربوطه. قوانین نوشته و نانوشته‌ای که بعضیاش برای حفظ نظم در شرایط کنونی لازمه و بعضیاش هم فقط سلیقه‌های غیر منطقی رو اجرایی میکنه که متأسفانه توسط بقیه هم تقلید و پیگیری میشه .
خود من یکی از موقعیت‌هایی که حس زندانی بودن بچه‌ها رو دقیقاً درک میکنم، زمان خوردن زنگ تفریح یا خونست، به خاطر طولانی بودن و یکنواختی یا حتی زجرآور بودن ساعت‌های کلاسی، مخصوصاً زنگ آخر که دیگه نایی برای درس و بحث و حتی شیطنت نمونده و انتظار برای طی کردن مسیر خونه با دوستان یا رسیدن به خونه و خانواده و ناهار و خواب و تلویزیون و . . . هم به شکنجه‌ها اضافه شده.
البته یه وقتایی هم انقدر لذت میبرم بچه‌ها منتظر زنگ فرار از زندان نیستن، یعنی اگه زنگ بخوره منم بذارمشون برم متوجه نمیشن، اونم وقتیه که دارن کار گروهی جذابی میکنن، یا مثلاً معلم به دلیل وقت اضافه تو بعضی از درسا براشون فیلم درخواستی گذاشته، خوب زندان واقعی هم همیشه زندان نیست :sunglasses:.


  1. پانوشت = همین، در سال‌های اول بزرگسالی یکی از دلایل عذاب وجدانم بود، جوری که این تجربه‌های‌ ندامت شد کوله‌بار نصیحت برای شاگردای شیطونم. ↩︎

  2. پانوشت = مدیرمون می‌گفت بعضی (و فقط بعضی) از بچه‌هایی که روزای آخر اسفند که همه بچه‌ها متحد میشن نیان، پا میشن میان، مدرسه براشون از خونه دوست‌داشتنی تره، پس ببین خونه براشون چیه. ↩︎

2 پسندیده

آیا خیلی از بچه ها مدرسه را دوست ندارند؟

1 پسندیده

من با بعضی به جای خیلی موافق‌ترم.
یا اینکه بگیم چرا بچه‌ها، خیلی مدرسه را دوست ندارند؟
یا
چکار کنیم بچه‌ها مدرسه را خیلی دوست داشته باشن؟

2 پسندیده

با هرکدام از هم مدرسه ای ها که گپ میزنم همه مدرسه را دوست داشتند اما نه برای درس بلکه برای همدلی و همراهی همه ی بچه های کلاس در انجام اختلالات در مدرسه :sweat_smile: کلاس ما را در سال سوم دبیرستان کل شهر میشناختند (شر نبودیم اما کلاس با قوانین بچه ها اداره میشد و فقط ناظم بود که بچه ها ازش حساب میبردن و البته همیشه با کلاس ما بهتر از بقیه برخورد میکرد و بچه ها هم هردفعه که بستنی برای کل کلاس میگرفتیم فقط برای معلم اون زنگ و ناظم خودمون میگرفتیم :sweat_smile:) پیش دانشگاهی که معلم ریاضیش از بچه ها خواهش کند سر کلاس پاسور بازی نکنند خودتان تا تهش بروید :grin: بچه ها به این دلایل می آمدند مدرسه نه به خاطر درس! میدانم که خیلی از مدرسه ها همین است و اگر فضای آموزشی جدی تر از مدرسه ما بود بچه هایش هم بی روح تر و مرده تر بودند.

عدم جاذبه آموزشی و عدم هدف گرایی و نتیجه پروری عامل این موضوعه به نظر من

4 پسندیده

مطالب روانشناسی خیلی خوبی مطرح شده :+1:. من مدرسه رو خیلی دوس داشتم، به دلیل اینکه جایی بود که از همه موفقتر بودم :grin: :sunglasses: :muscle:. از این نظر میتونم بگم که برای افرادی که توانائی درسی بالاتری داشتن، احتمالا مدرسه جای دوس داشتنی بوده و انتقادهائی که میبینم مال تنبلهای کلاسه :grin:

4 پسندیده

همه از اول تنبل نیستن مشکل از آموزشه که اختلاف طبقاتی! به وجود میاد و یک سری همیشه نمرات خوبی دارند و یک سری نمرات ضعیف تر :grin: من هردو گروه رو تجربه کردم. افراد و دانش آموزا فقط درک نمیشن و توانایی هاشون بررسی نمیشه. من میشناسم کسی رو که درسش خیلی ضعیف بود اما دستگاهی اختراع کرد که از صدا برق تولید میکنه. اما درک نشد و نخواهد شد :grin:

3 پسندیده