آیا برای رشد یک استارتاپ حتما به جذب سرمایه احتیاج هست؟

پادپُرس اصولا هنوز رشدش رو نکرده، برای همین نمیتونم تجربه‌ای به اشتراک بذارم و یا راهکار خاصی ارائه بدم. چه اگه راهکاری بلد بودم حتما تو پادپُرس پیاده ش میکردم :wink:

ولی از ابتدای شروع پادپُرس تا الان، رشد آهسته و پیوسته‌ش رو مدیون دو-سه تا فاکتور بودیم که فکر میکنم با ایده‌های جمع بتونیم تقویتش کنیم و ازش یه ساز و کار رشد بدون نیاز به سرمایه بسازیم:

1. از هر فرد مناسبی، کمک می‌گیریم!

در جاهای مختلف، از هر کسی که فکر میکردیم می‌خواد و می‌تونه، به نفع پادپُرس کمک گرفتیم:

  • از پدر و مادرم گرفته تا پادپُرسی‌های عزیز،
  • از دوستان دور و نزدیک تا افرادی غریبه تو اینستاگرام یا توییتر که صرفا به نظرمون مرتبط بودن،
  • از اساتید دانشگاه‌ها تا گروه‌های مختلف مرتبط مثل دوست‌داران محیط زیست،
  • از افراد مختلف اکوسیستم کارآفرینی که در مسیرمون ملاقاتشون می‌کردیم تا تیم‌های استارتاپی هم‌رده خودمون.

هر جور کمکی که به ذهنتون برسه گرفتیم؛ مشورت، پول قرضی، همراهی در مذاکره، تهاتر، ماساژ(!)، گوش دادن به درددلامون، معرفی به دیگران، طرح پرسش، ساخت بنرهای تبلیغاتی، کارهای اجرایی، منتورینگ، … .

بودن افرادی که تو این مسیر، درخواست کمک و همراهی‌مون رو بی‌پاسخ گذاشتن، ولی تعدادشون نسبت به سایرین خیلی کم بوده؛ خیلی! برعکس، افرادی بودن و هستن که حتی بدون اینکه خودمون پا پیش بذاریم کمکمون میکنن. آدم‌های زیادی هستن که موفقیتمون رو میخوان، نه فقط موفقیت ما، موفقیت هر فردی که در حال تلاشه.

پیشنهاد میکنم حتی وقتی کارتون به درآمد کافی و رشد نمایی رسید هم، با آغوش باز پذیرای کمک‌های اطرافیان باشین. این کمک‌ها و تاثیر اطرافیان مثل ته‌دیگ استامبولی هست که گاهی از اصل غذا مهم‌تره :yum:

2. تلاش می‌کنیم تنبلِ باهوش باشیم!

این رو از یکی از مربی‌های عزیزی نقل قول می‌کنم که مدتی هست با مشورت‌های خوبشون در حال کمک به تیم پادپُرس هستن و عملا باعث شدن خیلی هشیارانه‌تر و با چشم بازتر از قبل مسیر رو طی کنیم، @vafalik. سوالی که اخیرا از خودمون می‌پرسیم اینه که اگه یه فرد باهوش ولی تنبل میخواست کار رو پیش ببره، چطور انجامش میداد؟!

image

3. در تلاشیم تمرکز کنیم، اون هم روی هدف درست!

خیلی از ما استارتاپی‌ها زمانمون رو روی همه چی میذاریم. این مثل یه سرمایه‌گذاری می‌مونه که تو پورتفویش بیش از ۵ سهم وجود داشته باشه. و اگه تجربه‌ش رو داشته باشین می‌دونین که وقتی تعداد سهم‌ها زیاد میشه بازدهی به شدت افت میکنه!

به نظرم بهترین و تنها خوبیِ نیاز به سرمایه‌گذار، همین هست که استارتاپ بعد از جذب سرمایه می‌پذیره که روی KPI های مشخصی که اکثرا از جنس بیزینسی هستن (و ارتباط مستقیمی با سود دارن) کار کنه و همه نگاهش میره روی همین KPIها. حالا اگه استارتاپی میتونست بدون حضور سرمایه‌گذار تمرکزش رو روی این KPIها نگه داره، مشابه علی عزیز، @farazsoft_info، دیگه نیازی واقعا به حضور سرمایه‌گذار نیست! یعنی ارزش افزوده‌ی سرمایه‌گذار، سرمایه‌ش نیست؛ بلکه نگاهش به رشد استارتاپ هست.


حالا به نظرتون این سه فاکتور؛ کمک گرفتن از بقیه، حرکت هوشمندانه و تمرکز روی هدف بیزینسی، رو میشه طوری تقویت/بهینه‌ش کرد که منجر به رشد نمایی بشه؟!

از دوستان با مدل ذهنی ایده‌پرداز، دعوت میکنم با ابتکار عملشون کمکمون کنن تا کمی بریم تو فاز خلاق :bomb: … . @Fatemeh_Shamsali @moalem @s.mortezatayebi @somo849 @Fereshteh_DY

13 پسندیده

سلام دوستان
من تجربه و دانش چندانی در این زمینه ندارم ولی خب چیزی که به ذهنم میرسه اینه که برای رشد یک استارتاپ اولین قدم جذب افرادی با سرمایه ی فکری قوی و نگاه خلاقانه و متفاوت هست.

بعید میدونم در مراحل اولیه ی کار نیاز به سرمایه ی مالی زیادی باشه ،اتفاقا اگه از ابتدا پول زیاد به یه استارتاپ تزریق بشه معلوم نیست که حداکثر خلاقیت افراد تیم شکوفا بشه.

مطمئن نیستم مطالبی که اینجا مینویسم ارتباط مستقیمی با سوال چالش داشته باشه ولی چون توی ذهنم هست مدتها و در ارتباط با این سوال دوباره ذهنم رو قلقلک داد میخوام با شما به اشتراک بزارم:
میدونیم که خیلی از دانشمندان، مخترعین و چهره های شاخص تجارت توی دنیا با سیستم های کلاسیک آموزش مشکل داشتند و این باعث شده که راه پر فراز و نشیبی رو طی کنند و خودشون به تنهایی مسیر جدیدی برای خودشون ایجاد کنند.
چیزی که همیشه ذهن خودم رو مشغول کرده ابداع شیوه ی نوین آموزش هست به بچه ها و حتی بزرگسالان قالب گریز که سیستم های کلاسیک موجود اونها رو پس میزنه ،من عاشق کار کردن با این تیپ افراد هستم و میدونم بهترین اعضای تیم برای یه استارتاپ موفق رو از بین این افراد میشه انتخاب کرد. از نظر من این جور افراد بهترین سرمایه های انسانی برای رشد یه استارتاپ هستند و چون معمولا دیدگاههای مادی کاملا متفاوتی با اکثریت جامعه دارن تا مدت زمان کافی میتونند با حداکثر تلاش و حداقل بازدهی مادی استارتاپ رو جلو ببرن.
همیشه به این فکر میکنم یه تیم داشته باشم که این استعدادها رو از مدارس و یا دانشگاه ها بکشیم بیرون _البته اگه ما هم اونا رو بیرون نکشیم خود مدرسه و سیستم کلاسیک آموزش اونها رو پس میزنه _ و قبل از اینکه خیلی دیر بشه و تبدیل بشن به بچه های بی هدف توی خیابون و یا به ناچار توی یه کسب و کار خیلی سطح پایین نسبت به استعداد و توانایی فکریشون مشغول بشن و یا وارد حیطه های پر خطر بشن به اونها آموزش متناسب با تیپ شخصیتیشون داده بشه و نه آموزشهای معمول و طولانی مدت مدارس که برای اونا کسل کننده و مسخره هست.
خب به مراحل کار هم فکر کردم تا حدودی که توی یه قسمت دیگه ارائه میدم.

8 پسندیده

از تجربه شخصی خودم شروع میکنم و بعد از بیانش میرم سراغ جمع بندی و تحلیلی که میتونم بر پایه اطلاعاتی که دارم ارائه بدم.
ما موفق شده بودیم که سرمایه seed رو دریافت کنیم و محصولمون هم (اپ و وب سایت) لانچ شده بود و مخاطبین اولیه خودش رو داشت.
بعد از 6ماه از دریافت Seed ما رفتیم برای جذب Series A و موفق شدیم با عدد خوبی قرارداد ببندیم، بی واهمه رفتیم برای هزینه کردن آخرین ذخایر شرکت برای آماده سازی واسه گرفتن سهم بازار، منتها چیزی که ما پیش بینی نمیکردیم این بود که سرمایه گذار ها هم میتونن بزنن زیر حرف و قراردادشون :slight_smile: اینجا بود که با وحشتناک ترین جنبه کسب و کار رو به رو شدیم، جایی که دیگه پول نداری، برای شروع دوباره فرایند سرمایه گذاری و جذب سرمایه باید 6ماهه دیگه بدویی، منابع انسانی داری که باید حقوقشون رو تامین کنی، کسب و کارت توی مرحله رشده و هنوز به درآمدزایی نرسیده و اگه رهاش کنی همه اون چیزی که تلاش کردی براش رو از دست میدی و … سایر جنبه هایی که شاید برای شما هم پیش اومده باشه و یا شنیده باشین.
اینها کارهایی بود که ما انجام دادیم تا ازین شرایط عبور کنیم(یک سری از کارها رو هم انجام ندادیم چون فرصت نشد):

  • ایجاد یک تیم یکپارچه و هدفمند
    هر آنچه که اتفاق افتاده بود و داشت اتفاق میوفتاد و پیش بینی میکردیم اتفاق بیوفته رو برای تیم مطرح کردیم، اینکه در مرز شکست هستیم و روزهای سختی رو پیش رو خواهیم داشت. تصمیم گیری در مورد آینده شرکت رو به نظر اکثریت منوط کردیم.
    تیم مصمم و یک دل رفت برای رویارویی با روزهای سخت پیش رو

  • ذینفع کردن افراد کلیدی
    به منظور قدردانی از همه افرادی که تصمیم گرفتن بمونن و باهم یک اتفاق قشنگ رو رقم بزنیم و کاهش هزینه های ناشی از حقوق، به افراد کلیدی شرکت سهام تشویقی اهدا کردیم تا باهم برای کسب سود مشترک به جلو قدم برداریم.

  • درآمد زایی از توانایی های موجود در شرکت
    از دوستان و آشنایان و ارتباطاتی که داشتیم استفاده کردیم و شروع کردیم به گرفتن پروژه از دیگر شرکت ها بر اساس توانایی های فردی و تیمی که داخل شرکت خودمون موجود بود. بخشی از زمانی که توی شرکت بودیم رو اختصاص دادیم به این پروژه ها و درآمد حاصل از پروژه ها رو براساس توافق قبلی که با افراد کرده بودیم بخشیش به هزینه های جاری شرکت تعلق میگرفت و بخشیش هم بین افراد سهیم در پروژه تقسیم میشد.

  • رشد داده محور
    دیگه جایی برای سعی و خطا نداشتیم و باید با بیشترین بازدهی مارکتینگ و تبلیغات میکردیم تا رشد شرکت رو نگه داریم.
    تمام داده هایی که در طول مدت فعالیت شرکت از مشتری ها، هزینه های تبلیغاتی و بازدهی فعالیت های مختلفی که انجام شده بود رو جمع آوری و تحلیل کردیم و براساس تحلیلی که انجام دادیم موفق شدیم پر بازده ترین کانال های تبلیغاتی رو مشخص کنیم، مشتریانی که داشتیم رو دسته بندی کردیم و دوران جدیدی از مارکتینگ رو شروع کردیم.
    توی تصویر زیر میتونید روند رشد شرکت و هزینه انجام شده رو قبل و بعد از این دوره مشاهده کنید.

  • مشتری های وفادار بهترین رسانه تبلیغاتی
    فراتر از رابطه یک فروشنده و مشتری قدم برداشتیم و با مشتریانمون دوست و همراه شدیم، مشتری های ما خودشون رو از ما میدیدن، افرادی پیشگام و نوآور در جامعه که وظیفه خودشون میدونستن فرهنگ کسب و کار ما و کسب و کار ما رو تبلیغ و گسترش دهند.

یک سری از موارد هم بود که فرصت انجامشون رو پیدا نکردیم و ترجیح میدم اینها رو در ادامه متن و در بخش بعدی مطرح کنم.


تحلیل و جمع بندی
بحرانی ترین نقطه برای یک استارت آپ اندکی بعد از لانچ هست که اصطلاحا به اون بازه Valley of Death گفته میشه.

توی این بازه کسب و کار چون در حال تغییرات پیوسته و بهینه سازی های متعددی هست برای وفق دادن خودش با نیاز بازار و در همین حین هم به دنبال جذب مشتری بیشتر هست روند هزینه کردش نمایی میشه و در عین حال به دلیل اینکه میزان استفاده از محصول پایین هست به نقطه cash flow positive نرسیده، همین باعث میشه که تعداد زیادی از استارت آپ ها توی این بازه (دره مرگ) شکست بخورن ( بر اساس آمار از هر 10 استارت آپ، 9 استارت آپ در این مرحله از دور خارج میشن.)
استارت آپ هایی که بتونن این بازه رو پشت سر بزارن احتمال موفقیتشون در ادامه مسیر بسیار بیشتر از پیش خواهد شد. به همین منظور در ادامه چندین تا راهکار که براساس تجربه و مطالعه فکرمیکنم راه گشا خواهد بود در دره مرگ رو بیان میکنم:

  • مدل کسب و کار شما باید خیلی زود به درآمد برسه
    وقتی نقطه سر به سر شما فاصله زیادی تا نقطه شروع شما داشته باشه، همیشه در موضع ضعف خواهید بود و به همین نسبت هم کسب و کار شما جذابیت کمتری برای سرمایه گذار ها خواهد داشت. و شما همیشه در تقلا برای جذب سرمایه خواهید بود تا تمرکز بر روی ایجاد رشد در شرکت. اگر شما درآمدی ندارید پس هزینه ای هم نمیتونید بکنید.

  • از Crowd Founding استفاده کنید
    میشه از پلتفرم هایی سرمایه گذاری جمعی که در حال حاضر وجود دارن استفاده کنید و در اعضای اعطای بخشی از سهام شرکت، جذب سرمایه انجام دهید. این اتفاق علاوه براینکه تزریق مالی به کسب و کار رو هندل میکنه یه جنبه مثبت دیگه هم داره و اون اینه که افراد بیشتری خودشون رو متعهد به کسب و کار شما میدونن و سعی میکنن که پروموتش کنن. (این یکی از کارهایی بود که ما قصد انجامش رو داشتیم، البته نه به این شکل که سهام واگذار کنیم، بلکه محصولمون رو به صورت Bundel بفروشیم و به این شکل تخفیف قابل ملاحضه ای به مشتری داده میشد.)

  • ایجاد کانال های درآمدی دیگر بر پایه دارایی های مادی و معنوی شرکت
    مطمئنن کسب و کار شما مشتریانی دارد که همه دارای ویژگی های مشترکی هستند که سایر کسب و کارها به دنبال جذب آنها هستند، میتونید با برنامه ریزی هوشمندانه موقعیت WIN-WIN-WINی را ایجاد کنید (هم برای مشتری شما، هم کسب و کار شما و هم کسب و کاری دیگر) که یک راه درآمد زایی برای شما خواهد شد.
    شاید کسب و کار شما منابعی رو در اختیار داشته باشد که بتوان آنها رو اجاره داد، مثلا ممکن است دفتر شما بزرگ باشد و از همه فضای آن استفاده نمیشود، میتوانید این فضا رو در اختیار تیم دیگری قرار دهید و درآمد زایی داشته باشید.
    و مثال های دیگری که بسته به نوع کسب و کار شما، مختص شما خواهد بود …


موارد دیگری همچون وام گرفتن، استفاده از سرمایه شخصی، جذب Angel Investor و … هم هستند که در اینجا فرصت پرداختن بهشون نیست و میتونید با سرچ گوگل بهشون دسترسی پیدا کنید.

امیدوارم بیش از حد خسته کننده نبوده باشه.

12 پسندیده

به نظر من کار بدون سرمایه و پول در آوردن بدون سرمایه به معنی فروختن وقت ارزشمند مان به بهای خیلی گرانی است، و بلی امکان پذیر است کاری بدون سرمایه شروع کنیم و رشد کنیم تا حدی که هم سرمایه خوبی به دست بیاوریم و هم شهرت کسب کنیم ولی این کار نیاز به پشت کار سخت کوشی و تلاش بی حد و همچنان یک نیروی درونی قوی است و میتوان ازین دسته تجارت های زیر را نام برد.
معلوم است که شما اکنون که در حال خواندن این مطلب هستید دچار فقدان سرمایه برای به سود رساندن ایده شغلی‌تان هستید اما شک نکنید که شما چیزی با ارزش در وجود خودتان دارید. حالا که پولی در بساط نیست پس چه مهارت شغلی خاصی دارید که رو کنید؟! این همان سؤالی است که سرمایه‌گذاران می خواهند جوابش را بدانند. برای مثال شما یک ایده شغلی خوب که در ارتباط با صنعت و فناوری است را می پرورانید اما هیچ پولی برای تعقیب کردن فرصت‌تان و بالفعل کردن آن ایده ندارید، در اینجاست که می توانید با توسل به مهارت تخنیکی تان به میدان بیایید. مارک زاکربرگ، موسس facebook چنین کاری انجام داد. درکنار مهارت‌های فنی، همچنین می توانید باتجربه‌ای که در رشته‌های مرتبط دیگر دارید جلو بیایید. مهارت‌هایی مهارت فروش، حسابداری، مدیریت و… .

1. هنر دست:
این دسته از تجارت ها که من جز دسته اول تجارت های بدون سرمایه میدانم عبارت است از هنر مندی دست، گروه از هنر مندانی که واقعا چیره دست باشند میتوانند با هم گروه تشکیل داده و از هنر دست خویش به سرمایه هنگفتی برسند در صورتی که شاید سرمایه خیلی کمی به تشکیل آن نیاز باشد، هنر خطاطی، هنر حکاکی، هنر رسامی، هنر میناتوری، و غیره میتوانند از جمله بهترین سرمایه گذاری های بدون سرمایه باشد، اگر رسامی تابلوی زیبا و دلپذیر و آثار باستانی را به تصویر بکشد چی بسا که این رسم میلیون ها دالر ارزش پیدا کند، همه ما و شما دیده ایم که گاهی تصویری نه چندان زیبا ولی از نگاه هنری مقبول است ارزش خیلی بالایی در بازار هنر دوستان جهان دارد، و همچنان هنر میناتوری که بر روی در و دیوار های مساجد کهن و آثار باستانی میناتوری میشود خیلی ارزش مند است، و به همانگونه است هنر خطاطی و حکاکی شرط این است که هنر مند چیره دست باشد، نمونه ازین قبیل هنر مندان را ما در جامعه پادپرس مان داریم مانند خانم @Sedarat.m , خانم @moalem و شاید هنر مندان دیگری هم باشند که ما هنوز از حضور ایشان آگاهی نداریم، این هنر مندان میتوانند اشیای زینتی بیشماری را خلق کنند که حتی در سر تا سر جهان علاقهمندان از آنها خرید کنند و از هنر دست ایشان در زینت و زیبایی خانه و دفاتر ایشان استفاده کنند.

2. گرافیک دیزاینر ها:
در عصر جدید با پیشرفت تکنولوژی گرافیک دیزاین خیلی اهمیت خاصی پیدا کرده و این هنر، هنری است که میتوان با راه اندازی شرکت چند نفره با هیچ سرمایه ای، پولی خیلی خوبی به دست آورد، فقط کافی است هر شرکت کننده یک لپتاپ داشته باشد و نرم افزار گرافیک دیزاین، و اگر مکانی هم برای تجمع داشته باشیم که خوب و اگر هم نداشته باشیم میتوانیم کار های مان را به طور گروهی آنلاین انجام دهیم، در عصر کنونی هر کار و شغلی که آغاز میشود حتماً نیاز به اعلانات تجارتی از طریق پوسر ها و لوگو ها دارد که این کار باعث رشد بیشتر و سریع تر در هر شغلی میشود.

3. یک سبزی فروش خوب و با سلیقه:
حتی یک سبزی فروش میتواند با سرمایه اندک که فقط مقداری سبزی خریداری کند و آن را با سلیقه خاص و متفاوت از دیگران به فروش برساند فقط کمی وقت خود را صرف پاک کردن و دسته بندی نمودن سبزی ها کند و آنهارا پاک شستشو دهد و در جعبه های کوچک شفاف یک بار مصرف قراد دهد و بصورت خاص و یک دیزاین خاص بفروش برساند یعنی در کل چیزی متفاوت از دیگران داشته باشد تا توجه مردم را به خود جذب کند و یک نام هم انتخاب کند مثل " سبزی فرشید" اینگونه است که میتواند این سبزی خاص شسته شده و دسته بندی شده را به تمام شهر پراگنده کند و در عموم دوکان ها به فروش برساند و مفاد را هم جمع آوری کند و به یک سبزی فروش حرفه ای و شکست ناپذیر تبدیل شود که در تمام شهرستان ها سبزی او ا را بشناسند و از مغازه های که فقط سبزی فرشید داشته باشد خریداری کنند، البته این در حد یک ایده تجارت های بدون سرمایه است ولی چنین کاری امکان پذیر است و پشت کار میخواهد که شخصی با تمام سخت کوشی به این کار آغاز کند و تا حد آخر این کار را گسترش دهد.

4. تحصیل کردن:

البته در آوردن پول از طریق تحصیل کمی زمان بر است، میتوان تحصیل کرد و یک مهندس کار آفرین شد، ما میدانیم که تمام پروژه های شهری و شهر سازی مدیون نقشه های ساختمانی و ایده پردازی های یک مهندس خوب و نخبه است، سیستم های کانال شهری، پل های معلق، ساختمان های سر به فلک کشیده و زیبا، مناظر دست ساز سهولت های شهری همه آثار یک مهندس خوب است پس میتوان با تحصیل یک مهندس خوب شد و این آثار را در شهر خود باقی گذاشت و هم ازین طریق کسب سرمایه خوبی کرد.

5. طراحی نرم افزار های کار بردی software engineer or Database /Web designer :

اگر یک نرم افزار نویس خوب و خلاق شویم هم میتوانیم با تشکیل گروه کوچک پروژه های بزگ را اجرا کنیم و نرم افزار های خلق کنیم که در مقابل نرم افزار های مایکروسافت ایسادگی کند و یا هم داتابیس های بزرگ برای سیستم های اطلاعاتی ایجاد کنیم، و همچنان ساخت صفحات وب و دیزاین انواع وب سایت ها میتواند ما را به پول و سرمایه خوبی برساند در صورتی که برای شروع پول هنگفتی نیاز نیست.

6. یک ورزشکار خوب:

البته این بخش زحمات و تلاش زیادی نیاز دارد تا ازین طریق سرمایه خوبی به دست بیاوریم، میتوانیم با تلاش و تمرین به یک ورزشکار خوب تبدیل شویم مانند رونالدو و مسی که در عرصه ورزش فوتبال شناخته شده اند و میلیون ها دلار دارایی دارند، و یا مانند مایک تایسن و محمد علی کلی در عرصه بوکس و هزاران ورزشکار دیگر ما هم میتوانیم به یک قهرمان تبدیل شویم و سرمایه زیادی به دست بیاوریم.

7. نوشتن:
اگر در نوشتن توانایی دارید، می‌توانید آن را به یک منبع کسب درآمد تبدیل کنید. تا زمانی که محتوای خوب و باکیفیت ارائه می‌دهید، مشتری‌های خود را خواهید داشت و کسب و کارتان رشد می‌کند.

8. ترجمه مقالات و محتوا :
اگر به زبان های دیگر هم تسلط داریم شرکت های هستند که نیاز به مترجم دارند که محتواهای سایت های شان به زبان های مختلط ترجمه شود.

9.بازار یابی انترنتی:
امروزه شرکت‌های بازاریابی چندسطحی، فرصت‌های کسب و کار خوبی فراهم می-کنند. اگر در بازاریابی و فروش خبره هستید، می‌توانید این کسب و کار را با هزینه‌ی بسیار اندک شروع کنید.

10. آشپز شخصی:

آیا مهارت آشپزی خاصی دارید و به دنبال راهی هستید تا این مهارت و علاقه‌تان به آشپزی را به یک کسب و کار تبدیل کنید؟ اگر این‌چنین است، شما باید این مسیر ار انتخاب کنید و به یک آشپز شخصی تبدیل شوید. قطعا می‌دانید این شغل یعنی این‌که وعده‌های غذایی هفتگی/ روزانه‌ای را با رعایت ارزش‌های غذایی طیف گسترده‌ای از خوراکی‌ها به مشتری‌تان ارائه کنید. در مورد هزینه‌ی استارت‌آپ باید گفت که هزینه‌ها صرفا شامل هزینه‌ی ایاب و ذهاب بین محل کار، منزل، سوپرمارکت و تره‌بار است. دیگر مخارج توسط مشتری‌تان پرداخت می‌شوند.

11.تعمیر کار مبایل ها و تبلت های:

معمولا این‌گونه کارها در یک مغازه انجام می‌شود، ولی شما می‌توانید به‌صورت سیار این کار را انجام دهید، به‌ویژه اگر از سرویس‌هایی مانند دیجی دکی استفاده کنید. بسیاری از افراد بر این باور هستند که اگر هزینه‌ی تعمیر یک گوشی تلفن از هزینه‌ی جایگزین کردن آن با یک گوشی دیگر بیشتر باشد، مردم گوشی‌های‌شان را عوض می‌کنند: ولی باید بدانند که سخت در اشتباه هستند. گوشی‌ها اطلاعات واقعا مهمی را در خود جای داده‌اند، از این رو مردم مایل هستند پول بیشتری برای بازگردانی داده‌های‌شان بپردازند. امروزه گوشی‌ها داده‌هایی مانند عکس در خود دارند که هر کسی از فضای ابری برای ذخیره‌ی آن‌ها استفاده نمی‌کند.

12.عکاس حرفه ای:

شما میتوانید لحظات شیرین زندگی مردم را ثبت کنید و از آنها عکس های زیبا و حرفه ای بگیرید و با یک لپتات و برنامه فوتوشاپ میتوانید کار و کسب عکاسی را راه اندازی کنید حتی در یک غرفه کوچک لب جاده.

  1. یک تجارت کوچک از داخل خانه‌ تان شروع کنید:

شنیدن بهانه‌ها از طرف افراد تنبلی که به دلیل بیکفایتی، نداشتن سرمایه را دستاویزی برای توجیه ناتوانی‌هایشان می کنند؛ خون انسان را به جوش می آورد. چه بسیار افراد سخت‌کوشی که یک تجارت بسیار کوچک را از داخل خانه ‌شان شروع می کنند و از همان جا آن را بسط و گسترش می دهند. کسانی وجود دارند که با قرض گرفتن مبلغ بسیار ناچیزی از اقوام یا دوستان‌شان، خودشان را وارد بازار تجارت می کنند و از این طریق ثروت هنگفتی به دست می آورند. حتی هستند جوانان با انگیزه‌ای که با استفاده از رایانه دوستان و خویشان به کاری مشغول می شوند، بنابراین دیگر هیچ بهانه‌ای برای از زیر کار در رفتن باقی نمی ماند؛ هرچند که هیچ پولی برای سرمایه گذاری نداشته باشید.

هرگز موقعیتی به وجود نخواهد آمد که یک سرمایه زیاد برای شروع کارتان فراهم شود، پس باید بیاموزید که با همان چیزی که دارید آغاز کنید. صرفا به این دلیل که پولی ندارید، به سادگی گوشه‌ای ننشینید؛ با آنچه که دارید وارد عمل شوید، حتی اگر تمام سرمایه ‌تان تنها یک ایده به اضافه انگیزه باشد. هرجا اراده‌ هست قطعا راهی به موفقیت باز خواهد شد.

8 پسندیده

در این زمینه این مقاله راه پرداخت را پیشنهاد می‌دهم:

نه به سرمایه‌گذاری جسورانه! پیامی ناآشنا از سوی بسیاری از استارت‌آپ‌ها

چند ماه پیش، در یک صبح دل‌انگیز آفتابی در روز شنبه، گروهی از موسسین و مدیران ۵۰ استارت‌آپ، در زیرزمین سرد و نمناک یکی از بار‌های محله لوور ایست ساید (Lower East Side) نیویورک گرد هم آمدند. مدیرانی که با طومار‌های بلندی از جداول و یادداشت‌ها در دست، قهوه می‌خوردند و در حالی که تکه‌ای از پیتزای خود را در د‌هان می‌گذاشتند و برای خودشان نوشابه لاکرویکس (LaCroix) می‌ریختند، در مورد موضوعی بکر در صنعت فناوری بحث می‌کردند. موضوع مهمی‌ با عنوان نه به سرمایه‌گذاری جسورانه!

5 پسندیده

سلام

متاسفانه هنوز وقت نکردم همه کامنت ها رو بخونم اما انقدری وقت جور کردم که بتونم یه چیزی بنویسم راجع به این موضوع :sweat_smile:

تمامی مطلب نوشته شده صرفا دیدگاه شخصی من به موضوعه و قرار نیست همه این شکلی که من تفسیر میکنم توی متن باشن :sweat_smile:

آیا برای رشد یک استارتاپ حتما به جذب سرمایه احتیاج هست؟

چند تا نکته در سوال هست که بررسیشون کنیم.

رشد یک استارتاپ

مفهوم رشد در کسب و کار بازدهی مثبت کسب و کار و به اصطلاح ضرر ندادن میتونه باشه
البته این فقط رشد مالیه و کسب و کار حرفه ای هم رشد مالی توش حرف اول رو میزنه تا بتونه خودش رو گسترش بده.

کسب و کار وقتی که آغاز میشه در ابتدا تراز مالیش صفر هست، یعنی نه پولی داره این کسب و کار و نه بدهکاره. خالقین هر کسب و کار معمولا خودشون کسب و کار خودشون رو تا حد توان مالی میبرن جلو.

این یعنی تراز مالی کسب و کار منفی شده و به خالقین خودش بدهکار محسوب میشه.

حالا یه جور دیگه به رشد نگاه کنیم

داریم توی خیابون راه میریم. با یه صحنه دعوا روبرو می شیم و توی ذهنمون یه ایده ای میاد.
ایده خام،اولیه و نیازمند توجه. بررسی و پژوهش اون ایده خودش میتونه مفهومی از رشد فکری کسب و کار باشه، اما قطعا هر کاری به زمان نیاز داره.

خالق ایده زمان میزاره پای ایده اش و بررسیش میکنه و هزینه زمانی میکنه. انقدر این کار رو انجام میده تا یه جایی به تخصص دیگه ای احتیاج پیدا کنه یا تجهیزاتی نیاز داشته باشه که نیاز به تامین دارن. اون موقع اس که نیاز مالی کسب و کار تازه شروع میشه.
از نیاز های مالی کسب و کار که خیلی زود هر کسب و کاری باهاش روبرو میشه میتونیم به :

  • محل کار ( دفتر کار )
  • نیروی کار ( متخصصین رشته های مورد نیاز کسب و کار )
  • جیب خرج خالقین پروژه ( اگر حرفه ای روی کسب و کاری کار کنید دیگر درآمد چندانی نمی توانید از کسب و کار های دیگر داشته باشید چون علاوه بر توان بدنی، توان فکری بالایی را از شما مصرف می کند )

البته ممکن است کسب و کار هایی باشند که هیچ نیازی به محل کار نداشته و قابلیت ریموت کار کردن را داشته باشند.

پس هر آنچه قبل از این در مورد رشد نوشتیم بدون سرمایه فقط تا این مرحله می تواند گسترش یابد. حال یا جذب سرمایه اتفاق می افتد یا خود خالقین سرمایه تزریق می کنند که باز هم از نظر مسائل مالی شرکت، این مبلغ یا به صورت بدهی یا به صورت سرمایه گذاری لحاظ می شود. هرچند که افراد با انگیزه و کوشا در کشور ما معمولا برای این مبالغ بازگشتی در نظر نمی گیرند تا با افزایش سایز کسب و کار بتوانند درآمد های بیشتری داشته باشند.

بخش اولیه و در واقع شکل دهی seed یا هسته کسب و کار و مکتوب کردن ایده و ساختاردهی آن می تواند کاملا بدون هزینه مالی انجام شود و تنها هزینه زمانی دارد.
بسته به ایده مراحل بعدی می تواند شامل هزینه های مختلفی شود. ممکن است کسب و کاری برای تجاری سازی 1 میلیارد تومان سرمایه بخواهد و کسب و کار دیگری 10 هزارتومان چه بسا ایده ی 10 هزار تومانی شاید خیلی بهتر از ایده 1 میلیاری هم باشد!

#تجربه

خب بسه دیگه خیلی نوشتاری نوشتم :sweat_smile:
3 سالی میشه که روی ایده کار میکنیم. یعنی تلاش می کنیم که مرحله seed رو برای ایده هامون انجام بدیم. البته فقط 1 سال اولش بدون هزینه بود. بعدش هزینه محل کار و نیروی کار اضافه شد. یکم دیگه گذشت دیدیم خودمون هزینه ایم! :joy:
همیشه بدون سرمایه نمی شه اما خیلی وقت ها بدون سرمایه هم میشه. مسیر ما نیازمند سرمایه بود.

چندباری برای جذب سرمایه اقدام کردیم اما جنس آدمای سرمایه گذار با ما سرمایه بگیر ها یکمی فرق داشت و خلاصه مشکلات زیاد بود. بالا و پایین زیاد بود اما نکته اش تحمل این مسیر ناهموار بود.
پا پس نکشیدن و تلاش برای رسیدن به هدف و طرحی که توی ذهنمون بود. زمان زیادی برد اما نتیجه اش تجربه ای بود که یاد گرفتیم این سختی ها باید تحمل بشه و ادامه داده بشه مسیر. حرکت رو به جلو متوقف نشه و روز به روز به هدف نزدیک تر بشیم. یاد گرفتیم خستگی ناپذیر باشیم و اعصابمون فولادی باشه و سخت ترین مسائل و بدهکاری و هزاران کمبود ما رو از ادامه منصرف نکنه.
به هدفمون ایمان پیدا کردیم.

اصل استارتاپ و کسب و کار همون اولشه که بی هزینه اس. مرحله یک کار حساب میشه.
اما از هزینه ها نترسید و ادامه اش بدید. اگر به چیز خوبی برسید جذب سرمایه راحت تر خواهد شد.

مطالعه توی زمینه کاری و مدیریت کاری خیلی مهمه و حتما پیشنهاد می کنم کسب و کار خودتون و علاوه بر اون مدیریت کسب و کارتون رو بشناسید.

دیگه همین فعلا نخواستم خیلی توی بحث فنی وارد بشم کوتاه شد :yum:

9 پسندیده

به نظر من اگر شخصی ایده ای داره و برای پیاده سازی و راه اندازی اون نیاز به سرمایه داره( مثل سرمایه برای راه اندازی وب سایت.اپلیکیشن.تولید محتوی و و و) باید سعی بکنه تیم متخصصی تشکیل بده.افرادی رو راضی برای انجام این پروژه بکنه که تخصص دارند و نیاز به صرف سرمایه برای استارت اون کار نباشه( خود تیم از پس حداکثر کار ها بربیان) .قدم بعدی که معرفی یک استارت اپ بدون سرمایه هست میتونه زیرو مارکتینگ باشه بدون صرف هزینه برای تبلیغات به عنوان مثال اعضای تیم اول خودشون شروع به استفاده و بهره مندی از استارت اپ بکنن و معرفی به نزدیکان و اشنایان و جا دادن استارت اپ توی بخش مهمی از زندگیشون.مثل برند زارا که تقریبا میشه گفت زیرو مارکتینگ عمل کرد و کارکنانش با پوشیدن لباس های این برند با مشورت طراحان در انتخاب طرح و رنگ لباس در موقعیت های مختلف و مکان های عمومی ظاهر شدن و مشتری رو بدون هیچ گونه هزینه تبلیغاتی سرسام اوری جذب برند کردن و با مشتری ارتباط کلامی و احساسی ایجاد کردند
(اول خودت ازش استفاده کن).

8 پسندیده

هرچند فکر میکنم باید سوال رو یه مقدار دقیق تر بنویسیم. چون صرف نظر از هر حوزه شما برایی شروع یه استارت اپ میازمند یه سرمایه اولیه ایی هستید حداقل به اون میزان که بتونید اونو برایی دیگران محسوس کنید. این میتونه یه سرمایه باشه یا اعتبار. اما من میخوام در یه غالب یک استارت اپ یکی از مسخره ترین وسایل ممکنه رو به شما بفروشم. من میخوام تو مترویی تهران کتاب بفروشم. ایده کلی رو دارم میدونم که ادمها تو مترو خیلی نمی تونن داستانها یا رمانهایی خیلی گنده رو دنبال کنند پس کاری که میکنم اینکه سعی میکنم داستانهایی کوتاه بفروشم. از اونجا که مردم خیلی ممکنه حوصله هم نداشته باشند از طنز شروع میکنم. ( قبلا دیدم که فال فروشهایی داخل مترو از یه استراتژی جالب استفاده میکن(اونها یک ابتدا پاکتهایی فال رو در اختیار افراد قرار میدهند و بعدش میان جمعش میکنند. خیلی از ادمها به ناخوداگاه از روی کنجکاوی بسته رو باز میکنند و میخونند). من قسمتهایی کوتاه و جذاب کتابهایس مختلفی رو که دارم در اختیار مردمی که نشستن میگذارم و بعد از چند دقیقه اگر کسی اون کتاب رو خوسات به اون میفروشم. شاید با این ایده بتونم در طول روز بیست تا سی جلد از یک کتاب رو بفروشم یا حتی پنجاه تا( البته به مرور احتمالا ذائقه مردم در روزهایی مختلفم دستم میادش). حالا من رویی هر کتابی یتونم هزار تونم سود کنم و در روزم به صورت متوسط بیست تا کتاب بفروشم. این یعنی من در طول ماه بیست هزار تومن فروختم و ماهی شیشصد هزار تومن درامد خواهم داشت و حتی میتونم تا ماهی به یک میلیون و هشتصدهزاز تومنم برسونم. این بدین معنیه که در بهترین حالت استارت اپ تنها تونسته خرج روزمره من رو تامین کنه. حالا مثلا فرض کنید من ایده اصلیم از این استارت اپ یه سایت خیلی جالب نقد و بررسی کتاب و کلا کتابفروشی و حتی انتشاراته. با این روند روبه رشد تعداد کتاب فروخته من در بهترین حالت میتونم مقداری از کمینه چاه پتاسیل سرمایه ام منحرف بشوم ولی هرگز از اون خارج نخواهم شد. حال فرص کنید که حالا که شما تجربه کتاب فروشی رو دارید با یک سرمایه گذار صحبت میکنید. در اینصورت شما میتونید یک یا دو نفر دیگه استخدام کنید که به جایی شما به فروش کتاب بپردازند و شما در عوض به ساخت خلاصه کتابهاا و البته تبلیغات شبکه هایی اجتماعی می پردازید. در این شرایط شما امکان طراحی بهتر برایی اینده شرکت خواهید داشت و این باعث میشه که موسسه توانسته از اون پول بیشتری تولید کنه و البته به شما این اجازه رو میده که با فراغ بال طراحیی بزرگتر بکنید و به روند گسترش شرکتتون بپردازید.
پس‌ اینکه چقدر درامد دارید الزاما به رشد سریع استارت اپتون ختم نمیشه.

4 پسندیده

من همه اول میخوام از تجربه خودم در استارتاپ داستان بگم. داستان با یک ایده خوب و یک تیم خوب شروع شد.

اما کم کم مسیرش تغییر کرد و خیلی ها از اون تیم اولیه (یکیش خود من) جدا شدیم. چرا؟ بنیان گزارها (3 نفر بودیم من و 2 نفر دیگه) که اون دو نفر دیگه تفکر کارخانه ای داشتند. استخدام مورچه های کارگر و اعمال مدیریت به اون ها! این یعنی چی؟

  • یعنی پرداخت حقوق بالا به رده های مختلف در شرکت و افزایش نیاز به پول.
  • عدم همبستگی و همفکری بین اعضای گروه و احساس نا امنی.
  • و معمولا کارمندها در این حالت احساس می کنند مدیر کار انجام نمی ده (چون واقعا فکر میکنه کارش فقط مدیریت کردنه) و اون ها تبدیل شدند به موجوداتی که خرده فرمایش های اون ها رو انجام میده.

بعد از یک مدت تیمی که با تفکر کار گروهی آغاز کرده بود تبدیل به شرکتی بدون پول شده بود. در صورتی که با تخصص های خوبی که هر کدوم از ما داشتیم می شد بدون نیاز به جذب سرمایه تولید سرمایه کنیم.

  • تخصص من گردشگری، تولید محتوا
  • تخصص راه اندازی کافه و رستوران و برندهایی مثل نوتلا بار
  • تخصص بازاریابی های شبکه ای
  • تخصص بازی سازی
  • برنامه نویس

این آدم ها از نظر من با فعالیت های جانبی مثل تولید بسته های بازاریابی برای کافه ها و برندهای غذا می تونست برای خودش پول تولید کنه!

اما به جاش چیکار کرد؟ به جذب سرمایه فکر کرد. از یک سری متخصص هاش یک سری کارمند ساخت که در ازای کار مشخصی حقوق مشخصی دریافت کنند. (حس همبستگی و کار گروهی که منشا یک استارتاپ هست رو با این کار از بین برد)

در کنار هم قرار گرفتن چند تخصص مختلف کنار هم معمولا می تونه منجر به تولید خدمات یا کالاهای زود بازدهی بشه که به پیشرفت کار اصلی که دلیل شکل گیری اون تیم بوده کمک کنه.

کارهایی مثل:

تولید محتوا برای کسب و کارهای بزرگ تر که به تازگی وارد بحث تولید محتوا شده اند.
برعکس تفکر عمومی شرکت های بزرگ که جدیدا وارد بحث های دیجیتال مارکتینگ شده اند، با یکی دو هفته پیگیری می تونند مشتری های خوبی در این مباحث باشند.

بسته به نوع کسب و کارتون شروع به تولید خدمات یا بسته های کوچک و زود بازده کنید.
مثلا در حوزه گردشگری برگزاری تور کمک زیادی به هدف اصلی می کنه. در حوزه آی تی تولید بازی های خیلی خیلی ساده و یا نوشتن برنامه های درون سازمانی برای سازمان های بزرگ تر و یا تولید سایت و ارائه خدمات دیجیتال مارکتینگ به کسب و کارهای بزرگ و خیلی پیشنهادات دیگه که باهاش میشه برای کسب و کار اصلی پول در آورد.

و نکته آخر این که …

فم تریپ به معنای سفر ارزان نیست! فم تریپ سفرهای آشنایی و یا سفرهای بازاریابی هستند. فم تریپ ها در همه جای دنیا 100 درصد رایگان برگزار می شند و از اینفلوئنسرها و بلاگرها و فعالین در صنعت گردشگری مثل مدیران آژانس های مسافرتی خارجی دعوت میشه تا از یک مقصد و کشور دیدن کنند و در شبکه های اجتماعی خودشون به اشتراک بگذارند تا افراد دیگه به اون مقصد جذب بشند. بازگشت سرمایه فم تریپ ها معمولا بلند مدت هستش. این کار معمولا با جذب سرمایه گذار و اسپانسر و جمعی انجام میشه و اگر توسط یک شرکت انجام بشه باید هزینه زیادی براش دیده باشند.
کاری که شما میخواید بکنید همینه اما این سرمایه رو دارید؟ تا زمانی که به نتیجه بشینه چطور کسب درآمد می کنید؟ فم تریپ نمی تونه یک مدل درآمدی باشه!

و پایان

6 پسندیده

حداقل دو جا دیدم افراد، @baratii.nazanin @msallehhejini، از پروژه های جانبی و پتانسیل تیم برای درآوردن دخل و خرج تیم میگن. یعنی تیم استارتاپی رو به تیم برونسپاری (outsourcing) تبدیل کنیم تا درامدی دربیاره که بعد هزینه های مورد نیاز استارتاپ رو بپردازه.

با این کار خیلی مخالفم، و به نظرم تیم استارتاپی اگه وقت بذاره برای زدن مخ سرمایه گذار خیلی کار بهتری کرده! چون حداقل با اون کار، مخ زدن و متقاعدسازی یاد میگیره.

یه تیم استارتاپی بزرگترین سرمایه ش زمان افرادشه. و اگه بخواد این سرمایه رو روی کارهای دیگه سرمایه گذاری کنه، دیگه چه کاریه؟! خب استارتاپ رو تعطیل کنه و وقتی سرمایه کافی داشت بیاد سروقت استارتاپش.

به نظرم حتما میشه راهکارهای دیگه ای برای رشد موثر استارتاپ پیدا کرد.

5 پسندیده

سپاس از اشتراک ایده‌ها. ولی ایده قسمت رشد:

عملا به این معنیه که رشد رو حذف کنید تا به سرمایه نیاز پیدا نکنه. هنوز سئوال چالش باقی میمونه که اگر بخواید رشد داشته باشید، چطور میتونید بدون سرمایه بیرونی به این هدف برسید؟

4 پسندیده

ممنون از توضیحات در مورد جذب سرمایه، بخصوص مورد بوت استرپ به نظر جالب میاد. سئوال هنوز باقی میمونه که اگر نخواید از این روشها استفاده کنید، چه راهکاری میشه در پیش گرفت؟ در واقع در بازی چالش جذب سرمایه به هیچ روشی مجاز نیست :wink:

4 پسندیده

این نکته جالبی بود :+1: البته تمام سرمایه برای بازاریابی نیست که بشه با روش زیرو-مارکتینگ حذفش کرد. چه جاهای دیگه‌ای به جر مارکتینگ، در رشد نیاز به سرمایه پیدا میشه و به چه روشهایی میشه بر این نیاز غلبه کرد؟ این سئوال کمی عمیقتر میتونه کمک کنه به ایده‌پردازی جامعتر.

4 پسندیده

به نظرم خیلی خوب پیش رفتی. بخصوص در عمیق شدن در جاهایی که نیاز به سرمایه پیدا میشه:

جدا از تجربه شخصی که به اشتراک گذاشتی، میشه روی این فکر کرد که چطور میشه بر نیاز به سرمایه در این حوزه‌ها غلبه کرد؟ (البته حوزه‌های بیشتری در کل باید در نظر گرفته بشه، مثلا خود محصول هم میتونه نیازمند سرمایه باشه!)

5 پسندیده

در پارگرافهای بعدی توضیح دادم که هدف از فم تریپ چی هست.تمامی نکاتی که فرمودین گفته شده.
منظورم سفر ارزان میست بلکه ترکیب بندی کلمات رو از نظر واژه گفتم.
بازگشت سرمایه همیشه ودراکثر کارهای استارتاپی یک روزه نیست وبه زمان احتیاج هست.
قبل ازشروع فم تریپ قطعا من شغل ثابت خودم روخواهم داشت.ودرحین فم تریپ میتونم کارهایی رو که
هم درآمد دارند وهم به فم تریپ کمک میکنند روادامه بدم.

.چرافم تریپ نمیتونه مدل درآمدی باشه؟
اگر دعوت شونده ها کارخودشون رو به خوبی انجام بدهند،قطعا منطقه یاکشور مورد نظر میتونه شناخته بشه.در صورتی به سرمایه گذاری هنگفت احتیاج هست که:
1_میزان خدماتی که برای گردشگری لازم هست وارداتی باشه.
2_محصولات وفرآورده های مادی گردشگری در توان تولیدی در داخل نداشته باشند.
گردشگری به علت بازده زودهنگامی که در سرمایه دارد میتواند سرمایه گذار داخلی یا خارجی باشدودر کشورهای درحال توسعه که سرمایه گذار داخلی تمایلی برای سرمایه گذاری ندارد،میتوان از سرمایه گذارخارجی بهره گرفت.این سرمایه گذاری ماندگاری دارد ومثل دیگر سرمایه گذاری ها خروجی ندارد.
اینکه فم تریپ توانایی بازدهی سرمایه داشته باشه،تنها سودآوری موفق،به جذب گردشگران ختم میشه.
مبنای استفاده از سرمایه و نیروی کار وخدماتی که ارائه خواهد شد،همگی در بازدهی سرمایه اولیه تاثیرگذار خواهدبود.

2 پسندیده

من تجربه حضور تو دو تا فم تریپ بین المللی که به ایران اومدن رو داشتم. بازاریابی بین المللی خصوصا برای ورود گردشگری به ایران خیلی دیر بازده هست و به هیچ عنوان شما نمی تونید به چشم یک بازاریابی زودبازده بهش نگاه کنید! زیر این تاپیک جای این بحث نیست به نظرم یه موضوع جدید باز کنیم :slight_smile:

2 پسندیده

از دیروز دارم عمیقا به حرف هات فکر میکنم و یاد یک تجربه شخصی افتادم. یک زمانی به شدت نیاز به پول داشتم و می خواستم سریعا به پول برسم. باید کاری می کردم و از توانمندی هام پول در میاوردم. شروع کردم تولید محتوا کردن روی صفحه شخصی اینستاگرامم یعنی میشه گفت یجورایی بازاریابی توانمندی های خودم رو کردم.
من از بازار گردشگری به خوبی اطلاع دارم و خیلی خوب می دونم آژانس ها دقیقا چه نکاتی رو از مسافر پنهون می کنن که مسافر پول بیشتری بپردازه تا خدمات مد نظرش رو بگیره. من شروع کردم به اطلاعات دادن به مخاطبینم در حوزه آگاهی هایی که از دید اون ها پنهون می مونه. بعد از یک مدت بازخوردهای خیلی خوبی گرفتم. آژانس ها به من به شدت اعتراض کردند (در صورتی که من فقط چند تا قانون و حقیقت رو درباره آژانس ها گفتم) و مخاطب های عادی شروع به سوال پرسیدن کردند و تو همون مدت چند تا تور فروختم و از سود فروش تورها پول مدنظرم رو به دست آوردم. یعنی به نظرم در هر کسب و کاری که باشیم در دنیای امروز که مشتری مدام در معرض تبلیغ هست، اگر برای افراد ایجاد ارزش کنیم، به مشتری نشون بدیم که ما باهاش صادقیم و هدفمون در مرحله اول کمک به اون هاست و بعد کسب درآمد، تو مدت خیلی کوتاهی می تونیم رشد کنیم.

تمرکزمون رو از فروش و تبلیغات سنتی باید به همراه کردن مخاطب ها تغییر جهت بدیم

گاهی محصول اصلی ما مورد استقبال قرار نمیگیره اما یک بخشی از اون بیشتر دیده میشه. نمونه این رو می تونیم تو اپ وینک ببینیم. هدف وینک در مرحله اول فروش اجناس شخصی دسته دوم بود اما بخاطر این که مخاطب ها لباس رو بیشتر دیدند و خرید و فروش ها بیشتر روی لباس انجام می شد، تمرکزش رو روی لباس گذاشت و همین باعث شد سریع تر رشد کنه چون انرژی اش رو روی بخش درآمدزای خودش گذاشت.

بازآفرینی کار و تمرکز روی بخش درآمدزا می تونه باعث بشه ما سریع تر به پول برسیم.

و فعلا همینا!

7 پسندیده

به نکته خیلی خوبی اشاره کردین نازنین خانم،

به مشتری نشون بدیم که ما باهاش صادقیم و هدفمون در مرحله اول کمک به اون هاست و بعد کسب درآمد

خودم بارها اینو تجربه کردم
یکی از اصول دیجیتال مارکتینگ هم همین هست.

همیشه وقتی یه چیزی رو درست می کنیم یا وقتی می خوایم چیزی رو بفروشیم باید رضایت کاربر رو در اولویت کار قرار بدیم.

7 پسندیده

شاید بحثم مستقیما مرتبط نباشه. اما خوندنش ضرر نداره. من معتقدم ابعاد ریشه ای خیلی مهم ترن

کلامم خلاصه ای از صد ها مطلبیه که خوندم، اما نیاز داره به همفکری و جست و جوی شما برای تکامل و نتیجه گیری تمام و کمال:
همیشه نوشته هام بی مقدمه بود!

همشون ذهن غالب منطقی داشتن و نیمکره ی راستشون تو چنگشون بود
در این مورد یکم باید تو بحث شناختی و مغز وارد بشم. ببینید مغز ما از دو نیم کره تشکیل شده. نیم کره ی راست و چپ. نیم کره ی چپ ، ذهن هشیار، کلامی ، ترتیبی زمانی و منطقی ماست. احساسات حالیش نیست. منطق رو میبینه. در مقابل نیم کره ی راست در احساسات، موسیقی، هنر ، نیاز های انسانی ، گشتالت(کلی نگری) و اموری از این قبیل در طول تاریخ و انتخاب طبیعی نسل ها(ژن گزینی طبیعی، یعنی ژن هایی که با شرایط و محیط سازگار ترند، به نسل های بعدی انتقال بیش تری پیدا می کنن و در واقع افراد دارای این ژن ها در انتقال این خصوصیات به نسل بعد موفق ترند) تکامل پیدا کرده.

قریب به اکثر تمام افراد موفق از دید اجتماعی و خاصی مثل ادیسون، استیو جابز، گراهام بل، استیون هاوکینگ، انیشتن و… نیم کره ی چپ مغزشون بر راست غالب بوده.
چرا؟ اکثر این افراد توی علوم فیزیکی و ریاضیاتی تبحر خاص داشتن، احساساتی از قبیل سر خوردگی و اعتماد به نفس پایین و نا امیدی و غیره که به جرااااات می تونم بگم حاصل عوامل بیرونی و علی الخصوص پدر و مادر هستند، اونا رو فلج نکرد. در واقع نیم کره ی راست و دیگه بخش های مغز مثل دستگاه لیمبیک و هیپوتالاموس اجزای مغلوب بودند.
از طرفی پدر و مادر خیلی مهمن، تربیت کودکی مهمه. انقدری که میتونم بگم ما از خودمون اختیاری نداریم مگر با این علومی که میگم اشنا بشیم! می دونم اخماتون ممکنه بره تو هم و در صدد مخالفت بر بیاین. اما می تونم توجیه و دفاع کنم
خیلی بحث گسترده ایه و بهتره خودتون بخونید در بارش اما در حد توان کوتاهش می کنم.

دوران کودکی بسیار مهمه. توی این دوران مغز کودک علل رفتار هایی که از دیگران دریافت می کنه تفسیر نمی کنه.مثلا کودکی که مورد بی مهری پدر و مادر قرار می گیره،توجهی بهش نمیشه، یا احمق و دست و پا چلفتی خطاب میشه(از طرف پدر و مادری که سلامت روانی ندارن) مطمئنا با خودش نمی گه پدر و مادر من مشکل، دارن، بلکه میگه «من بد هستم که پدر و مادر من رو دوست ندارن»،«من به اندازه ی کافی مورد قبول نیستم»،«اگر پدرم میگه من یک احمقم، پس هستم». این پنداره توی ذهن این کودک نقش میبنده و به شدت پایدار میشه در ذهن ناهشیارش که در نیمکره راست و دستگاه لیمبیک مغز قرار داره. و همین میشه که وقتی در بزرگ سالی در یک قدمی موفقیت می ایسته خودش همه چیز رو خراب میکنه، برای مثال توی یک قدمی به دست اوردن یه کار فوق العاده، زمانی که میخواد قرار داد رو امضا کنه، مست به محل مقرر میره.چرا که ذهنش دنبال پدیده های اشنا و ملموسه ، دنبال تصدیق چیز هایی که در کودکی باهاشون بیشتر در ارتباط بوده.اگر کودن و احمق خطاب شده پس مغزش به سمت این حس اشنا سوق پیدا می کنه.یا یا یا…تمام این ها توی کتاب کشف غریبه ی درون دکتر ار. جوزف هست.ازتون خواهش می کنم بخونیدش و نظرتون رو بگید. از خوندنش پشیمون نمیشید
این ها شاید مرتبط به سوالت نبود اما ریشه ی همه ی این موفقیت ها و چرا که نه هاست
برید درباره ی این شخصیت ها سرچ کنید.

ادیسون: فردی بود که کار خودش رو می کرد از کودکی، حرفای دیگران براش اهمیتی نداشت. یک بار به علت این که دیده بود پرنده ها کرم از رو زمین بر میدارن و پرواز می کنن، چند تا کرم له کرد و توی اب ریخت و به دختر همسایشون داد بخوره و بعد تماشا کرد که ایا می تونه پرواز کنه یا نه. هر چند از پدرش کتک خورد، اما افسردگی نگرفت. به کارش ادامه داد‌. رفتار بقیه مهم نبود. با این که از مدرسه طرد شده بود اما نسبت به کتاب تنفر پیدا نکرد. طوری که با خوندن یه کتاب که با الکتریسیته و ازمایشات ارتباط داشت ، کل وسایل ازمایش رو جمع می کرد و وسط خونه انجامشون میداد. مادرش هم مجبور شد براش زیر زمین رو اماده کنه که ازمایش ها رو اونجا انجام بده(نقش والدین، سرکوب نکرد ریخت و پاش پسرش رو، نگفت نکن، این احمق بازیا چیه.بلکه مکان براش فراهم کرد)

استیو جابز: پدر و مادرش اون رو از دوران نوزادی به پدر و مادر جوان دیگه ای به فرزند خواندگی سپردند. و مسلما اون هایی که استیو رو پذیرفته بودند بچه دوست داشتند حتما. استیو از توجه پدر و مادر برخوردار بود و تا ۲۷ سالگی از واقعیت خبر نداشت. استیو هم ذهن ریاضی ای داشت.توی کار مکانیک ماشین کنار پدرش کار می کرد. احساسات برش غالب نبود. جرقه های بزرگ زندگیش به علت خلاقیت های نویی بود که به ذهنش می خورد. چون کارش رو دوست داشت. شکست خورد اما بلند شد. چون احساسات اون رو در سیطره ی خودش در نیورده بود. یکی از خلاقیت هاش ساختن ای پاد بود. یه ام پی تری پلیر قابل حمل و جذاب. زندگینامه کاملش رو می تونید در سایت زومیت مطالعه کنید
خیلی نمونه ها هست. خیلی زیاد
و اما مقصود و حرفم. تمام این افراد که جرات «چرا که نه» ها رو داشتن ویژگی های جالبی داشتن که ما هم با خودشناسی و بالا تر بردن اگاهیمون می تونیم به علل خیلی از موضوعات انگیزه ای و روانی پی ببریم و دنیا رو جور دیگه ای ببینیم:

  • اغلب در کودکی از طرف والدین مورد بی مهری و طرد شدگی قرار نگرفته بودن
  • احساسات مخرب فلجشون نمی کرد. حرف های مردم براشون مهم نبود.
  • خلاقیت داشتن. و تنها علتش علاقه به انجام دادن کار هایی بود که دوست داشتن. تقلید نمی کردن.تفکر می کردن. تجربه ها و حرفای مردم رو نشخوار نمی کردن، می جویدن و هضم می کردن(کتاب جز از کل)
  • شکست تو دایره لغاتشون حضور نداشت. این ما انسان هاییم که تعاریف و قوانینی رو میسازیم و به بچه ها از دوران طفولیت یاد میدیم.پدر و مادر. تو نمی تونی. نکن. تو فعلا برای این کار ضعیفی. عقلت فعلا نمیرسه و…این افراد از طرف پدر و مادر غالبا اینجور خطاب قرار نگرفتن.
  • تلاش جور دیگه ای معنا داشته براشون. برای اون ها تلاش یعنی در گیر شدن با مسئله ای که واقعا دنبال جوابشن و دوستش دارن.کاری می کنن که به اون عشق دارن.برای همین درد تلاش زیر پای اشتیاقشون له میشه.اما برای عامه ی مردم تلاش یعنی زجر برای رسیدن به هدف هایی با منشا های غالبا بی مورد (رجوع به:اگر مجبور به انجام یه کار لج درار باشید، چی کار می کنید برا قابل تحمل کردنش؟ - #4 توسط alirezah91 پاسخ alireza91 )

بچه ها. ما ها هم فرقی نداریم. گاهی قربانی پدر و مادر و تربیت، جامعه و در نتیجه ناهشیار شکل گرفته ی درونمون میشیم. خودمون برای خودمون مانع می تراشیم. نا خوداگاه خودمون رو به سمتی سوق میده که با دستای خودمون موجبات شکست رو فراهم می کنیم. چون «والد درونمون» میگه که تو نمی تونی و « کودک درونمون» که از اوان کوچیکی شکل گرفته اینو میپذیره. این یه واقعیت تلخه. همه ی ماها یاد گرفتیم که بدونیم به اندازه ی کافی خوب نیستیم. همین حرفای رایج بین پدر مادر ها حتی گفتن واژه ی«نکن» یعنی تخریب. کودک اینجور براش معنی میشه که به اندازه ی کافی خوب نیستم برای انجام دادن فلان کار. پس باید بهتر شم که پذیرفته شم. خب این خواستن درونی نیست.

پر چونگی کردم. اما اگه تا آخر این متن اومدی ، تو هم بخون، سرچ کن ، درباره ی مسائل شناختی. به اشتراک بذار.شاید لحظه ای به ذهن یکی مون جرقه ای خورد که ممکنه کل زندگیتو تغییر بده و با انتشارش زندگی افراد دیگه رو- هر چند کوچیک-تحت الشعاع قرار بده

مانع تراشی نکنیم. قربانی نفس خودمون نشیم. بحث رو نمیخوام مذهبی کنم. اما امام علی راست می گفت:« دشمن ترین دشمن تو نفس توست»

یا علی! ببین می تونی در مقابل این کودک و والد درون و این احساسات بازدارنده قیام کنی و شاخ به شاخشون بذاری یا نه!

پ.ن: بچه های ویراستار. شرمنده با عجله نوشتم. یکم شاید نیاز به قالب بندی بهتری داشته باشه. ممنون میشم اگر ایرادی دیدید راست و ریستش کنید

از @lolmol و @yousef,برای دعوت ممنونم.

5 پسندیده

ایده‌ها و تجربه‌های خوبی مطرح شد. سپاس از پادپُرسی‌های چالش‌دوست برای مشارکت خوبشون :sparkles:

در حال جمع بندی راهکارهای مطرح شده هستیم و به زودی نتیجه چالش رو ارائه می‌دیم. تا اون موقع حتما از دوستانتون دعوت کنین تا این تجربه‌ها و راهکارهای خوندنی رو از دست ندن :v:. به قول صاحب چالش، باهم‌ تواناتریم :muscle:.

10 پسندیده