آیا تو پادپرس دچار پیشداوری هستیم؟

گاهی حس میکنم موقع خوندنام تو پادپرس، چه انتخابشون برای خوندن، چه نوع خوندن (دقیق و عمیق و جدی یا سرسری) و اظهار نظر (صرف پسندیدن یا پاسخ نوشتن) به نویسنده هم توجه دارم، شما چطور؟ آیا ما آدما مجبوریم به انتخاب های ای چنینی؟ انتخاب ها بر اساس تجربه های حسی که از تجربه های گذشته داریم، یا اینکه باید کنترل عقلی روی حس های ذهنی مون رو بیشتر کنیم؟
تجربه گذشته میتونه شامل شناخت آدما از قبل در دنیای واقعی باشه و حسی که در دنیای واقعی بهشون داشتیم و داریم
یا صرفا شناخت در اینجا، یعنی پادپرس، و براساس نوشته های اونا یا حسی که در رابطه با نوشته های ما بروز دادن، مثلا نوشته های ما رو پسندیدن یا همدلی کردن یا پاسخ دادن.
این تو کیفیت پادپرس و پادپرسی بودن (یا پادپرسی برتر بودن) مؤثره به نظرم.
کمی پیچیده میشه اگه فک کنیم هر آدمی که تازه وارد پادپرس میشه چجوری دیده بشه بین قدیمی ها که قدیما تعدادشون کمتر بود و تعداد نوشته ها کمتر بود و شناخت از نوع نوشته ها بیشتر .
شما بگید فقط موضوع رو ملاک انتخاب برای خوندن و نوشتن قرار بدیم، من میگم وقتی تعداد موضوع ها زیاد باشه، این انتخاب بر اساس اشخاص هم مهم میشه.
الان تو فضاهای مجازی دگه مثل گروه های تلگرامی هم همینه، شاید تو دنیای واقعی هم این طور باشه، ما انتخاب می کنیم که به کی اهمیت بدیم چون نمیتونیم به همه اهمیت بدیم، اما آیا این ما رو دچار خطا نمیکنه؟

5 پسندیده

فکر میکنم این همون چیزی هست که ادما رو مجاب کرده در هر دوره ی تحصیلی، یه دور امتحانات نهایی سراسری وجود داشته باشه که درش سربرگ ورق‌های امتحانی کنده میشه و کسی که برگه ها رو تصحیح میکنه، هیچ آگاهی از اسم امتحان دهنده نداره.

و به نظرم رخ دادنش با توجه به خصوصیات انسانی طبیعی هست. در پرسش چه جوری ریشه‌ی تبعیض را در ایران بخشکانیم توضیح دادم که چنین کاری از جنس برچسب‌های ذهنی هستن که مغزمون برای اینکه هزینه انرژی انتخاب‌هاش رو کمتر کنه، انجام میده.

این پیشداوری از سمت ما معادل با به دست اوردن اعتبار از سمت مخاطب ما هست، یعنی مثلا اگه من با پیشداوری (مثبت یا منفی) پاسخ‌های ایکس رو میخونم، ایکس یه اعتباری (مثبت یا منفی) پیش من کسب کرده و خب خیلی طبیعی هست که هر چه فضا بزرگتر میشه به دست اوردن اعتبار هم سخت تر (به دلیل وجود رقابت).

2 پسندیده

به نظرم باید در مورد به کاربردن واژه پیش داوری قدری محتاط تر بود.

پیش داوری یک چیزه و داوری بر اساس نشانه ها و تجربیات چیزی دیگه.

مغز آدمیزاد یاد گرفته در طول قرنها و هزاره ها که فعالیتش رو (از جمله در قضاوت کردن) اکونومایز کنه و این اصلا چیز بدی نیست.

اکونومایز کردن قضاوت در مورد آدمها بر اساس نشانه ها و تجربیات در جامعه بافتهای مرکزی و پیرامونی ایجاد می کنه که این هم لزوما چیز بدی نیست (تا وقتی ساختاری که به این شکل ایجاد شده با اقتضائات محیط و کارکردهای سیستم، در اینجا جامعه، هماهنگ باشه در واقع نه فقط چیز بدی نیست که کاملا پروداکتیوه و اگر بخوام کمی احتیاط نظری رو کنار بذارم و بی پروا اظهار نظر کنم شاید بتونم ادعا کنم ضروریه).

اینجا هم طبیعیه که مثل هر جامعه دیگر متن و پیرامون یا مرکز و پیرامون به تعبیر دیگه داشته باشه.

پیش داوری اما، به نظرم اینه قضاوت و گزاره ارزشی که تو در مورد ابژه مطرح می کنی هیچ ربط منطقی به شواهد و تجربیات پیشین نداشته باشه(طبیعتا منظورم فقط منطق استنتاجی نیست و استقرا یا استنباط آماری و امثالهم هم ربط منطقی خوبی محسوب می شن) و تو در برقراری ربط بین ابژه و اون گزاره ارزشی صرفا تحت تاثیر پدیده های روانشناختی و القائات محیطی باشی.

در نتیجه بزرگ شدن اینجا گرچه باعث می شه مسئله مرکز و پیرامون در این جامعه جدی تر بشه، اما این اصلا لزوما به معنای پر رنگ تر شدن پیش داوری نیست.

پیش داوری البته می تونه واگیر اجتماعی داشته باشه، اما نه به سایز جامعه بلکه به الگوی رفتارهای متقابل شایع در جامعه و ظرفیت ذهنی و روانی آدمهای حاضر در اون وابسته است.

من هنوز خیلی تازه واردم، ولی همین دور کوچولویی که زدم این خطر اینجا خیلی جدی نیست به نظرم.

3 پسندیده

در مورد خوندن (نه برای جواب گرفتن)، این به نظرم بیشتر یادگیری هست تا پیشداوری. وقتی به سطح کار کسی اطمینان پیدا میکنید یعنی ذهن در فرآیندی یاد گرفته که این خصوصیت در فرد وجود داره. پیشداوری حالت عکس داره، یعنی بدون تجربه در مورد کسی، خصوصیتی رو بهش نسبت بدید!
الزامی بر خوندن نوشته های همه برای همه وجود نداره، ولی اگر کسی علاقه داشته به موضوعی یا سئوالی براش پیش بیاد، فکر نمی کنم این حالت پیش بیاد و به نوشته ها دید یکسانی داره.
البته در مورد ارزیابی کیفیت کار آدمها این فرآیند ممکنه نتایج ناعادلانه به دنبال داشته باشه. مثلا وقتی به گروه top نگاه کنید، این حرف کاملا خودش رو نشون میده! یعنی افراد گروه بیشتر کار خودشون رو دنبال میکنن.
به طور تصادفی این سئوال همزمان با خوندن این مقاله ی مرتبط شد، که توصیه میکنم اگر به مباحث جامعه شناختی علاقه دارید، یه نگاهی بهش بندازید. برای کسائی که کار علمی میکنن، این اثر پیشداروی در داوری مقاله ها هم میتونه جالب باشه.

4 پسندیده

من قسمت بحث پیشداوری رو میخوام کمی ادامه بدم تا معنای کلمه‌ها برای خودم باز شه و با اجازه‌ی صاحب بحث، یه پرسش جدید بذارم روش:

فرض کنیم من از سبک فکری و نوشتاری ایکس خوشم میاد (در اثر داده‌های قبلی که از ایکس دریافت کردم)، احتمالا هر بار که نوشته‌های ایکس رو مشاهده میکنم، حتی پیش از اینکه اون‌ها رو دقیق مطالعه کنم و یا متوجه شم، یه داوری ضمنی میکنم: «چه خوب نوشته!»

این داوری ضمنی به نظرم بد نیست. ولی اگه من اون قضاوت رو از رفتارم حذف کنم، ممکنه حتی باعث شه بتونم نقدهای موثرتری به بعضی نوشته‌ها و فکر‌های ایکس داشته باشم که باعث رشد و ارتقای ایکس هم بشه.

در واقع اینجا داوری ضمنی برای من خوبه (و هزینه‌ی فکر کردنم رو کمتر میکنه)، ولی دیگه برای ایکس لزوما بهترین اتفاق نیست (صرفا یه برد لحظه‌ای و کوتاه‌مدت هست):

مثلا اون استادایی که در اثر شهرت مقالاتشون بیشتر پذیرش میشه، ممکنه از بزرگترین کشفی که می‌تونستن در اثر گرفتن نقد روی مقالاتشون و تلاش بیشتر برای برطرف کردن اون‌ها دست پیدا کنن جابمونن.

پرسش

سیستم چه جوری میتونه چیده بشه که حتی برای فرد ایکس که از نُرم جامعه بهتره، پیش‌داوری‌ها حذف شه و حرکت همیشه با یادگیری و حرکت رو به جلو همراه باشه؟

یه جواب به نظرم همون امتحان‌های نهایی هست و یا مقالات «double-blind review». دیگه چه کارایی میشه کرد؟

4 پسندیده

من فکر می کنم اون ساختار مرکز و پیرامون اگر درست و طبیعی ساخته شده باشه؛ خودش تا حد زیادی این کار رو انجام می ده.

در واقع قرار گرفتن در مرکز (یا اگه فازی نگاه کنیم مرکزی تر شدن) کمک می کنه که تو بهتر شنیده بشی و این اصلا به این معنا نیست که لزوما راحت تر پذیرفته می شی.
آدمهای مختلف با توجه به نقش اجتماعی شون و نسبتی که در ساختارهای اجتماعی با آدمهای مرکزی تر دارند ممکنه در اثر این بهتر شنیده شدن حرفت رو راحت تر بپذیرن، برای توسعه و تکمیلش انرژی بیشتری بذارن یا در جهت مخالف برای پیدا کردن اشتباهات و نقد کردنش روش زوم کنند.

در واقع نفس اینکه بهتر شنیده بشی شانس تو رو برای نقد شدن هم افزایش می ده.

این البته منوط به اینه که اون سیستم و ساختار مرکز پیرامونی نسبت به جهت گیری محتوا (حتی المقدور) بی طرف باشه و امکانات انتشار پیام اگر چه در مرکز و پیرامون پلکانی توزیع شدند، اما نسبت به مخالف و موافق یک گزاره یا جهت گیری متوازن توزیع شده باشند و منابع بیرونی (بیرون از ساختار طبیعی جامعه) پاداش ویژه ای برای موافقت یا مخالفت با یک جهت گیری محتوایی مشخص درنظر نگرفته باشند.

به بیان فشرده تر اگر تو یک جهت گیری محتوایی مشخص از محتوای منتشر شده توسط یک منبع مشخص رو با یک منبعی خارج ساختار و مناسبات طبیعی جامعه شارژ نکنی یا به طور طبیعی یک عدم توازن قوای حاد (اما اتفاقی و ناوابسته به شایستگی ها) در طرفدران یک جهت گیری محتوایی مشخص وجود نداشته باشه؛ نظام مرکز و پیرامون خودش در غربالگری گزاره ها هم نقش موثر و پروداکتیو ایفا می کنه.

به عنوان یه دیدگاه صرفا، سیستم میتونه پیشداوری مثبت یا منفی رو به طور کمی در نظر بگیره، برای مثال تعداد پاسخهای به یه نفر در همینجا. برای مثال اگر تعداد پاسخها به یک نفر از میانگین+“حد خاصی” بیشتر بود، پاسخ دادن به فرد امتیاز منفی داشته باشه. اینجوری به طور سیستماتیک فرد مجبور میشه به بقیه افراد توجه کنه. ولی آسیبهای خاص خودش رو هم به همراه داره البته. به نحوی دیدگاه تنبیهی برای پیشداوری در نظر گرفتن میشه این روش.

2 پسندیده

باور کنید یا نه از وقتی این سوالو گذاشتم یا جوابا رو گرفتم، تو قلب چسبوندن پای سوالا یا جوابا، وسواسی تر شدم، یاد جریمه ای که@yousef مطرح کردن، میفتم،
البته این باعث شده نوشته های بیشتری رو نگاه کنم، اما در نتیجه پسندیدن خیلی مؤثر نبوده، یعنی مثلا به طور ناخودآگاه تمایلم به خوندن نوشته های افرادی که میشناسم بیشتره، در مورد سوالا اینطور نیست، خود سوال ممکنه جذبم کنه، ولی موقع خوندن پاسخ ها، هنوز آدما هم مؤثرند، یه دلیلش نوع نوشتنشونه، کمی نوتر ، یا دقیق تر، يا جذاب تر و چالشی تر و . . . . البته همیشه هم اینطور نیست که اونا رو بپسندم در واقع بعضی وقتا بعضی نوشته ها رو نمیفهمم ، حتی با چندبار خوندن یا حس همدلی ندارم و حتی حوصله بحث. ولی شاید اغلب اینطوره که آدما دنبال جنس فکری خاصی هستند و شاید این تو پیشداوری مؤثر باشه و ممکنه مانع تفکر پویا باشه، به نحوی افکار و آراء متضاد باعث رشد هم میشن.

2 پسندیده