اگه تحقیق قابل مطرح کردن هست، خیلی خوب میشه اگه مطرحش کنید و نتایجش رو در قالب عدد و رقم بگید.
رمان های فانتزی خوبی دهه ی اخیر وجود داشتن، مثلا بازی تاج و تخت، یا هری پاتر، یا شفق. این کتابا رو خوندم و به نظرم خیلی گیراتر و بهتر از سایر کتاب های رمان و غیررمان که دستم میگیرم میشه خوندشون. انگار که نویسنده (و البته مترجم) با اجزای داستان نویسی خیلی خوب اشنان. رمان فانتزی بد هم دستم گرفتم و ادامه ش ندادم با اینکه پر از چیزای غیرواقعی بوده.
شاید دلیل خونده شدن این جور رمان ها غیر واقعی بودنشون و دسترسی نداشتن به اجزاش در دنیای واقعی نباشه، بلکه مهارت نویسنده باشه.
به نظر من کتاب، مجموعه ای از گفته هاست که نویسنده رو به این نتیجه رسونده که بهتره انتشار پیدا کنن.
من فکر می کنم هر گفته ای ارزش یکبار شنیده شدن رو داره. برای همین هم فکر می کنم که هر کس اول باید خودش انتخاب کنه که چی میخواد گوش کنه. پیشنهاد خودم کتابهای داستانی هست.
فکر می کنم، شنیدن و شبیه سازی کردن داستان های مختلف می تونه ادما رو برای تجربه واقعیت هایی که اتفاق می افته، اماده کنه
اهمیت کتاب به نظرم به خاطر «زبان» است. این زبان ما انسانها چیز عجیب و اختراعی فوقالعاده است. جامعه انسانی از دو گروه تشکیل شده. مردگان و زندگان. تعداد مردگان خیلی بیشتر از زندگان است و ما از طریق همین زبان به شکل مکتوب میتونیم به صحبت مردگان گوش کنیم. خود امر نوشتن دایره مخاطب رو گسترده و ماندگار میکنه. مثلا سخنرانی کردن برای یک جماعتی مخاطب گستردهای نداره و با گذشت چند روز موضوعات سخنرانی فراموش میشه اما همین که به شکل یک مکتوب درباید برای نسلها باقی میماند.
کتاب مهمترین بستر انتقال مفاهیم ، فرهنگ و دانش بین انسانهاست. مثلا اپیکور در زمانه یونان باستان یک مطلبی ارائه میکنه و قریب هزارسال بعد دیوید هیوم همون مطلب رو میخونه و تکمیلش میکنه! روی این ریل کتاب ، بدین شکل ، علم و تفکر رشد میکنه و فرهنگ غنا پیدا میکنه. مثل الان که حافظ یا سعدی میخونیم و میتونیم با حافظ و سعدی ارتباط برقرار کنیم و پای حرفشون بشینیم درحالی که چند قرنی است که مُردهاند.
فکر کنم مهمترین وظیفه کتاب همین باشه. وسیلهی انتقالدهنده مفاهیم به شکل نوشتاری یک زبان.