پرسشهای پیرامونی ما به دو دسته تقسیم میشوند :
- پرسشهای وجودی که ویژگی غیرارادی دارند و ناخواسته و همیشه وجود دارند . این سوالات دانشی به نام فلسفه را شکل میدهند .
- پرسشهای غیروجودی که شامل علوم تجربی هستند و براساس اراده ما شکل میگیرند ، یعنی احساس نیاز میکنیم اما نمیدانیم ، اراده میکنیم و به دنبال پاسخ آن میرویم (مثل فیزیک ، شیمی ، ریاضی و …)
هردو علم رو باید فرا گرفت چون :
- اولا سوالات وجودی و ناخواسته که ناگهان در ذهن آدمی جرقهوار ظاهر میشوند و پیرامون ابهامات هستی است همیشه وجود داشته و دارند .
- دوما این سوالات وجودی(فلسفی) هستند که زیربنای سوالات غیروجودی (علمی) را شکل میدهند .
در دنیای علم مشاهده میکنیم تفاوت در پاسخ به سوالات فلسفی به مکاتب جدید علمی منجر میشود . دو دانشمند در یک حیطه علمی فعالیت میکنند ولی به دلیل تفاوت در پاسخهایشان به سوالات فلسفی ، بنیانگذار مکاتب علمی جدید میشوند .
نتیجه اینکه فلسفه در پیشرفت علوم تجربی کمک کننده است و کسانی که به درجات بالای علمی رسیدهاند توامان این دو حوزه را به پیش میبردند و به همین دلیل نگاهی عمیق و ژرف به حیطه علمی خود داشتند . نمونه بارز و ایرانی آن ابوعلیسینا است که علاوه بر مهارت و دانش بالا در علوم مختلف ، یک فیلسوف شهیر و بینظیر است .