کمی برگردیم به واقعیتهایی که در دنیای فردی و اجتماعی ما تاثیر زیادی داره: زمان بازگشت ناپذیره، در لحظه باید تصمیم بگیریم و پیش بریم. معمولا، بعد از گذشتن زمان، شروع میکنیم به ارزیابی منتها به نکته بسیار مهم در این ارزیابی وجود داره: اطلاعات بعد از رخ دادن زمان بیشتره در عین حال بعضی از عوامل تاثیرگذار در لحظه تصمیمگیری رو فراموش کردیم.
به سال قبل برگردیم: چند تصمیم مهم داشتی؟ حالا بعد از گذشت یک سال هنوز فکر میکنی «عقلانی» تصمیم گرفتی؟
راستی «هیچ کاری نکردن» یکی از تصمیمات مهم زندگیه، در واقع تصیمیمی بسیار پرریسک که ظاهرا به ذهنمون اجازه میده که از زیر مسئولیت اتفاقات آینده شانه خالی کنیم ولی در واقع نقشی کاملا موثر در رخ دادن یک اتفاق و احتمالا رخ ندادن اتفاقاتی دیگه، خواهیم داشت!
سال 99 با وجود همۀ سختیهاش بهتر از سال 98 بود. من نیمۀ دوم سال تغییر و تحولهای زیادی توی زندگیام داشتم، بخش زیادیش هم منبعث از غریزی رفتار کردن و تا حدی سخت نگرفتن بود، کنار گذاشتن کمالگرایی و کمینهکردن فکر به بیشینه کردن نتیجۀ مثبت :دی فکر میکنم اگر امکانش رو داشتم زودتر این تغییرات رو لحاظ میکردم. یهچیزی که آخر باید بگم اینه که لعنت به «هیچ کاری نکردن»
هر دو تا مورد، از موارد بسیار سخت هستن که فقط تجربه میتونه به انسان کمک کنه. من در مورد اول تجربه مشابهی داشتم که ضربه بسیار سنگینی بهم زد ولی بعدها تونستم با استفاده از اون تجربه، جلوی ضررهایی رو بگیرم. هرچند وضعیت اقتصادیی که ناپایدار باشه، در کل برای اکثریت مردم، صرفا سقوط کمتر یا بیشتر رو رقم میزنه و نه بهبود.
من روی این وضعیت بودم هیچ کاری نکردن! شاید به خاطر اتفاقاتی که رخ داد هیچ کاری نکردم.
ولی خیلی جالب بود. من در مورد سال 99 هیچی برای گفتن ندارم. یکی بپرسه چکار کردی ، باید بگم هیچ کاری! انگار این سال در تقویم زندگی من وجود نداره. خیلی باحال بود
پ.ن: میگن وضعیت ایستادن نداریم. یا درحال پیشرفت هستیم یا پسرفت. من سال قبل رو پسرفت میدونم.
پیشنهاد کاری که الان توش هستم رو قبول نمیکردم.
یادگیری زبان هلندی رو همون موقع شروع میکردم نه با یک سال تاخیر.
کلاس های مربی گری رو هم زودتر شروع میکردم. یعنی هرکار الان میکنم و میکردم ولی یک سال زودتر. چیزی رو هم از توش حذف نمیکردم.