1 پاسخ به پرسش تازهای منجر شد: از چه قسمتهایی از شغلت راضی نیستی؟ چرا؟
چجوری میتونم از کسری خدمت نخبگان استفاده کنم؟
شرایطش چیه؟ کسی تاحالا تجربه ش کرده؟
تجربه مصاحبه کاری داشتید؟ چجوری به بهترین شکل در یک مصاحبه شرکت کنیم؟
مشاغل سخت و زیان آور دو جورند
یکسری مشاغل مثل رانندگی سخت و زیان آورند یعنی به ازای یکسال کار دو سال باید در سابقه لحاظ شود ولی تا شکایت نکنی به حقت نمیرسی
ولی یکسری مشاغل هستند که هیچ حمایتی ازشون نمیشه و واقعا زیان آوره مثل جوشکار آرگون که فرد جوشکار بعد از یکی دو سه سال مقطوع النسل میشود یعنی از نعمت فرزند آوری محروم میشوند
به نظر من هیچکدام اگر توسط دوربین مدار بسته کنترل بشه بهتره
از یکی از بزرگان (ص) نقل شده که بهشت جایگاه اهل سخاوتست.
به همین دلیل افراد گشاده دست و گشاده رو دائما در بهشت سیر میکنن و همنشینی با آنان اینگونه است
علاوه بر اشراف بر قانون
فن بیان
تله پاتی یا قدرت نفوذ بر دیگران
فرصت شناسی
بعضی وقتها شانتاژ
وبطور کلی یه وکیل باید روانشناس و هنر پیشه خوبی هم باشه
چه راه هایی برای جلوگیری از بارداری میشناسید؟
امتحانشون کردید؟ تجربه ای دارید؟
اذیت میکنی
یا میگم
عاقلا سلام
چرا انسانی که مطالعه و آگاهی زیادی داره بعد از مدتی افسردگی میگیره؟
چرا انسان ها با دانش کم یا محدود، زندگی راحت تر و شادتری دارند؟
کمال گرایی جزئی از وجود انسان هست ؟ یا المان های محیطی عامل کمال گرایی در انسان امروز شده است؟
چه سوالاى خوبى
لطفا هر كدوم رو تو يه پاسخ جدا بذارين تا از همينجا جداشون كنم و بحث راجع بهشون رو شروع كنيم.
ایا زمانی میرسه که بشر حس کنه خدا قطعا نیست؟
افسردگی از بلاتکلیفی از ندانستن موقعیت انسان در مقابل جهان هستی هست. انسان وقتی با پرسش های بنیادین فلسفی در قبال زندگی و معنای ان و اینکه واقعا حقیقت چی هست اصلا این ها سوالاتی هستن که تعادل زندگی روزمره را بهم میزنن بهش میگن آگاهی از وضعیت اگزیستانسیالیسم خویش در پهنه جهان. چهار مسئله اساسی وجودی انسان شامل مرگ تنهایی پوچی و ازادی هست این چهارتا موضوع انسان را از دل روزمرگینگی بالا میاره از سطح زندگی میبره به عمق و به عمق رفتن عزیز من خطر دارد ولی تمام عمر را در سطح بودن هم درسته ایمن هست ولی انسان و زندگی با خطر عجین شده پس باید دنبال حقیقت رفت
به نظرتون آیا انسان آمده که ژن هاشو انتقال بده و حالا تجربه ای از زیست روی کره زمین داشته باشه یا نه آیا اساسا لزومی داره ما کنش فلسفی داشته باشیم در باره تمامی باورهایی که داخل محفظه ذهنمان داریم که بعنوان حقیقت میپذیرمش؟ آیا وقتی مطالعه فلسفه میکنید شما هم به این حس رسیدید که همه فیلسوف ها مزخرف میگن و شاعران چرت و باید خودت شروع به فلسفیدن کنی ؟
به نظر من ما تعریف شفاف تری برای شادی داریم ولی خوشبختی کلا یک مفهوم مبهمی هست ولی خوشبختی به نظرم یک فرآیند هس و شادی بخشی از این فرایند و در طی فرایند غم و رنج و ناامیدی سختی همه ی این ها جزوی از مسیر هستن و هدف غایی نیز رضایت درونی هست که حالا نزدیکترین واژه به خوشبختی هست. بقول نیچه از رنج فرار نکن که رنج و لذت هر دو روی یه سکه هستند و سعی کن خودتو از یک زندگی ایمن رها کنی چون اساسا دنیا بر ناپایداری و ناایمنی استوار هست (مفهوم amour fati در فلسفه نیچه )
ابتدا اصلا باید پرسید منظور از حس چیه و آیا احساس و استدلالی که مبتنی بر اون اقامه میشه یقین اورند؟به معنای دیگه اعتبار شناسایی حسی تا کجاست؟
این سوال شاید بیش از اندازه کلیشه باشه اما همین مسئله انقضای این سوالو تعیین میکنه!اگه منظور از احساس همون تجربه ی حسی علمی باشه،به احتمال زیاد ادامه بحث راجع به پرسش منتفیه