برداشتم از این تصویر این بود که یکی از راه های رسیدن از واقعیت به حقیقت، جمع آوری داده و اطلاعات از جنبههای مختلف هست. و با همین برداشت، سوال بعدی این میشه که از کجا بفهمیم که الان از هر نظری دادهی کافی جمع کردیم؟
مثلا در همین تصویر، فرضا که ما مشاهده گری هستیم که داریم سایه ی آبی رو میبینیم. از کجا بدونیم سایه ی دیگری هم وجود داره و یا برعکس همین چیزی که میبینیم (سایه ی آبی) حقیقته ماجراس؟
ممنون، البته اشاره ی اصلی توسط دوست تازه واردمون @miladjalilian77 در این پاسخ مطرح شده. و من فقط پرسشهای بعدی که از خوندن دیدگاه ایشون به ذهنم رسیده رو طرح کردم.
یافتن حقیقت و پیدایی راهی به سوی آن چالش همیشگی بشر بوده و هست. پیش از آن باید به پاسخ این موضوع رسید که حقیقت چیست. و چون پاسخ این سوال بسیار نسبی است بسیار دشوار است که ما حق را از ناحق تشخیص دهیم. درست مثل تصویر، دیدن و دریافت ما بستگی به زاویه ی دید و دریافت ما دارد. در این دریافت متوجه می شویم هرگز نباید خود را مطلق در سوی حق و دیگران را ناحق دانست. اگر فقط همین تصویر را بشر درک می کرد دیگر جنگ و نزاع های دینی و فرهنگی وجود نداشت و انسان ها با احساس بهتری نسبت به هم زندگی می کردند.
خوب اول کمی دقیقتر صحبت کنیم به عنوان دو فیزیکدان: چیزی که شما مطرح میکنین واقعیت هست و نه حقیقت به معنی عام. البته از نظر منطقی، میشه واقعیت رو تبدیل به گزارهای با خاصیت درست یا نادرست کرد. منتها برای بررسی سئوال لازمه این دقت در اصطلاح رو داشته باشیم.
وقتی با واقعیت سروکله میزنیم، با اندازهگیری و داده سروکار داریم و این سئوال بسیار مهمه که خوب این اندازهگیری تمام واقعیت رو به ما میده یا نه. جواب اینه که خیر، از نظر علمی، برعکس باید به داستان نگاه کنیم، ادراک ما از واقعیت تنها در حوزه دادههایی که داریم قابل استناد هست و خارج از اون حوزه چیزی نمیتونیم بگیم. یعنی فراتر از حوزه دادهها، هر چیزی میتونه درست باشه و میتونه غلط باشه. از نظر علمی این مسئله آزمونپذیر نیست، مگر اینکه حوزه دادهگیری گسترش پیدا کنه.
دلیل هم به مسئله اندازهگیری و ابزار برمیگرده. دادهها با ابزار گرفته میشن و ابزار با محدودیتها مشخص میشه. با زمان محدودیتهای ابزار به تدریج تغییر میکنه و دادههای وسیعتری به دست میاریم، ولی از دیدگاه علمی انتظار نداریم که زمانی برسه که این محدودیتها به طور کلی از بین بره.
با این توضیحات، داده صرفا میتونه بگه یک شکل از واقعیت میتونه درست باشه و نه اینکه به شکل قطعی صحبت کنه. ولی برعکس، داده میتونه اشکالی از واقعیت رو رد کنه.
مثالی که آوردین رو در نظر بگیریم. فرض کنیم نمیدونیم که شکل سه بعدی چی هست. اول سطح مقطع دایره رو میبینیم. هر شکلی با سطح مقطع دایره میتونه این داده رو تولید کنه، از جمله یک کرهی سهبعدی. ولی وقتی سطح مقطع مربعی رو میبینیم، میتونیم مطمئن باشیم که شکل کُره نیست! هنوز شکل اصلی کاملا نامشخص باقی میمونه!