تک و توک آدمایی هستن که حوصله دارم و دلم میخواد باهاشون صحبت کنم و واقعا هم لذت میبرم. معمولا اگه از یه همراهی لذت نبرم هم، خیلی واضح نشون میدم (حتی اگه به زبون نیارم، یه جوری با عضلات صورت بروز میدم!) و خلاصه که این مدل بودن، گاهی کارم رو سخت میکنه.
هوش هیجانی کلمه خیلی جدیدی نیست، از هر ۴-۵ نفر که دور و برم میبینم، میتونم بگم حداقل یه نفر هست که از چیزی به اسم توانایی اجتماعی بودن و یا در سطح پایین تر مهارت های کلامی، برخوردار نیست. ولی متوجه نمیشم چرا تا الان براش مطالب آموزشی کافی تولید نشده.
خودم بارها دلم خواسته کلاسی میبود که درش رفتار اجتماعی رو یاد میگرفتم و یا یه مکالمه ی عادی روزمره رو. مطالب متمم هست، ولی نسبتا سطحی بودن و کارم رو راه ننداخته.
یه بار با یه مشاور تماس گرفتم که مشاوره بگیرم برا «یادگیریِ صحبت کردن»، اون قدر براش عجیب بود درخواستم که هی ازم میپرسید منظورتون از مشکل در صحبت کردن، مشکل لکنت زبونه یا چی؟!
خلاصه که چنین آموزه های اساسی زندگی زیاد رواج ندارن.
شما برای تقویت هوش هیجانی تون و یادگیری مهارت های کلامی (صحبت، گفتگو و در حالت بالاتر مذاکره)، چه تمرین هایی بلدین؟ چه تجربیاتی دارین؟
امیدوارم تو این مدت همکاریمون از همراهی با من لذت برده باشی! من که از عضلات صورتت چیزی نفهمیدم
با اینکه بارها بهم گفتن که هوش هیجانیم خوبه و البته خودم هم می دونم که هوشمند هیجایی به حساب میام ولی خیلی وقتا آدمایی رو میبینم که رفتارشون در موقعیتهای سخت از نظر من تحسین برانگیزه. این افراد یه ویژگی مشترک داشتن اون هم این بوده فوق العاده آدمای اجتماعی به حساب میومدن. یا بازاری بوده و اهل چک و چونه یا اگه دانشگاهی بودن دبیر انجمن و اهل سخنرانی و …
به نظرم بهترین تمرین واسه بالا بردن هوش هیجانی، بودن و صحبت کردن با افراد مختلفه، فارغ از اینکه خودت چه نظر یا عقیده ای داری بتونی باهاشون ارتباط برقرار کنی البته فقط به قصد تمرین کردن. به نوعی مشابه تمرین بازیگری. یعنی بتونی با بودن در نقشای مختلف با آدما تعامل برقرار کنی.
یه بازی هم که به نظرم خیلی تو این مورد میتونه تاثیر گذار باشه بازی مافیاست.
تو همه ی مواردی که عنوان میشه به نظرم مهمترین نکته اینه که هدفت از اجراشون بالابردن هوش هیجانیه.
همونطور که گفتم خیلی وقتا به بقیه غبطه می خورم. واسه همین منم سعی کردم به روشهای مختلف دنبال ارتقای خودم باشم. فعلاً دارم کتابی می خونم با این عنوان: “هوش هیجانی برای مدیران پروژه”
به نظرم فراتر از این که این کتاب رو برای مدیرای پروژه نوشته، محتواش بدرد خیلیا میتونه بخوره. مثلاً من الان دارم سعی میکنم به خود آگاهی برسم که در هر موقعیتی چه احساسی دارم و چرا؟
کتاب درباره اینه که یه مدیر پروژه در موقعیتهای مختلف و در مواجهه با شرایط سخت چجوری می تونه تصمیمات بهتر و اجرای موثرتری داشته باشه. خود نویسنده اذعان میکنه که مربیان خوبی در این زمینه داشته.
یه موردی که به نظرم می تونه پیش زمینه ای باشه واسه بالا بردن هوش هیجانی، بالا بردن اطلاعات عمومی و رصد کردن اخبار باشه. چجوری؟ اینجوری که این اطلاعات باعث میشن آدم در مواجهه با شرایط و آدمهای مختلف و غریبه حرفهایی برای گفتن و دنبال کردن داشته باشه. ولی خوب دیگه نمی تونه باعث تصمیم گیری بشه.
چیزی که خیلی به نظرم کمک می کنه خرید کردنه. به نظرم گاهی بیرون بزنید و به دنبال خرید برین با فروشنده گپ بزنید اگه چیزی که برای خریدش میرین جایی برای چونه زدن داره حتمن چونه بزنید.
من زمانی توی بازار کار می کردم اوایل خیلی با مشتری حرف نمی زدم یکم که یخم باز شد و چک چونه زدن با مردم رو یاد گرفتم احساس می کنم خیلی ارتباطاتم بهتر شد.
ولی در کل فکر کنم در تماس با مردم بودن برای چیزی که شما دنبالش هستین بهترین راه هست.
خواندن کتاب های مفید در خصوص روان شناسی اقشار مختلف میتونه اطلاعات خوبی در این زمینه به ما بده
ولی اصلی ترین عامل از نظر شخص خودم تجربه شخصی با درک بالای هوش هیجانی هست و به قول معروف چون صد آید ،نود هم پیش ماست . فرد اگر هوش بالای هیجانی رو در خودش بتونه تجربه کنه میتونه بقیه رو بیشتر درک کنه . یکی از بهترین راهکارهاش هم مدیتیشن هست . مدیتیشن مخصوص به عمل و حالت خاصی نیست و هر عملی که بتونه فرد رو به آرامش و تعمق بیشتری برسونه مدیتیشنه؛ چنان که گاهی برای بعضی از افراد کل زندگی این حکم رو داره.