فرض کنید در هواپیما،اتوبوس و یا قطار نشسته اید و سفری نسبتا طولانی خواهید داشت.در شرایطی که نفر کناری شما فردی غریبه باشد،آیا تمایل به برقراری ارتباط با او را دارید؟دلیلش چیست؟اصلا چه راهکارهایی برای شروع یک مکالمه موفق سراغ دارید؟
تجربه شخصی
اخیرا در سفری خیلی تلاش کردم تا با شخص کناری سر صحبت رو باز کنم اما اون ترجیح می داد تا خودش رو با موبایلش سرگرم کنه و همین موضوع اون سفر رو برام ناخوشایند کرد!البته بعدش به این فکر کردم که شاید من راه مناسبی رو برای برقراری ارتباط انتخاب نکرده بودم!
وقتی سوار اتوبوس باشم، معمولا تمایل به برقراری ارتباط ندارم. اما سوار قطار این اتفاق برایم راحتتر میافتد. چند سال پیش در یک کوپه چهار نفره قطار بودم که هر چهار نفر با هم غریبه بودند. خیلی ارتباط خوبی برقرار شد هرچند من شروع کننده نبودم.
معمولا اگر طرف مقابلم در برقراری رابطه خیلی پافشاری کند ارتباط بینمان برقرار میشود و من خودم هیچ وقت برقرار کننده ارتباط نیستم.
ارتباطات کلا یه سرمایه بلندمدت هست، سرمایه اجتماعی (social capital). این سرمایه اجتماعی تو دنیا به عنوان یه ارزش پذیرفته شده هست، و جاهایی حتی از سرمایه های فیزیکی مهم تر در نظر گرفته میشه.
حالا برقراری ارتباط با غریبه ها، اگه خوب پیش بره، میتونه به ارتباط تبدیل بشه و در آینده به سرمایه.
اگه تبدیل به سرمایه هم نشه، تمرینی میشه برای ایجاد ارتباط های موثر در آینده.
برای خودم، برقراری ارتباط با آدمای ناآشنا چالش برانگیزه و جز اولویت هام نیست! ولی اتفاق های خوبی درش میفته که مهم ترینش اینه که چون از کنج خلوتم در میام، هیجان هایی با خودش به همراه داره. معمولا یه کم زمان لازم دارم در این ایجاد ارتباط، و یا یه تسهیل گر برای شروعش (به قول یکی از دوستان رابط کاربری یا UI).
این هم چیز جالبیه. یادمه تو دانشگاهمون یه نقطه های خاصی، افراد اهل سیگار میرفتن و سیگار میکشیدن. معمولا دیدن این افراد از دور برای من جالب بود، به نظر میرسید سرگرم حرف های جالبی هستن و یا بعضی از دوستا تعریف میکردن که کلا تو این نقطه میتونی آدم ها رو از زاویه دیگه ببینی!
الان هم تو محیط کاری مون، این طوری هست که اکثر سیگاری ها هم رو پیش از سایر افراد شناختن و با هم سلام و علیک رو شروع کردن. شاید برای تبادل یه فندک و یا صرفا یه لحظه مشترکِ دودی!
پرسش
شما چه تسهیل گرهایی برای ایجاد ارتباط با غریبه ها تجربه یا مشاهده کردین؟
پاسخ شما،شوخی یا جدی باید از دو زاویه بررسی شود:اول محرک بودن یک ماده ی مخدر و تاسف بار بودن این موضوع.دوم اینکه چرا یک ارتباط دوستانه باید این طور شروع شود؟
فکر می کنم این فراگیر شدن سیگار و سیگارکشی! و ژست روشنفکرانه ی مضحکش(به نظر من)اول باید از سوی جامعه شناسان ما بررسی شود.فاجعه اینجاست که قبح سیگار و سیگار کشیدن مدتی ست شکسته شده و خیلی راحت این موجود غریب! را به عشق،ادبیات،شعر،روشن فکری و… مرتبط اش می کنند.حتی همانطور که همه دیده ایم ملت مارک سیگارشان را هم به رخ هم می کشند!
خوب یا بد،جدای از این کلیشه ها قبول دارم که محرک ها با توجه به شخصیت ها متفاوت است اما به نظرم آنچه اهمیت دارد،تلاش ما برای برقراری ارتباط است تا از لاکِ خود بیرون بیاییم،اون گوشی رو یک لحظه بندازیم کنار!یا اون هدفونو که نورش چشم فلک رو کور کرده!بگذاریم یه گوشه و با کسی هم کلام شویم که مسایل را از نگاهی دیگر می بیند.
و چه بهتر که این ارتباطات(هرچند اندک)آگاهی بخش باشند و تاثیری مثبت بر ما بگذارند نه اینکه…
به راستی که به موضوع بسیار عالی وقابل بحثی اشاره کردید!!!
در رابطه با پرسش ایجاد ارتباط با غریبه ها باید بگم که من با غریبه ها درمواردی راحت تر از ادمای اطراف از قبیل دوستان قدیمی میتونم عمل کنم.برای ارتباط با غریبه ها در مواردی:
:1-از اطلاعات عمومی ام برای باز کردن گفت وگواستفاده میکنم.
.2-برانداز کردن طرف دریک نگاه وفهمیدن موضوع مورد علاقه برای بحث:
.3-گاهی اوقات هم که دوست دارم باافراد قدرتمند{در زمینه ی پول وروابط اجتماعی} ارتباط برقرار کنم بدون هیچ حاشیه ای میرم سر اصل مطلب مثلا:به طرف میگم ماشین جدیدت رو دیدم فکر میکنم اگه پولت رو پس انداز میکردی وماشین قبلی ات رو داشتی خیلی بهتر بود!!{با فوضولی در زندگی شخصی دیگران اشتباه گرفته نشه!} درمواردی هم مثل مورد بالا به نظرم رک بودن در بعضی موارد وابراز احساسات از قبیل اینکه خوشحال میشم با هم دراین مورد صحبتی داشته باشیم هم برام موثر بوده. لازم به ذکره بیشتر دوستام رو توی کتابخونه پیدا کردم واز روش همزاد پنداری برای ارتباط استفاده میکنم.درمواردی که افراد عینک داشته باشند هم راحت ترمیتونم ارتباط برقرار کنم چونکه از عینکی ها خوشم میاد میتونم ازعینکشون تعریف کنم.
از اونجایی که اغلب میتونم افراد رو با نیم نگاهی بشناسم اگر تمایل داشته باشم خودم جرقه اش رو میزنم اما اگر تمایلی نداسته باشم هیچوقت اتفاق نمی افته.
حالا اینکه چجوری طرف رو میشناسم و یا چجوری جرقه ایجاد میشه ساعت ها صحبت حضوری رو می طلبه. آموزش در زمینه ارتباط باید حضوری باشه چون زبان بدن از زبان دهن! مهم تره.
یک نمونه چرا
مثلا یک لبخند به یک سرباز که توی مترو نشسته میتونه سر صحبت رو به خوبی باز کنه چون گفتید یکی پس فقط یکی اما جدا به همین راحتی ها هم نیست که توی جمله گفته شد اصول و قواعد روان شناسی زیادی پشت این قضیه هست
معمولا کسانی که فکر میکنند از لحاظ سنی، رفتاری، پوششی، شخصیتی، مذهبی، سیاسی و… به هم نزدیک تر هستند راحت تر با هم ارتباط می گیرند. این پارامتر ها خیلی زیاده اما مثلا خود شما تا به حال شده با یک فرد مسن ارتباط بگیرید؟ مثلا خانم یا آقای سالمندی که توی پارک تنها روی صندلی نشسته؟ در جامعه کنونی ما معیار ها و اتفاقات به شدت با چیزی که ایده آل هست و یا در جوامع دیگر هست متفاوته و این تفاوت بد نیست اما اگر مقایسه کنیم از نظر روابط اجتماعی عقب افتاده به حساب می آییم. البته تراکم جمعیتی در کلان شهر ها هم از عوامل مهم در شاداب نبودن روابط اجتماعی به حساب میاد واقعا الان ۱% از بحثی که توی سرم میگذره هم باز نشد اما خب فقط به خاطر اینکه حس اشتباه بزرگ نداشته باشید گفتم
خب با همه اونهایی که دوست شدیم در ابتدا غریبه بودیم معمولا از وسایل نقلیه عمومی برای ارتباط با غریبه ها استفاده نمیکنم مگر اینکه ازم سوالی پرسیده بشه
به نظر فضای مجازی ،کتابخونه ها ،دانشگاه ها ، محل کار و مانند اینها محیط بهتری هست چون زمان وقت گذروندن و اشتراکات فردی بیشتره .
خودم اگه بخوام شروع کنم با کنجکاوی و علم به این که طرف مقابلم اهل گفتمان ،اشتراکات در علایق و واکاوی مسائل هست میتونم شروع کنم
و در صورت سوال خوب طرف مقابل میتونم در حد توانم بهش جواب بدم
برقراری ارتباط با انسانهای مختلف میتونه ما رو با دنیاهای مختلف و دیدگاه این افراد مواجه کنه که به نظرم خوبیهای زیادی داره
مثلا اینکه از پافشاری بر خیلی از عقاید منصرف بشیم و یا در درست بودن خیلی از بدیهیات روزمره مون شک کنیم
من معمولا با آدمهای مختلفی در مترو کرج تا تهران و بالعکس هم صحبت شدم
فقط هیچ وقت این رابطه تداوم نداشته و به همون سفر برگشته
اما خیلی قبل تر ها دوستان زیادی در کوه پیمایی داشتم که معمولا همنورد میشدیم و این آدمها بهترین دوستان زندگی من بودند