بنظر شما چه چیزهایی رو باید در مدرسه به ما یاد می دادند، که یاد نداده اند؟

ما تو مدرسه( از اول ابتدایی تا دیپلم) تقریبا از خدمات سلف سرویس برخورداریم و از هر علمی یه قاشق مزمزه می کنیم. بنظرتون اگه نیازهای یک فرد ۲۰ ساله رو براساس اولویت بندی در نظر بگیریم. آموزه های مدارس تو چه درجه ای از اولویت قرار دارند؟ و چه چیزهایی از اولویت بندی جا موندند که به ما آموزش داده نشده؟

4 پسندیده

با این موضوع زیاد مخالف نیستم، مدرسه قرار نیست از منِ نوعی یه متخصص در یه حوزه مشخص بسازه. انتظار خودم از مدرسه اینه که من رو برای انتخاب های آینده آشنا کنه، و چه بهتر که من رو با علوم مختلف آشنا کنه.

در آموزش دوران مدرسه، مهارت های زیادی جا افتادن که به جای لیست کردنشون به موضوع مربوط به خودش ارجاع میدم:

منتها به سختی بشه همه این مهارت ها رو تو همه مدارس گنجوند. اگه بخوام فقط یه آموزش اضافی رو از مدارس انتظار داشته باشم به دانش آموزها ارائه بدن، اون آموزش «تلاش کردن/امتحان کردن/تجربه کردن و نترسیدن از شکست» هست. به نظرم اگه یه نفر یاد بگیره بدون ترس دست به عمل بزنه، خودش خیلی از مهارت‌های لازم رو در طول دوران مدرسه یاد می‌گیره.

و برای این کار نیاز به درس جدیدی نیست، کافیه اولا فضای فیزیکی مناسب مهیا باشه و دوما به جای نمره «انضباط» تو کارنامه، که به نوعی کارکرد تنبیهی داره، عددی مثل «تعداد تجربه‌های جدیدی که در این ثلث در مدرسه تست کردی» نمایش داده بشه.

5 پسندیده

حالا که خیلی چیزها اضافه هست و باید حذف بشه و خیلی چیزها که واقعا جاش خالی هست و باید اضافه بشه ولی در مجموع تغییر خیلی خاصی رو ایجاد نمیکنه چون سیستم آموزشی از پایه مشکل دار هست.

هدفمون همیشه در مدرسه نمره گرفتن و نمره بهتر گرفتن بود. نمره گرفتن که هدف بالایی نیست!

هدف باید تلاش کردن، با برنامه بودن، بدست آوردن آرامش روحی، بهتر زندگی کردن، نحوه لذت بردن از زندگی و … باشه وگرنه تا زمانی که هدف هامون رو درست نکنیم اگه صد تا پروفسورا هم بگیریم ولی نمیدونیم چجوری با توجه به شرایط موجود به آرامش برسیم.

3 پسندیده

دقیقاً حق باشماست مدرسه قرار نیست متخصص بسازه،
بنده هم شدیداً مخالف این موضوع هستم که مدرسه بفکر تخصص دانش آموز یا شغل آینده کسی فعالیت هایی رو تو این سطح داشته باشه.تخصص واسه بعد از مدرسه هست و کار آموزش عالی هست. اما آیا مدرسه حق داره وقت بچه های مردم رو به بطالت بگذرونه؟

برای موضوعی که شما فرمودید، “انتظارم از مدرسه اینه که منو برای انتخاب های آینده آشنا کنه،” برفرض چنین چیزی بخواد باشه، این موضوع واسه دو سه سال آخر می تونه صورت بگیره.
بحث بنده اینه جغرافی و تاریخ و عربی و … که بجز عربی بقیه از سوم ابتدایی شروع میشن، تو مدت ۱۰ ساله ای که به دانش آموز ارائه میشن، چه کمکی به انتخاب یا هر‌مسئله دیگه ای می تونن بکنن؟ و آیا ۱۰ سال زمان زیادی برای این کار نیست؟

از طرفی بجای این کار و فشار و استرس حدودا ۱۰ ساله برای کمک نمودن به دانش آموز برای انتخاب هاش، میشه کودکان در پایان ابتدایی استعدادیابی بشن، و توانایی هاشون شناسایی بشه و یک فردی که استعدادش تو حوزه هنر هست و علاقمند به این کار هست، دیگه از اول راهنمایی یا هفتم مسیرش مشخص بشه و تو اون مسیر تقویت و هدایت بشه و الی آخر…

و اما رسالت اصلی آموزش و پرورش چیه؟
رنج و گنج، تلاش و موفقیت، یعنی رنج و تلاشی که به گنج یا موفقیت منجر بشه.

آموزش و پرورش هم یعنی آموزشی که به پرورش منجر بشه.

و آموزش وسیله ای ست در دست مربی برای رسیدن به پرورش. پس هر آموزشی که به پرورش منجر نشه، نیازی به اون آموزش نیست.

مرحبا دوست عزیز

انسان اول باید به رشد مطلوب برسه، فضائل اخلاقی رو بیاموزه، مهارت زیستن، شرایط حضور در اجتماع رو داشته باشه و با آداب و رسوم زندگی اجتماعی آشنا باشه، بعد بره دنبال دکتر و مهندس و پروفسور شدن. دکتر و مهندسی که خلق و خوی انسانی نداشته باشه، آداب و رسوم اجتماعی رو باهاش آشنا نباشه، مهارت زیستن نداشته باشه، هم سوددهی ش به جامعه کمتر خواهد بود و خودش به اندازه مطلوب از زندگیش لذت نخواهد بود.

1 پسندیده

مدرسه باید اقدامات مکمل رو در نظر بگیره، طبیعیه که همه مهارتها رو نمیشه تو مدرسه به بچه آموخت و باید از خونه شروع بشه و تو مدرسه تکمیل و تقویت بشه.
بحث از اضافه کردن کتاب یا درس جدید نیست…!

من می خوام بگم آیا آنچه که به بچه ها تو مدرسه ارائه میشه، در چه درجه ای از اولویت بندی نیازها قرار داره؟ آیا چیزهای واجب تر از این موارد وجود نداره؟ اگه وجود داره چرا کنار گذاشته شدن و به جاشون اینا اومدن؟

با چنین چیزی موافق نیستم. همین الان هم افراد بی سواد زیادی تو جامعه هست.

از نظر من خیلی از مشکلات کشورمون ناشی از این هست که دانش عمومی در حوزه هایی مثل تاریخ و جغرافی کمه! هر چقدر میخواید راجع به اینکه دروس وابسته به مذهب از مدرسه حذف بشه گپ بزنیم، چون مذهب یه موضوع فردی هست و چندان با ورودش به آموزش های جمعی موافق نیستم. ولی کسی که تاریخ یا جغرافی رو در حد پایه ندونه، رو برای جامعه آرزو نکنین!

اتفاقا من اگه مسئول بودم، برای افزایش جذابیت این درس ها تلاش می‌کردم. مثلا جغرافی می‌تونه به «سفر روی زمین» یا حتی نام های جذابتر تغییر نام پیدا کنه. آموزش جغرافی می‌تونه با بعضی اردوهای محلی کم-هزینه و کم-خطر همراه باشه.

در کتاب درسی تاریخ و جغرافی شهرها میشه از محتوای بعضی سفرنامه‌ها استفاده کرد.

و چیزایی از این جنس.

اگه این دروس بهتر و بیشتر به من ارائه میشد، چه بسا از همون بچگی می‌فهمیدم که چقدر به رشته‌ای مثل باستان‌شناسی یا بعضی رشته‌های مشابه علاقه‌مندم!

1 پسندیده

سلام
آموزش انواع گره

1 پسندیده

این مطلب نشون میده که تا به امروز وجود این دروس تو جمع کتابها، بیخود و بی فایده بوده! درسته؟
به عنوان فردی که هم تاریخ و هم جغرافی رو از سوم یا چهارم ابتدایی خوندید، می تونید بگید، از اون اطلاعات چه استفاده ای یا چه سودی برده اید؟ ( منظور آموخته هاتون تو دوران ابتدایی هستا)

از طرفی شما اصلا توجهی به حرف من نمی کنید، آموزش باید با نیاز یادگیرنده مطابقت داشته باشه. من نمیگم دانش آموز کلا تاریخ و جغرافی نخونه… بحث بنده اینه دانش آموز ابتدایی با حفط کردن تعارف و دونستن مفاهیمی که تو کتابهای موجود گنجانده شده، چه چیزی بدست میاره؟ آیا آموخته هاش به دردش می خوره؟ یعنی یه دانش آموز ابتدایی وقتی تاریخ و جغرافیا رو می خونه، تاثیری در عملکردش میذاره…؟ بحث بر سر این نیست که تاریخ یا جغرافی علم بیخودی هست، بحث اینه گنجاندن این دروس تو جمع کتب درسی ابتدایی آیا لازمه؟

رسالت آموزش و پرورش در مقطع ابتدایی چیزی غیر از این انتظارات هستش که مشاغل یا علوم رو بخواد معرفی بکنه.
معرفی علوم و رشته ها و مشاغل می تونه از کلاس دهم به بعد که فرد کم کم داره به دانشگاه نزدیک میشه و در شرایط تعیین شغل قرار می گیره. یه بچه ابتدایی نه قراره بعد از اتمام دوره ابتدایی بدنبال کار بگرده نه قراره تعیین رشته بکنه.
گفتیم آموزش و پرورش یعنی، آموزش به قصد پرورش یک انسان سالم. و هر آموزشی که در راستای پرورش انسان سالم نباشه، پرداختن به اون بیهوده هستش.

در مقطع ابتدایی باید به دانش آموز چگونه زیستن یا بعبارتی راه و روش بهتر زیستن آموخته شود. در مقطع بعدی که الان متوسطه اول و دوم بهش میگن، تفکر کردن رو باید به دانش آموز آموخت و در دانشگاه تخصص را.

بدبختانه در مملکت ما به محض ورود دانش آموز به مدرسه،‌ وی را با انبوهی از اطلاعات علمی،(آن هم علم مرده، ته علم زنده) محاصره می کنیم و او هم مجبور است به هر آنچه که به وی تکلیف می شود، عمل کند. لذا از این طریق استرسی در وجود دانش آموز بوجود میاد که ۱۲ سال مدام بهمراه او هستش. شب با استرس فردا به خواب می رود، صبح با استرس بیدار می شود و طول مدت حضور در مدرسه هم با استرس زمان را سپری می کند…، آنوقت به چه بهایی!؟ که مغزش پر از تعاریف و واژه ها بشود. مطالبی که شاید هیچ گاه در هیچ برهه ای از عمرش به کارش نخواهد آمد…! در عوض این استرس امان وی را خواهد برید و آثار سوء آن مادام العمر با وی خواهد ماند و ممکن است با اولین صدای بوق ماشین، با خشم و عصبانیت و جنگ و دعوا، به حل مسئله بپردازد، یا در سختی ها و ناملایمات با رفتن به سراغ انواع بزهکاری آثار این استرس نمود پیدا بکند و … ، هرچند که هرگز کسی برای یافتن علت این رفتارها به استرس مذکور فکر هم نخواهد کرد و هرکسی این رفتار رو به چیز خاصی نسبت خواهد داد…اما ریشه اکثر کج خلقی ها و کج رفتاری ها در همین استرس لعنتی ست که بیخود و بی جهت به دانش آموز تحمیل می شود.

خود باوری و اعتماد به نفس حلقه گمشده مدارس کشور ما هست
من که به یاد ندارم درسی داشته باشیم که به من یاد بده خجالت و حس حقارت به درد من نمیخوره
من باید به خودم افتخار کنم

2 پسندیده

زنده باد.

عالی بود. متاسفانه خیلی چیزا رو بهمون یاد ندادند که نیاز بود یاد بدهند و بجاش چیزایی یاد دادن که ۵۰۰ سال هم عمر کنیم هرگز به کارمون نخواهند اومد…!

1 پسندیده

علم محصول گفتگو و دیالوگ است. در جامعه‌ای که از اختلال ارتباطی رنج می‌برد، علم تولید نمی‌شود. متأسفانه جامعه ما پر از اختلال‌های ارتباطی ست؛ از همین رو، ما در ایران «علم زنده» نداریم. علمی که از گفتگو و ارتباط درنیاید، «علم مرده» است؛ تکثیر تئوری‌ها است. ما در مدارس‌مان تئوری‌ها را هم می‌کُشیم و بعد به بچه‌ها تحویل می‌دهیم.

نظام آموزشی ما، علمی را که زنده تولید می‌شود، تبدیل به data می‌کند و در زنجیره چنین فرآیندی علم به عقب می‌رود یعنی از Science به information می‌رویم. این در حالی است که مسیری که باید طی شود از «اطلاعات» به «علم» و از علم به «دانش» یعنی knowledge است.

تحولی که در غرب به وجود آمد دو حوزه را شامل می‌شد؛ «مدرنیزاسیون» یا نوسازی به این معنا که لایه مادی تمدن و ساختار فیزیک تمدن نو شود مثلاً جاده بزنیم، سد بزنیم. ولی ما امروز در بهترین جاده‌ها و با بهترین ماشین‌ها همچنان به اندازه ۴۰ سال قبل تصادف می‌کنیم. یعنی با مدرنیته، تحول لایه درونی که شامل تحول در افکار، الگو‌های رفتاری و شیوه‌های عادات روانی ست در ما متحول نشده … در حالی که مدرنیته، تحول در لایه فرهنگی، روانی و رفتاری تمدن را باید به همراه داشته باشد، با نهایت تاسف برای جامعه ما چنین نبوده است…!

معتقدم دو چیز حتما باید در مدارس ما ، از ابتدایی (کلاس اول) ، باید باشه ولی نیست. دو مهارتی که همه ما باید سطحی از اون رو داشته باشیم ولی نداریم. این دو مهارت نه فقط در مسیر علم که در زندگی روزمره بسیار کاربرد دارند.

اول مهارت چگونه فهمیدن و چگونه یادگرفتن! چه در زندگی و چه در مدارج علمی بعدی ما عمدتا هیچ دستاورد خاصی در حوزه «فهمیدن» نداریم چون نمیدونیم یک موضوع ، مهارت ، حرفه و غیره رو چجوری باید یادگرفت. چجوری بفهمیم و سپس نظر بدیم و غیره. پس مهارت لازم و ضروری اول: یادگرفتن اینکه چجوری یادبگیریم. فهمیدن اینکه چجوری باید بفهمیم چجوری باید دنبال علم بود و چجوری باید کشف کرد و فهمید و به اصل مطلب رسید.

دوم مهارت منطق. مهارت درست فکر کردن. البته این درسی است که من معتقدم از اول ابتدایی تا هر مرحله‌ای که لازمه باید ادامه پیدا کنه تا وقتی که مطمئن بیشم فرد (دانش‌آموز یا دانش‌جو) بر اصول پایه و اساسی منطق مسلطه. این مسئله در حوزه علم خیلی مهمه. تفکر منطقی و استدلال منطقی چیزیه که به صورت پیشفرض هرکسی که کتاب میخونه یا دنبال علم و یادگیری هست باید بتونه و با این معیار بفهمه و نظر بده. و اینکه منطق در زندگی روزمره هم خیلی کاربردی است. فهمیدن خطای فکر و استدلال باعث میشه در مراودات روزانه ، معاملات روزانه و امثالهم تصمیمات بهتری بگیریم.

من معتقدم این دو آموزش حتما باید باشند. دو مهارت مهمی هستند که در مدرسه به ما یادندادند در حالی که به شدت کاربردی هستند. نداشتن این دو مهارت در زندگی روزمره خیلی‌ها و در سطح جامعه کاملا مشهوده.

درودها

عالی بود. بدبختی اینجاست که اصلا مهارت آموزی تو سیستم آ و پ به ندرت صورت می گیره، صرفا به حافظه سپردن مطالب رو سیستم آ.پ ما کافی دونسته…!

1 پسندیده