به جنگ غولها برو چه راهکارهایی برای حل مشکلات پیاده‌روی میشناسید؟

خوبه به نظرم، حتی اگه با یه اعتبار اولیه بشه این طرح رو راه انداخت…
کافیه یک اسپانسر پیدا کنیم. مثلا فرض کن بستنی میهن حاضر بشه اسپانسر این طرح بشه. اون وقت به ازای هر کیلومتر پیاده روی می تونه یه بستنی با 10 درصد تخفیف به پیاده بده. یا با 10 کیلومتر پیاده روی ، یک بستنی مجانی.
این طوری هم فروش محصولش بیشتر میشه، هم به عنوان یک برند حامی محیط زیست شناخته میشه و هم پیاده روی زیاد میشه.
به نظرم فقط با یک موفقیت اولیه، شرکت های دیگه هم تشویق میشن که اسپانسر این طرح بشن و طرح خود به خود رشد میکنه…

2 پسندیده

ایده های تکمیلی طرح پیاده روی:

  • پیدا کردن اسپانسر
  • یه امکان خوب برای اپلیکیشن اینه که جاهای جالب و دیدنی توی مسیر رو علامت گذاری کرده باشه توی نقشه اش.

ایده های خام پراکنده برای شکست بقیه ی غول ها:
#غول گرما
فواره ی آب فشان که توی پارکها یا وسط میدون ها هست کمکی به این قضیه نمی کنه؟ اگه یک پره ی چرخنده مثل پنکه روی مسیر آب فشان قرار بگیره، پتانسیل خنک کنندگی خیلی زیادی داره. میشه با کسب بودجه توی مسیر های پیاده روی چنین فواره هایی جاسازی کرد.

#غول برف و بارون
به جای چتر، یه چیزی بسازیم که ثابت روی سر آدم قرار بگیره و عایقی برای برف و بارون باشه!
مسیر های پیاده روی سرپوشیده موقع برف و بارون (چه جوری؟)
مشکل معابر بد ساخت رو هم فک کنم یا شهرداری باید حل کنه یا مردم باید چکمه بپوشن.
#غول بلد نبودن مسیر/ همراه ِ پایه پیاده روی نداشتن/…

تور شهرگردی رایگان با استفاده از اپیلیکشن پیاده، راه اندازی بشه تا هم اپلیکیشن معرفی بشه هم آدم ها گروهی پیاده روی کردن رو تجربه و تمرین کنن. فراخوان نقطه ی شروع و پایان از قبل اعلام بشه، افراد داوطلب از قبل ثبت نام کنن. اگه تعداد به حد نصاب رسید، تور برگزار بشه. یک نفر راهنما در ساعت معین در مبدا همه رو جمع می کنه، حرکت رو آغاز میکنه و طی مسیر تمام امکانات اپ رو به گروهش نشون میده و اون ها رو به مقصد می رسونه.
یک سری از پتانسیل های اجرای چنین توری شاید اینا باشه: مسیر خوابگاه-دانشگاه ها / کارکنان ادارات/ بچه مدرسه ای ها…

1 پسندیده

میتونین برا انگیزش کاربرها جایزه های معنوی و درونی رو بیشتر بهش فکر کنین. مثلا سحر برا این از کتاب فروشی دیدن نمیکرد که بهش کتاب مجانی میرسید، بلکه هدفش دیدن جمله های خوش بود.

و بله استراتژی جذب کاربر خوبیه برا آغاز. الان خیلی از کسب و کارها این کار رو میکنن: پول تزریق میکنن تا کاربر جایزه های مالی گیر بیاره و کاربرشون شه. مثلا زودفود. تخفیف های خوبی به کاربرها میده و همه رو از جیب میذاره که کاربرهای بیشتری رو از بازار جذب خودش کنه.

این استراتژی جواب میده! چون موارد مختلف نشون داده. ولی به نظر پایدار نمیاد (صرفا یه حدسه!). یعنی اگه کاربر رو با کافه معتاد کنین، بعد که کافه نبود ایا برمیگرده؟

مطمئنم اگه رو این قسمت بیشتر فکر کنین برا این مورد راهکارهای بهتری هم میشه پیدا کرد.

1 پسندیده

فک میکنم ایده جوایز مادی به این دلیل مطرح شده که واسه اکثریت مردم جذابه، معنوی و درونی یه کم پیچیده ترش میکنه، مساله فرهنگ و این داستانا، چون میخوایم این حرکت فراگیر و همگانی بشه، یه جورایی گول زدن با یه خوراکی مجانی سریع تر جواب میده، ولی کاملا حق با توئه پایدار نیست، حرکتایی که برای ترویج ورزش همگانی تو شهرهای مختلف انجام میشه با عنوان پیاده روی خونوادگی، شاید بشه ازش بهره گرفت، یه جورایی رو سلامت محوری قضیه مانور داد!

1 پسندیده

بچه اینطوری فرض کنید برای جمعه یه طرح بدیم که همون روز عملی باشه!
یعنی خب میشه هدفمون باشه که به این برسیم که اسپانسر واینا جور کنیم واینکه ما اینو تشویق نکردیم که کاربر پیاده روی کنه! تویقش کردیم که از اپ ما استفده کنه تبلیغ ببینه وبستنی بگیره.
نکته ی دیگه اگر جمعه میخواید به همه بستنی بدیم به نظرم فکر خوبی نیست :)) پیشنهادم اینه که یه خورده به این سمت ببریم ایده رو که رفتار پیاده روی درونی بشه مثلا در مورد خودم میگم من تا پوکمون گو بازی کردن رو زمین گذاشتم پیاده روی کردنم هم قطع شد! پیاده روی می کردم چون پوکمون گو بازی کنم نه اینکه پوکمون گو بازی می کردم چون پیاده روی می کردم

2 پسندیده

پایداری بستگی به چیزی که داریم عرضه می کنیم نداره؟ اگه اون چیز یک ارزش یا نیاز واقعی باشه، به نظر من پایدار میشه، حتی بعد از مدتی با حذف جایزه.
مثلا در مورد زودفود ، غذای حاضری خوردن در ذاتش یک ارزش یا نیاز نیست برای همین تزریق سرمایه فقط یه مدتی اون رو در رقابت پیروز می کنه.
اما بیایم یه مثال دیگه بزنیم.
فرض کنین من توی خوابگاه اعلام می کنم که بچه ها از فردا صبح همه بیاین توی محوطه ورزش صبحگاهی. این پیغام ِ من ممکنه 2-3 نفرو همراه کنه. اما اگه در ادامه اش بگم “صبحونه ام می دیم!” تعداد بیشتری همراه میشن. نه اینکه صرفا به خاطر صبحونه بیان، چون صبحونه همیشه در دسترسه، شاید به خاطر کشف اینکه “صبحونه بعد از ورزش سر صبح با بقیه بچه ها تو محوطه چجوریه؟”. به یک بیان بهتر، شاید بشه گفت صبحونه می تونه سد پتانسیل اولیه ی ورزش صبحگاهی رو بشکنه. یه پدیده ی آسونو با یه پدیده ی ظاهرا سخت همراه می کنه. اما فرض کنین شما یک سال این روند رو تکرار کنین. بعد از یک سال صبحونه رو قطع کنین. حدس من اینه که شاید 2-3 نفر این گروه رو ترک کنن. چون دیگه به خود “ورزش کردن” عادت کردن.* (اینم فقط حدسه البته!)

یه مثال دیگه اسنپه، توی تهران این نیاز وجود داشت که از یه نقطه به یه نقطه دیگه با چمدون و وسایل میخوای بری نیاز داری دربست بگیری اما هیچ نرخ ثابتی وجود نداشت و هر راننده ای هر چقدر دلش میخواست مردمو پیاده می کرد به خصوص کسی که با مسیرها و کرایه ها آشنا نباشه. اسنپ میاد به طور خلاقانه ای این نیاز رو برطرف میکنه. برای معرفی خودش هم از طرح های تخفیفی استفاده می کنه اما تا وقتی که این نیاز مردم رو برطرف کنه پایدار می مونه حتی با برداشتن طرح تخفیفی اش. 133 هم همین طوره و به خاطر نرخ ثابت و معقولش توی زنجان همیشه ازش استفاده می کنم.


@reza8872 ولی صحبت شما یه مثال نقضه برای حرفای من!..یعنی شما میگید بعد از یه مدت طولانی پوکمون گو بازی کردن، خود ِ پیاده روی براتون عادت درونی نشد…

#پرسش ذهنیم،
چجوری میشه یه ارزش رو به عادت همیشگی تبدیل کرد؟ چه چیزایی اونو پایدار می کنه؟ چه تجربه هایی داشتیم از حالت های پایدار و ناپایدارش؟ و …

چند تا مشاهده از مسیرهایی که برام لذت بخش بودن:

  • فکر کنم خیابون سمت کتابخونه ی ملی، یه دیوار عریضی هست که روش تصویر از پهلوی یه عالمه کتاب کشیده شده… عنوان کتاب همراه با اسم نویسنده… از دیدن اون ها و یادآوری بعضی کتاب های آشنا لذت می بردم توی مسیر.
  • تصویر و بیوگرافی شخصیت ها روی دیوار ها، نوشته های رو بنرها، نقاشی ها و عکس ها توجهمو موقع پیاده روی جلب می کنه و حس مفیدی از پیاده روی بهم میده.
  • چیزهای عجیب غریبی که توی مسیر باشه و برام سوال و معما ایجاد کنه، برام جالبه
  • درخت های توت که می تونستم ازشون توت بچینم و بخورم خیلی خوب بود!
  • اگه بچه های کوچیک توی مسیر ببینم خیلی مسیر برام لذت بخشه.

من مثال نقض این فرضیه میتونم باشم. به شدت بدنم به ورزش عادت کرده، ولی الان جایزه های دیگه حدود ۶ ماه هست که تبدیلم کرده به کسی که تنها زمان هایی که می دوه-پیاده روی میکنه، تو زمان خارج شدن از مترو هست :wink:

این ها واقعا برا جذب کاربر جواب میدن، ولی بیا به توییتر و اینستا هم فکر کن. ایا پول دادن که ملت بیان توش؟ پوکمون گو چی؟ ایا جایزه حقیقی بود؟

پ.ن. در نهایت البته به این حرفا فقط به چشم نقد یه ناظر بیرونی نگاه کن!‍

این مشاهده های اخیری که نوشتی، همه از جنس انگیزه های غیرمادی هستن، که همه جا هم گیر نمیان! و دلیل خاص بودنش همینه. از این چنین انگیزه های غیرمادی اتفاقا در مسیر پارک لاله هم وجود داشت :wink: چند تا از عکسا رو پیوست میکنم، ببخشید که کمی میمون بودیم :sunglasses:

اگه خواستین ابتکار عمل رو به دست بگیرین ریش و قیچی خدمت شما @walk


از پیست اسکیت پارک لاله شروع کردیم و به سمت جنوب حرکت کردیم. اولین چیزی که سر راه بهش برخوردیم مجسمه ی یکی از عرفامون بود:

بعد در طول مسیر، یه مار بزرگ آبی توجه ذهن فانتزی همکار من رو جلب کرد. البته اگه به ترکیب رنگ های موجود در خود ایشون دقت کنین فکر کنین متوجه شین چرا چنین چیزی براش جذابیت داشت :wink:

بعد چون زیاد راست اومده بودیم، گفتیم یه کم راهمون رو کج کنیم. در نتیجه در این نقطه راهمون کج شده بدون اینکه بدونین به کدوم سمت! تنها کلیدی که میتونیم بهتون بدیم الاچیق هایی بود که سر راه بود:

و درخت نخل خپلی که بین دو تا درخت بلندبالا گیر افتاده بود:

تقریبا به نقطه ای رسیدیم که لازم بود از پارک خارج شیم، اونجا یه خانم متبسم بودن که باهاشون عکسیدیم:

و بالاخره به خیابونای وحشی رسیدیم! تو ایستگاه اتوبوس یه زمان گیری کردیم ببینیم اصلا اینکه میگن اتوبوسا دیر به دیر میان راسته یا نه؟! مخصوصا که یکی از گروه ها داره تلاش میکنه این مشکل رو بهبود بده:

به به! به اولین مغازه ی سر راه هم رسیدیم که یه بستنی-کافی شاپ طور بود، الکی. شماره ش رو هم ازش گرفتیم (۸۸۹۷۰۱۳۴) و اتفاقا اقاهه پایه بود. فقط گفت جمعه صبح از ۱۰:۳۰ به بعد هست. ولی فکر کنم اگه یه مذاکره کننده ی قوی باهاشون تماس بگیره و بهشون بگه که اگه جملات شاعرانه بذاره پشت ویترینش ممکنه در راه برگشت بچه ها یه حالی بهش بدن و بستنی ازش بخرن، مجاب شه حداقل جایزه ی عارفانه-شاعرانه ای به رهگذراش بده:

پیچیدیم تو کوچه ی سازمان آب:

به یه کافی شاپ خفنگ برخوردیم که پایه نبود و دود و دم داشت! و جمعه ها هم شب کار میکرد:

از موسسه ابفا هم رد شدیم حتی، فکر کنم استخری چیزی بود :heart_eyes:

باز هم رفتیم تا به خیابون زرتشت غربی رسیدیم:

و در نهایت روبروی سوپر میوه ی زرتشت:

به مقصدمون یا سرای محله ی کشاورز رسیدیم :slight_smile:

تو سرای محله یه سری بازی شادی هم در مسیر رویت میشد:

2 پسندیده

این بد ترین نوعه. اخه باید به چرخه سازنده بسازیم که خودش کار کنه نکه سوبسید بدیم :slight_smile:

1 پسندیده

بچه ها مروز بیایم به جمع بندی ای ازین طرح تشویقی تمرینی انگیزشی برسیم وبتونیم به عنوان یه راهکار جامع فردا بیشتر روش کار کنم به نظرم اشکال نداره اگر الان طرح ما همه ی بخش هارو ساپورت نمیکنه ! بهتره الان به یه نسخه ی جمع وجور واولیه فکر کنیم ازینکه چی کار کنیم فردا که طرح ما برای افرادی هم که حضور خواهند داشت جذاب باشه وبشه برای همون جمع کوچیک هم اجرایی بشه @walk

1 پسندیده

#غول خستگی
استفاده از این پد نورد های برقی (WalkCar)

اندازه ی یک لپ تاپه و به راحتی توی کیف جا میشه…

1 پسندیده

غول خستگی:

یه زیر انداز ساده که در مسیر اویزون شده و نیاز نیست خودت حملش کنی! و ادم بتونه همون جا که خسته شد بشینه!

یا یه سری مکان های مناسب نشستن در مسیر.

1 پسندیده

پياده رو هاي پهن تر و هموار تر
روشنايي زياد كه در تاريكي امنيت باشه
همكاري با شهرداري براي گل هاي حاشيه

سلام
در ایالات متحده امریکا و چند کشور دیگه در این باب از فناوری استفاده های خوبی شده با ی بررسی تو اینترنت نتایج خوبی بدست میاد نکته مهم در این باب تحریک از درون هست که بتونه امتداد دار باشه پس نیاز ب دیده شدن و تشویق و رصد دوستان از روند کاری شما خیلی میتونه حامی امتداد کارتون باشه خصوصا برا این نسل که همه عاشق دیده شدن و رقابت هستند ک نه لزوما با جایزه خاصی همراه باشه.
البته فراموش نشود شهردار ها تو اون شهرها مثل این شهردارها نیستند هم سطح اختیارات بالایی دارن و هم هم های دیگه که بماند برای مطالعه ازاد دوستان.