دوستان نظر شما درباره ی خدا چیست؟
آیا خداوند را نیروی طبیعت می دانید؟
و یا خدا را نیروی درونی خود می دانید؟
آیا معتقد هستید خداوند نیرویی فرا جهانی است که برای یافتنش باید به ماورای جهان سفر کرد و بی این سفر شناختش ممکن نیست؟
شما خدا را موجود می دانید یا وجود؟
برای مشارکت تو این بحث فقط ۴۸ ساعت بعد از آخرین پاسخ فرصت دارین.
کاربرهای معتبر، که نشان پادپُرسی رو دارن، میتونن تو این گفتگو شرکت کنن.
بهترین تعریف از خدا در قران آمده که خدا نور آسمانها و زمین است ولی ماهیت آن مثل نور حاصل از الکتریسیته و یا خورشید نیست (هرچند که آین نورها هم نشانی از اوست) بلکه نوریست که دل را روشن و امیدوار میکند.
حضرت مولانا میفر ماید:
گفت پیغمبر که حق فرموده است / من نگنجم در خم بالا و پست
در میان آسمان و عرش نیز / من نگنجم این یقین دان ای عزیز
در دل مومن بگنجم ای عجب / گر مرا جویی در آن دلها طلب
البته مومن واقعی
هر دو عالم یک فروغ روی اوست / گفتمت پیدا و پنهان نیز هم (حضرت حافظ)
فلاسفه معتقدند که خداوند قائم به ذات است یعنی وجود و ماهیت از بودن او معنی پیدا میکند
دسته بندی خیلی عالی بود
که البته به تعداد آدما خدا پیدا میشود چون هرکس شناخت خودش از خدا را خدا میداند
به نظرم احتمالا بین «چیست» و «کیست» انتخاب شده و این دامنه بحث رو میتونه فلسفی کنه. از نظر فلسفی و علمی باید نگاه کنیم که این هویت چه خصوصیاتی میتونه داشته باشه و چقدر دامنه احتمالات بالا میره:
خالق بودن یا نبودن: خلق به معنی به وجود آوردن چیزی از هیچ یا ترکیبی از اجزای موجود. دومین احتمال چندان عجیب نیست، چون در توان انسان هم هست که خلق به معنی ترکیب داشته باشه ولی خلق از صفر، نکتهای عجیب به نظر میاد.
دانش به آفریده: یعنی علاوه بر خلق، دانش بر مخلوق وجود داره یا نه. در انسانها هر دو تا ممکنه یعنی در خلق انسانی هم میتونه صرفا برحسب تجربه باشه یا اینکه با دانش پیش بره.
کنترل بر تمام اجزا: اینکه در خلق بر فرآیند کنترل وجود داره یا صرفا کلیات کار و در سطحی مشخص، قابل کنترل هست و خالق لزوما نتیجه رو کاملا نمیتونه پیش بینی کنه.
و خصوصیاتی از این قبیل که میتونه تنوع فکری در مورد مفهوم خدا به معنی خالق رو بسیار زیاد کنه.
در ذهن اکثر آدمها و در طول تاریخ، عموما خدا به معنی «قادر مطلق» بوده. برخلاف تصور در نگاه قادر مطلق «کل هستی» مفهومی برابر داره و انسان نکته متمایزی نداره که بخواد به خاطر اون در آفرینش دخالت کنه.
به این معنی شناخت خدا از نظر علمی یک کار بسیار پیچیده هست. تقابل این مفهوم با علم تقریبا واضحه: در هر مرحلهای خدا به معنی قادر مطلق در نظر گرفته بشه، یعنی «وجود قوانین علمی فراگیر و قابل فهم» نفی میشه چون قابلیت تغییر پیدا میکنه و الزامی هم به برقراری اونها نیست.
من فکر میکنم در بُعد اجتماعی، خدا مفهومی هست که به تدریج در طول تاریخ در ذهن بشر جایگزین سئوالاتی عمیق شده. شاخ و برگ این مفهوم همراه با شناخت بشر افزایش پیدا کرده. همراه با رشد و پیچیدگی اجتماع بشری هم مفهوم پیچیدهتر و هم کاربردها بیشتر شده.
از «جوابی به پرسش آفرینش» این مفهوم به « نگهبانی برای ترسها» یا «دستگیری برای ضعفا» یا «حامی برای قدرتمندان» یا … رسیده. دلیل تقریبا واضحه: مفهومی غیرقابل آزمون و البته قابل تفسیر برحسب شرایط و منافع.
در ذهن خودم ترجیح میدم به سئوالی مکمل و بسیار ملموستر پاسخ بدم: «من چی هستم»، در این فهم و درک فکر میکنم به درکی از سئوال «خدا چیست» هم میرسم شاید فراتر از اون هم برسم.
با این توضیحات:
آیا خداوند را نیروی طبیعت می دانید؟
خیر به نظرم این نمیتونه به مفهوم خدا به درستی اشاره کنه. بویژه اینکه طبیعت در برابر انسان قابل لمس و آزمون هست و بنابراین نباید ابهام وسیعی داشته باشه.
و یا خدا را نیروی درونی خود می دانید؟
مفهومی عمومی از خدا رو بله ولی به معنی یک مفهوم آبجکتیو به نظرم باید مستقل از ذهن مورد سئوال قرار بگیره.
آیا معتقد هستید خداوند نیرویی فرا جهانی است که برای یافتنش باید به ماورای جهان سفر کرد و بی این سفر شناختش ممکن نیست؟
همانطوری که گفتم ابهام بسیار زیاد هست ولی
چالش مطالعه لزوما نبودن دانش نیست بلکه حساس بودن مبحث هم هست. یعنی تمام احتمالات ممکنه نمیتونه بدون خطر در معرض آزمون قرار بگیره!
فکر میکنم که برای درک نیازی به فراتر رفتن نیست، ولی برای آزمون اینکه « خدا چه چیز نیست؟» نیازی به فراتر از این جهان رفتن نیست!
شما خدا را موجود می دانید یا وجود؟
به نظرم «وجود» کاندیدای قویتری برای مفهومی با خصوصیات فرای موجود هست. هرچند بستگی به خصوصیاتی داره که برای مفهوم در نظر میگیریم.
ایا اگر سطح دانشش فرا تر باشد و برکل هستی احاطه کامل داشته باشد باز هم نمیتونه پیش بینی کنه؟
اگر خدا فقط یه پدیده ذهنی باشد این گفته شاید صدق کنه ولی خدا خارج از ذهن انسان هم کل هستی را با اراده خویش در کنترل داره بقول حضرت مولانا :
به نزد عقل هر داننده ای هست / که با گردننده گرداننده ای هست
علم مادی مجموعه ای از فرضیات است. و دائما در حال تکامل و یه فرضیه جدید میتونه تمام فرضیات قبلی رو محدود و یا ناکار امد کنه!!!
اینکه بشر خدا را وسیله ای برای به آرامش رسیدن خود قرار میدهد عبارت درستی است ولی بشر بیشتر در حاشیه است تا در متن.ولی هستند کسانی (مومن واقعی) که خدا را برای بزرگی و عظمت و خلقت شگفت آورش می پرستند و مسئولیت آنرا هم می پذیرند
کمی واضحتر بگم که من در کل دارم خلق انسانی با خلق فراانسانی رو با هم مقایسه میکنم.
در حال حاضر از نظر علمی خیلی واضح نیست ولی فکر میکنم برای انسان ممکن نباشه. هرچند به طور کلی قابل رد کردن نیست. معنی این حرفم اینه که از نظر دیدگاه امروزی، خلق از هیچ، چیزی فرای طبیعت و قوانین اون هست (باز هم میگم که به شکلهایی میتونه وجود داشته باشه که توضیح اونها پیچیده فیزیکی خاصی داره). پس اگر بخوام خالقی فرای این دنیا و قوانین فرض کنم، اتفاقا تصورم اینه که همین خلق از هیچ رو باید ممکن کرده باشه، چون در بقیه موارد قدرتی ماورایی الزامی نیست!
هم باید بین دانش و کنترل تفاوت قایل بشیم و هم اینکه احاطه بر کل هستی به چه معنی هست. با دانش کامل میتونه پیشبینی کنه، منتها سئوال اینه که آیا حتما این اتفاق افتاده و خلق با دانش به نتیجه نهایی، اتفاق میوفته؟
این یک دیدگاه سختگیرانه ست به علم. البته که علم در ذات خودش ناکامل بودن رو میپذیره ولی هر پیشرفتی در علم به دستاوردهای قطعی مرحله قبل احترام میزاره. یعنی چیزی که امروز با علم قابل اثبات یا رد هست، در تکامل علم هم قابل اثبات یا رد باقی خواهد ماند! این رو با پیشبینی ناپذیر بودن اشتباه نگیرین! در گسترش علم، نظریات جدید، نظریات قبلی رو گسترش میدن و نه اینکه محدود کنن یا ناکارآمد.
البته باید بین دستاوردهای واقعی علم با ادعاهای علمی تمایز قایل شد تا این حرف کاملا روشن بشه. در بسیاری موارد، دانشمندان یا کسانی که با علم سروکار دارن، ادعا میکنن چیزی یا چیزهایی با علم قابل اثبات یا رد هست ولی روشی مدون برای اون ارائه نمیدن. این دستاورد علم نیست مگر اینکه با روش علمی نشون داده بشه. شاید منظور شما از محدود شدن فرضیات، رد شدن همین ادعاها باشه، وگرنه در پیشرفت علم نظریات همیشه محدود هستن و به تدریج مرزهای جدید رو طی میکنن!
منظور از علم مادی دقیقا چی هست؟ یا برعکس، علم غیرمادی هم داریم؟
خوب این نافی حرف من نیست. در این مورد خدا در جواب پرسش «خلقت» وارد شده! هنوز تمایزی از نظر ذهنی با بقیه نمیبینم هرچند ممکنه که این مسیر خطر اجتماعی و فردی کمتری داشته باشه. تفاوت این جواب با مفهوم «قادر مطلق» برام واضح نیست.
بزارین یک نکته مهم رو هم روشن کنیم که باعث سوء تفاهم نشه: بین ایمان قلبی به خدا و استدلالهایی که آورده میشه لزوما ارتباطی وجود نداره. نفی یک استدلال به معنی نفی وجود خدا نیست صرفا از مسیری جلوگیری میکنه که میتونه ابزاری خطرناک برای ذهنها باشه.
در اکثر لحظات زندگی ما از دو طریق به ادراک میرسیم: شهود و حس یا عقل حسی. ایمان معمولا از شهود ناشی میشه و بعد در پروسهای پیچیده، ذهن تلاش میکنه از حس و عقل برای این شهود استدلال پیدا کنه. معمولا این تلاش ذهن به مسیری میره که بیطرفانه نیست یعنی بیشتر نکاتی در تثبیت شهود در نظر گرفته میشه و نه نکاتی که در نفی اون هست.
به نظر من خلق انسانی شمه ای از خلق فرا انسانی است و نشانه ای برای تکامل بقول حضرت حافظ بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
این در صورتی که ما تمام قوانین طبیعت رو کاملا بدانیم ولی از لحاظ نظری هر چیزی ممکن است ولی شاید هنوز اثبات نشده باشد
علوم ماورائ الطبیعه یا بقولی متافیزیک
بنده خودم را در حدی نمی بینم حرف شما و کس دیگر را نفی کنم
شهود مرحله ای است که ذهن و باطن انسان چیزی را می بیند و برایش اثبات میشود دیگر دلیلی ندارد در نفی آن بکوشد .
اصلا شک میکنیم تا به یقین برسیم وقتی به یقین رسیدیم که دیگر شک جایی ندارد.ایمانی که با شهود حاصل شود همان معرفت است که نهایت آمال و آرزوهای عرفا و بزرگان است .بقول حضرت سعدی :
در معرفت بر کسانیست باز / که درهاست بر روی ایشان فراز
یوسف بحث قشنگ و فلسفی رو درباره مفهوم «خدا» و پرسشهایی که در این بحث مطرح شده مطرح کردن. ممنونم از ایشون برای به اشتراک گذاری دیدگاه خوبشون و افزایش درک من
خودم به سختی میتونم خارج از چیزهایی که به مرور زمان در ذهنم درباره ی خدا ساخته شده فکر کنم. برای همین ذهنیاتم رو از این خدا، یعنی خدایی که ساخته شده، میذارم.
به نظرم خدا، تاکید میکنم اون مفهومی که از این کلمه در ذهن من به مرور زمان کاشته شده، ابزاری هست برای تربیت و مدیریت جامعه ی نابالغ و به تاخیر انداختن بلوغِ اون جامعه. این ابزار اتفاقا تا وقتی فرد به بلوغ فکری واقعی نرسیده، خیلی خیلی کارآمده.
مثال هایی بخوام از کارکرد این ابزار بزنم:
تربیت فردی: وقتی منِ نوعی میگم «خدا کنه معدلم بیست بشه» یا «برام دعا کن سفرم به ماساچوست جور بشه»، در واقع دارم هدفگذاری رو یاد میگیرم. از نظر من این خیلی خوبه که از بچگی در معرض این تیپ هدفگذاری بودیم، تنها قسمت بد ماجرا اینه که ناخودآگاه دارم مسئولیت خواستههای خودم رو به چیزی میسپارم. یعنی اگه معدلم بیست نشد یا سفر جور نشد، خیلی راحت میتونم بگم «خدا نخواست!».
ضمن اینکه هیچ وقت حواسم نیست که واقعا تو این آرزوها اهدافی فردی وجود داره و دارم هدفگذاری میکنم!
کنترل اجتماعی: وقتی به منِ نوعی میگن «اگه موهات بیرون باشه، تو آتیشِ جهنم، خدا از مو آویزونت میکنه»[1] در واقع سبک حضور من در جامعه با ایجاد ترس و وحشت و ساده ترین مدلِ داستان سرایی، کنترل میشه.
اگه دقت کنین همین الان هم خیلی کارها تو جامعه مون از طریق «انشالله» پیش میره و بار خیلی از مسئولیتها به دوش خداست:
ایشالا که سیل نیاد، وگرنه ما که وظیفه نداریم جادهها و یا خونههای مهندسیساز بسازیم.
ایشالا که اگه زلزله اومد دووم میاره، وگرنه ما کی هستیم که بخوایم مسکنها رو با اصول مهندسی بسازیم تا امکان خرابی و تلفات در اثر وقایع احتمالی کاهش پیدا کنه؟
ایشالا که تیم ما میبره، کی گفته برای بردن تو یه مسابقه ورزشی نیاز به برنامه ریزی و مدیریت بلندمدت هست؟
فلانی مسئول این کار امروز میان؟ «ایشالا که میان!» اصلا انگار نه انگار که تو یه اداره و یا سازمان، افراد یا باید سر وظیفه شون باشن و یا باید به شکل رسمی مرخصی گرفته باشن.
و خیلی موقعیت های دیگه که با ایشالا کارمون رو پیش میبریم.
اشتباه نشه، من هم خدا رو دوست دارم! خیلی از موقعیت ها، جاهایی که حقیقتا کاری از من برنمیاد، حتما توکل میکنم. این طوری میتونم مدیریت افکار منفی رو بهتر پیش ببرم. تو موقعیتها و اتفاقای خوب ازش تشکر میکنم. وقتی میخوام به آینده فکر کنم، باهاش حرف میزنم تا بتونم اون «من و انسانِ والاتر»ی که شایستهی وجود داشتنه رو به خودم یادآوری کنم. و خیلی جاهای دیگه که بدون حضورش ممکنه برام سختتر بگذره. منتها فکر میکنم «وجودِ خدا» و «استفاده از خدا» به این سبکی که در جامعه ی ما رواج داره، یکی از عواملی هست که باعث شده ما فقط همین باشیم؛ خیلی عقب افتادهتر از خیلی از اقوامی که از لحاظ سن تاریخی از ما جوون تر هستن!
مثلا شاید اگه خدا رو به شکل اجتماعی نداشتیم یا کمتر داشتیمش[2]، وقتی حقمون خورده میشد به جای اینکه بگیم «ایشالا خدا خودش حقت رو بذاره کف دستت!» خودمون آستین بالا میزدیم و دنبال روشها و راهکارهایی برای احقاق حقمون میگشتیم و یا سیستمهایی خلق میکردیم که درش احتمال خورده شدنِ حق کمتر میشد.
معلم دینی ما واقعا چنین گزاره ای و گزاره های مشابه درباره ی آویزون شدن از سایر اندام ها بهمون گفت! ↩︎
چقدر نگاهت به این مبحث خوب بود! نگاه فردی و درون گرایانه به خدا رو می پسندم ولی دوست دارم با دو دوتا چهارتا و امثال قمارباز پاسکال نباشه و کلا برخواسته از دل و خود خواسته باشه
خدا چیست؟ نمیدانیم. نکته جالب و اساسی مفهوم خدا این است که چنان پیچیده است که علم ما _ عقل ما _ نمیتواند آن را رد یا تایید کند. هرچند که برخی نظریات علمی را در بوق و کرنا میکنند اما هم چنان خدا پابرجاست (خدا عقب ننشسته است). هنوز نمیتوان مبدا آفرینش را توضیح داد زیرا ابطالپذیری علم ما به جد مانع از رسیدن به حقیقت میشود. (فرضیات که مداوم میآیند و با همان سرعت میروند)
به عقیده شخصی چنین مفهومی نمیتواند ساخته ذهن یک انسان یا انسانهای گمشده در دوران تاریک تاریخ باشد. از طرفی یک مفهوم همه گیر بوده است. اکثریت مطلق قبایل و تمدنها به مفهوم خدا باور داشتند. پس این مفهوم که وجودی فراتر از انسانهاست یک نگرش همگانی بوده و به راحتی نمیتوان پاسخی یافت که چگونه گروهی اندیشه خود را در سرتاسر جهان پخش کردند؟ ولیکن هرگروهی برحسب طبیعت خویش آن را به صورتی ترسیم کرد در حالی که ماهیت یکسان است.
به همین علت جواب سوال خدا چیست؟ نمیدانیم است و هیچ گاه علم نمیتواند خدا را برای ما کاملا توضیح دهد. (که با بحث ایمان و آزمایش الهی همخوانی دارد) به فرمول خدا نمیرسیم. اما برای زیستن مطلوب فرامین خدا را اجرا میکنیم. حتی اروپایی که مدعیان کنارنهادن مذهب در آن فراوان است ، همچنان قوانین اجتماعی و اخلاق فرهنگی آنان متکی به فرامین خدا به موسی و عیسی است. سرمایهداری اروپایی قرون 19 و 18 که مولد ثروت برای این جغرافیا شد تحت تاثیر محسوس مفاهیم دینی کالونیسم و پروتستانیسم بود. نقش مفاهیم و تعالیم مسیح در تعدیل و جلوگیری از استبداد اروپایی و حرکت به سمت مشروطیت و دموکراسی خواهی غیرقابل چشمپوشی است و حتی مفاهیم بنیادین لیبرالیسم و سکولاریسم ، چیزی جز حاشیهنویسی بر انجیل نیست. پس نه برای کنترل جوامع فشل و نابخرد که تاثیر خدا بر ساختن تمدنهای انسانی و اخلاقی بوده و هست. (دلیل توجه بیشتر به این تعالیم این بود که در جهان غرب گروهی گمان میکنند که از خدا گذر کردهاند در حالی که تعالیم خدا در هوا پخش شده هرچند که نمیبینند.)
خدا همچنان در میان انسانها حضور دارد و همچنان موثرترین نقش را در تحولات ایفا میکند.
درسته که به ذهن یک نفر نمیتونه متصل بشه ولی به خاصیتی مثل شهود میتونه. نکته اینه که این ادعا که مفهوم به طور ثابت در طول زمان وجود داشته، درست نیست. در واقع این مفهوم به اشکال مختلفی منتسب میشه: از اجسام، طبیعت تا افسانهها. یعنی نمیتونین بگین که مفهومی که به شکل امروزی یا در طی تمدن مدرن یا در طول دینهای جهانشمول از خدا شکل گرفته در گذشته هم وجود داشته. اتفاقا در طول زمان، هر شکل آزمونپذیری از خدا منسوخ شده و کمکم به مفهومی ماورایی ارتقا پیدا کرده. این حاصل چالش بین آزمون پذیری و این مفهوم هست.
بنابراین نمیتونم این حرف رو بپذیرم که کلیت به معنی عمق هست بلکه به معنی این هست که از نظر ذهنی اتفاقا هر چیزی که فرای قدرت جسمی و ذهنی بوده به قدرتی ماورایی منتسب شده. سادهترین مسیر برای ذهن انسانی تا به جای تلاش برای درک چیزهایی که به سختی قابل فهم هستن (یا ممکنه حتی قابل فهم نباشن) اینه که جوابی برای اونها بسازه و چه بهتره که این جواب اونقدر مبهم باشه که هم به سادگی قابل آزمون نباشه و هم تا حد ممکن قادر به جواب دادن به کل پرسشها باشه. این خصوصیات همیشه در مفهوم خدا باقی مونده.
شاید بد نباشه که به مفهوم حقیقت یا واقعیت هم نگاه کنیم. به این معنی خدا یک حقیقت محض هست نه واقعیت قابل آزمون. حقیقت محض به معنی چیزی که همیشه درست هست ولی تمایزی برای آزمون به شما نمیده. مثال ساده: فردا یا باران میباره یا نمیباره. اتفاقا تجمیع تضادها یکی از خصوصیتهای متداول در فرهنگهای مختلف هست که به خدا منتسب میشه.
این حرف بسیار غیرمنصفانهست. برای مثال به قبل از فیزیک مدرن و بعد از اون نگاه کنین: نقش قدرت ماورایی در پدیدههای طبیعی در زمان کم و کمتر شده. در واقع استقرای ذهنی رو اگر به کار ببریم الان به جز مبدا آفرینش، از نظر کلیات پدیدههای طبیعی، نکتهای نیست که بتونه منتسب به قدرت ماورایی بشه. بین روشی که با این سرعت و قدرت اکثر پدیدهها رو به شکلی آزمون پذیر توضیح میده و روشی که به شکلی آزمون ناپذیر همه چیز رو به یک مفهوم منتسب میکنه، کدوم رو انتخاب میکنین؟
یک تصور وجود داره که ظاهرا امروز به نظر میاد که حجم نادانستهها بیشتر از گذشته هست و این شاید القایی از خواندن تاریخ به شکلی نامناسب باشه. علم به شکلی مداوم مرزهای فهم رو گسترش داده و البته سئوالات بسیار مشخصتر و دقیقتری از گذشته رو میپرسه. ما امروز به شکل یک جامعه انسانی، بسیار بیشتر از گذشته میدانیم و البته به دلیل این گسترش مرزها، بسیار بیشتر از گذشته هم سئوال برای پرسیدن داریم. تصور کنین در ۲۰۰ سال گذشته یک نفر از سیاهچاله حرف میزد (مرزی بسیار شگفت آور که فرای قدرت مشاهده معمول انسانی هست!)، یا در مورد مکانیک کوانتومی و مسائل اون حرف میزد (کمتر شگفت انگیز هست ولی هنوز بسیار با فهم علمی اون زمان فاصله داره).
این یک بحث ناتوانی علمی نیست، بحث بیشتر اجتماعی هست. این دوتا رو نباید قاطی کنیم. برای پیشرفت نیازی به انکار مفهوم خدا نیست ولی استفاده اجتماعی نادرست از این مفهوم میتونه منجر به فجایع اجتماعی بشه چه از طریق قدرت چه از طریق اهمال افراد در مسئولیت پذیری. اتفاقا در بسیاری از موارد پیشرفت در گذشته از مسیر ناخوشایند مثل «فشار بر توده مردم» گذشته بخصوص وقتی صرفا خود پیشرفت (به شکل چینی در دنیای امروز) هدف باشه و نه رفاه عمومی.
بله اگر که مسیر فهم علمی-اجتماعی با استفاده از مفهوم خدا همساز شده باشه، اون موقع به شکلی قدرتمند به ثبات و پیشرفت اجتماعی کمک میکنه ولی دلیل اینه که عموم آدمها به دنبال جواب سرراست هستن و نه فهم!
خیلی چیزها در بین انسانها حضور داره و اتفاقا بسیاری از این چیزها به طبیعت و غریزه انسان برمیگرده نه لزوما بنیادی و متعالی بودن. انسانها با وجود اینکه قدرتمندترین و موفقترین گونه زنده بودن، هنوز میترسن، هنوز بدون دلیل کشتار میکنن و هنوز توان این رو ندارن که بفهمن نتایج عملکردشون بر طبیعت میتونه مصیبت بار باشه و … . این رو من لزوما به عنوان یک خاصیت مثبت نمیبینم!
یادمون هم باشه که هنوز در سیاست مهمترین ابزار «سرعت اقناع عمومی به هر شکلی» هست نه دانش! کمتر کسی برای سوار شدن و در دست گرفتن تحولات اجتماعی به فهم عمومی تکیه میکنه، باور ندارین به دنیای سیاست و اقتصاد کمی دقیقتر نگاه کنین.
تا میام حرف بزنم پاد پرس تذکر میده بزار بقیه هم به بحث بپیوندن پادپرس جان شرمنده 16 ساعت از آخرین اظهار نظر گذشته و منم تا چند روز نیستم اگه نگم موضوع بسته میشه !!!
دوستان خدا شناسی مبنای جهان بینی است و مهم ترین بخش زندگی
اگر در گذشته ما را به غلط از بعضی مسائل ترسانده اند شاید مبنای کارشان بر این منوال بوده در گذشته روشهای بسیار معقول و درست هم هست که به انتخاب ما کمک میکنه
از یوسف عزیز ممنونم
خود این جمله به اندازه کافی توضیح میده که خداوند کیه و کجاست.
پاسخ همه سوالات سختی که ما تنبلیمون میشه که دنبال جوابشون بگردیم و از خودمون رفع تکلیف کنیم یه کلمه است. خداوند.
من به عنوان یه خداناباور اگه بخوام از بین چند هزار خدا انتخاب کنم بین چهار نیروی اصلی احتمالا نیروی جاذبه رو به عنوان خدای خودم انتخاب میکنم.
دلیل اینکه چرا نیروی جاذبه وجود داره رو هیچ وقت درک نکردم ولی اونم حتما یه دلیل خوبی داره و دوس دارم به جای نسبت دادن به یه قادر متعال دنبال جواب این دلیل باشم.
پس جاذبه چرا وجود داره؟
به قول هاوکینگ تو فیلم نظریه ای برای همه چیز:
سوال خوبیه.
پیشنهادم اینه که براساس شناختتون از مباحث و اینکه میتونین ارزشی به اون اضافه کنین، عمل کنین. هشدارهای پادپرس عمومی هست و برای حرفهایها معمولا این کارها رو خود به خود رعایت میکنن.
دقیقتر میگین که چه کسانی ما رو ترسوندن؟ البته من به دلایلی معتقدم که همیشه بالای این مباحث باید یک هشدار نوشت: این مباحث و استدلالها دارای پیشینه علمی و پنهان هست و از تکیه اعتقادی به اونها پرهیز کنین.
به همین دلیل فکر میکنم که در دیدگاه عمومی نباید مباحث اعتقادی مطرح بشه. چرا؟ چون به دلایلی هر حرفی ممکنه منجر به اعتقاد نادرستی در ذهن افراد بشه و نتایج خطرناکی رو به دنبال داشته باشه. در واقع همون استدلالی که در مورد شهود آوردم در خیلی از موارد هم برقرار هست: آدمها به دلایلی میتونن صرفا به یک دیدگاه بچسبن بدون اونکه عمق و محدودیت اون رو بفهمن. ممکنه فرد اونقدر در این دیدگاه غرق بشه که حاضر نباشه نشانههای مخالف دیدگاه خودش رو بپذیره، به یک معنی عام: رادیکال شدن و تندروی میتونه در هر جهت اعتقادی اتفاق بیوفته!
تعریف از جهانبینی و خداشناسی در حرف شما بسیار مهمه. وقتی در مورد خداشناسی حرف میزنین، یعنی پذیرفتین وجود خدا رو. بنابراین صرفا به دنبال صیقل دادن ذهنیت خودتون هستین و نه شناخت عمیق. به یک معنی جهانبینی قبل از خداشناسی اتفاق میوفته ولی میتونیم اینطور بیان کنیم که سئوال بنیادی اینه که آیا جهان به معنی آفریده، خالقی داره یا نه؟ اگر جواب بله بود بعد مرحله بعدی.
اتفاقا خود این نکته که آیا این سئوال به زندگی من مرتبط هست یا نه؟ هم در نهایت باید روشن بشه. به اولین پستی که گذاشتم دقت کنین: خالق میتونه خصوصیات زیادی داشته باشه، بود یا نبود این خصوصیات لزوما نافی توانایی خلق نیست، صرفا به ما میگه که آیا مثلا خالقی که وجود داره در ابعادی بسیار دقیق توان کنترل (یا حتی تمایلی به کنترل) داره یا نه. فکر میکنم برای رسیدن به اینکه خداشناسی لزوما به زندگی من به عنوان انسان مرتبط هست، مسیری بسیار طولانی باید طی بشه و صرفا سئوال وجود یا عدم وجود ابتدای این مسیر هست.
این حرف من رو یاد توصیف سیستم شهود در کتاب Thinking, fast and slow میندازه. دقیقا خیلی وقتها شهود به دنبال جوابی سریع و البته کمخطر برای مسائل هست و البته چه جوابی بهتر از ایگنور کردن و وارد کردن یک مسئله ماورایی. نکته جالب به نظر میاد اینه که در این سیستم، از نظر ذهنی همه راضی هستن: هم ظالم، هم مظلوم.
با تقریب بالا مفهوم اصلی بین همه باورمندان تاریخ یکسان بوده. صور مختلفی داشته از مفاهیم و اجسام و جاندارانی از دل طبیعت تا خدایان انساننما ، اما همیشه اون خدای خدایان با صفاتی خوانده میشد که بین اکثریت قبایل و جماعات یکسان بوده. (زئوس ، ژوپیتر ، آمون ، اهورامزدا و …) نهایتا علم و وجود شخصیتهای بزرگ و مهم تاریخی باعث شد که مسیر انسان به یک خدایی کشیده بشه همان خدای خدایان و انسانها را معطوف به شناخت او کردند.
خب تفکر که منحصر به قومی نبوده پس اقلیتی که اهل تعقل بودند تقریبا به مفاهیمی یکسان نزدیک میشدند و متناسب با طبیعت پیرامونی آن را سادهتر و عامهتر منتشر میکردند. به همین دلیل گوهر درونی اکثریت مطلق این مفهوم بین تفکرات رایج و منسوخ مختلف یکسان بوده.
و علم نیز به این مقوله کمک کرد تا خدایان نشات گرفته از قدرت خدای اصلی کنار روند (خدای رعد و باران و …). به هرحال قابل چشمپوشی نیست که علم در برهههای مختلف تاریخی در اختیار و همگام با متفکران متافیزیکی بوده و آن علم زمینیتر و تجربهگراتر گشته هرچند که امروزه هم اکثریت مفاهیم (حتی مفاهیم اجتماعی لیبرالیسم یا سکولاریسم) تحت تاثیر فرامین و مضامین این تفکر اساسی هستند.
بله و درسته. از هرچیزی میشه استفادههای مختلفی کرد. به هرحال سطح شناخت در این مفهوم برای همگان یکسان نبوده و نیست. تقریبا همیشه همین بوده که اکثریت شناخت و علم لازم را نداشتند. کسانی هم که با مطالعه دقیق و تحلیل اساسی متون به شناخت اصلی رسیدند سکوت کردند تا دچار سرنوشت شوکران سقراط و چوبه اعدام منصور حلاج نشوند. به علت تاثیر مثبت اجتماعی آن (برآیند کارکردی این مفهوم مثبت است و کژکارکرد فکری و تاریخی بشر نیست) ، افرادی که سطح علمی بالایی داشتند با همان مضمون مقبول رایج همراه میشدند زیرا سطح تعقل اعضای یک اجتماع را نیز باید در نظر میگرفتند.
این شعر حافظ هم زیباست:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد / آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود / طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
بیدلی در همه احوال خدا با او بود / او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش / کو به تایید نظر حل معما میکرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست / واندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم / گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
آن همه شعبدهها عقل که میکرد آنجا / سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد
گفت آن یار گز او گشت سر دار بلند / جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
آنکه چون غنچه دلش راز حقیقت بنهفت / ورق خاطر از این نکته محشا میکرد
فیض روح القدوس ار باز مدد فرماید / دگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
گفتمش سلسلهی زلف بتان از پی چیست / گفت حاف گلهای از دل شیدا میکرد