جایزه، جایزه! چطور جایزه انتخاب می‌کنید؟

امروز سهمیه پادپرس بازیم تموم شده، به زودی هم اینو انجام میدم هم اینکه اگه کسی بپرسه سرنوشت جایزه چی شد، براش و براتون میگم.

3 پسندیده

من به نیابت از همه می‌پرسم سرنوشت جایزه چی شد؟ :wink:

3 پسندیده

خوب بالاخره با اینکه کلی کار دارم وسوسه و حال نوشتن اینجا بر فکر مداوم پرداختن به کارام پیروز شد؛ مگه این مدت که ننوشتم وقتم خیلی خوب استفاده شد؟ بازم راضی نبودم، پس بذار بنویسم، نهایتش دیقه نود به کارام هم میرسم، شاید حال خوبم باعث بشه زودتر از دیقه نود کارای واجبم به سرانجام برسه. آخه بعضی وقتا که حالم خوب نیست با نوشتن انرژی می‌گیرم و بعد که در حال بد کاری نمی‌کنم پشیمون میشم که ای‌کاش کاری رو که دوست داشتم انجام می‌دادم. حالا خیلی هم معلوم نیست چی دوست دارم؛ شاید مثلاً دلم یه کار تیمی خوب بخواد با اهداف و برنامه و افراد امکانات خوب، ولی کو؟ کی؟ کجا؟ مثلاً ما تو مدرسه‌هامون کلی مسأله داریم، تقریباً سخته که موارد بالا جور شه که دلم خوش باشه و حالم خوب. بگذریم، بریم سر اصل مطلب، شاید شروع و انجام این برنامه کتابخونی هم یه جور کار نسبتاً تیمی کمی مؤثر بود.
از اولین روزی که ازتون مشورت خواستم نزدیک چهل روز می‌گذره، همتون خوب گفتید اما پیشنهاد الهام بیشتر به دلم نشست، و ذهنمو در گیر کرد:

کانال ماریا رو تو تلگرام پیدا کردم، و کاراشو دیدم، نوع کار و اهدافشون رو پسندیدم ولی خیلی دو دل بودم، چون باید همکارام هم می‌پسندیدن. باهاش تماس گرفتم و خواستم اگه بشه کارا رو از نزدیک ببینم، چون جنس کار طبیعیه و برام جدیده و برای خودم هم نیست، با روی خوش پذیرفت. حتی لینک این پست پادپرسم براش فرستادم. ظهر جمعه‌ای پارک لاله همو دیدیم. سیب میخک کوب و یک گردن‌بند میخک همراهش رو نشون داد، من تقریباً پسندیدم ولی متأسفانه نشد که از ماریا خرید کنیم، مثلاً یه همکارم گفت: “من بوی میخک رو نمی‌پسندم” بنابراین تصمیم گرفتم دست‌بندای ماریا رو فراموش کنم.
تقریباً تو تصمیم‌گیری تنها بودم ولی مطمئن بودم تصمیمم سخت مهم بود به خاطر همین نمیتونستم قضاوت‌ها رو نادیده بگیرم. با کیفیت‌ترین هدیه با پولی که ما داشتیم کتاب بود. تو کتابخونه خونه نگاه کردم کتاب زیر توجهم رو جلب کرد:


مطمئن بودم همکارام خوششون میاد، من به تجویز یک پزشک از داروخانه کلینیک طب سنتی گرفته بودم ۳ سال پیش ۸۰۰۰ تومن، زنگ زدم دفتر انتشارات دیگه چاپش تموم شده بود، گفت اگه چاپ شه بیش از ۱۲۰۰۰ تومنه، تازه اونموقع فکر می‌کردم دست‌بندو می‌گیرم و با بقیه پول کتابو. اما حالا هیچکدام. همه اینا مال قبل نهایی کردن دریافت کننده‌ها جایزه بود.
وقتی نتایج رو اعلام کردیم و چنتا رو به قرعه سپردیم، قرار شد کلاً به ۱۴ نفر جایزه بدیم، مدیر هم به میل و لطف خودشون مبلغو به سیصد رسوندن. با اینکه دستم باز شد ولی همچنان مونده بودم. نمی‌دونم چی شد که یاد داروخونه افتادم و زنگ زدم که کتابو دارید؟ گفتن: ما نه، اما از فلان داروخونه هم بپرس، و پرسیدم و داشت چاپ قبل از الان و بعد از کتاب خودم: ۱۲۰۰۰تومن. قرار شد مبلغ تخفیف رو هم بهمون بگن، شاید باورتون نشه، خودمم باورم نمیشد: ۳۵ درصد، یعنی ۷۰۰۰ و خرده‌ای. یه بار همکارم گفته بود با کل پول واس همه همکارا کادو بخر، میگفتم نه پولمون کمه، قضیه لوث میشه، ولی دیگه با این تخفیف عالی :heart_eyes: برای همه سفارش دادم. تازه بازم پول اضافه میومد. باید تفاوتی بین او چند نفر با بقیه قائل می‌شدم، پولم حتی به یک شاخه گل برای هرکسی هم نمی‌رسید. تولد برادر بزرگم بود، از پادپرس ایده گرفتم: داشتم کتاب انسان خردمند رو براش می‌خریدم؛ که شازده کوچولوی کوچولو با جلد زرنگ رنگ جذابش نگاهمو دزدید و دلمو برد،

۹۵۰۰ خریدمش برای خودم، عاشقش شدم، گذاشتمش تو جیب پالتوم، چند روزی همه جا باهام بود تا اینکه بهم گفت: چرا نمی‌خریم برای برنده‌ها؟ میشناسیدش که کوتاه نمیاد، منم به حرفش گوش دادم.
اینبار چاپ قدیم ارزون جواب نداد، دفتر انتشاراتی نداشتش، ولی تعداد بالا چرا! با ۲۰ درصد شد ۷۶۰۰. دیگه خیالم راحت شد، باری از رو دوشم برداشته شد، با اینکه خودمم نزدیک صد تومن رو پول مدرسه گذاشتم ولی جایزه‌ها به همه چسبید، همه از کتابایی که گرفتم خوششون اومد. تازه یه عالمه کارت قرمزم از دست‌فروشی انقلاب خریدم ۲۰۰۰ تومن و یه خودکار با جوهر طلایی ۸۰۰۰ تومنی، دوست و همکارم با خط خوشش برای همه نوشت، با کتابا تقدیم کردیم، برای منم نوشت:

خوب منم اون دو کتاب رو دارم البته، خیلی گرونتر برام آب خورد :sweat_smile:
راستی روزی که هدیه‌ها رو دادیم رو هماهنگ کردیم با مراسمی که اداره برای همکارا برگزار کرده بود و هدیه ما با هدیه مدیر به همه، که روسری بود همراه شد، خوبه روسری نگرفته بودیم :scream: البته از کاغذ کادوهایی که زیاد خریده بودن استفاده کردم برای برنده‌ها و اینجا به نفعم شد، راستی به مدیرم دو کتاب رو هدیه کردیم.
اینم ماجرای جایزه‌های ما.
الان اگه دلتون خواست بگید، که چی؟
اگه نخواستید انقدر جسورانه بپرسید، بگید:
فایده این کارهایی که کردید چی بود؟ ارزشش رو داشت؟ چه تغییراتی حاصل شد؟
یا اینکه
با این پول و وقت دیگر چه می‌شد کرد؟
بپرسید من تو چه فضایی بودم و هستم؟ چه بازخوردایی گرفتم؟
یا بپرسید بین من و ماریا تو پارک لاله چه حرفایی رد و بدل شد؟ اصلاً نقد و نظر بارونم کنید.

4 پسندیده