خنده دار ترین سوتی زندگیتون چی بوده؟

نتونستم فقط به :hearts: اکتفا کنم،احساس همدردی می کنم!
چون برای منم اتفاق افتاده اونم بیشتر از یکبار :grinning:
البته خود اون استادا یا دبیرا هم انگاری دلشون میخواد یه جوری با دانشجو/دانش آموزشون برخورد کنن که پشت سرشون حرف بد باشه :face_with_raised_eyebrow:
یعنی خودشون هم میدونن حالا چه بهتر که یه جوری از خودمون بشنون :stuck_out_tongue_winking_eye:

در ضمن ما هم مثل @Mehrdad_Roshan کارای زیادی کردیم :laughing: از مداد پرت کردن به پنکه تو ابتدایی بگیر تا موارد غیر قابل ذکر در دبیرستان!
البته خداییش ما خیلی بچه های سر به راهی بودیم تا می گفتن بشین دست به سینه،اطاعت می کردیم!
فقط یک بار دست مون رو شد:
صندلی معلم مون از این پایه بلندا بود ما هم یه معلم داشتیم که هیچکی ازش خوشش نمیومد بس که بی ادب و بد اخلاق بود و البته از خود راضی(البته اکثر معلمای ما خوب بودن ها ولی این یکی نمی دونم چرا اینجوری از آب در اومده بود)
خلاصه ما هم پیچ های زیر نشیمن گاه استاد رو یه کم باز کردیم که وقتی همایونی جلوس نمودند از عرش به فرش نزول بفرمایند! :japanese_ogre:
اما بد بختی یارو شستش خبردار شد و عاقبت اش قابل ذکر نیست!
بعدا فهمیدیم چند سال قبل همین بلا رو توی یه مدرسه دخترونه!سرش اورده بودن و از اون وقت هر موقع می خواسته بشینه رو صندلی،زیر چشمی می پاییدتش.
از مظلومیت دوران دبیرستان یه دهه هفتادی همین بس که به خاطر یه بدبختی که تمرینای ریاضیشو حل نکرده بود،کل کلاس مجبور شد تو حیاط مدرسه که اندازه یه زمین فوتبال بود به صورت کلاغ پر طی الارض کنه!
تازه خط کشا و چوبا رو نگو که تو مدرسه ی ابتدایی غیر انتفاعی!! هر وقت اومدیم شیطنت کنیم یکی ما مظلوما رو دید و به حسابمون رسید ولی اون شرور باالفطره،همونی که ما رو می شوروند هیچ وقت دستش رو نشد! :pensive:

17 پسندیده

من یه مدت توی یه کلاس نقاشی کار میکردم ، یه روز برق قطع شد ، وسط تابستون هم بود . بلند شدم یه دور زدم و دیدم گرمه و نور نیست و این چیزا اعصابم به هم ریخت ، به مسئول اونجا خیلی جدی گفتم : اه این لامپم که قطع شد چیکار کنیم ؟
اون لحظه کل بچه ها و مادرا و تمام افراد حاضر در کلاس از خنده قرمز شدن و منم از خجالت قرمز شدم …

10 پسندیده

کلی با این پست ها خندیدم.
من تازه وارد دانشگاه شده بودم رشته مکانیک بعد با بابام رفتیم استخدام تو یک شرکت مربوط به صنایع نفت و گاز(پارتی داشتم).
یه برگه دادن دستم که مشخصاتم و بنویسم و آخرش هم نوشته بود رشته تحصیلی هم بنویسید.
بعد منه دانشجوی رشته مهندسی مکانیک جلوی رشته نوشتم میکانیک.
بعد رئیس شرکت یه نگاه به برگه کرد و یه نگاه به بابام کرد و برگه و نشون بابام داد و سرش و تکون داد و صورتش جمع کرد.

15 پسندیده

خوب دوستان فکر میکنم وقتشه این سوال دوباره بیاد بالا .

بعد از 1 سال سوتی جدید چی دارین برامون تعریف کنید ؟ :crazy_face:

2 پسندیده

سلام. سوتی های باحالی بود. دمتون گرمم!
اولین سوتی که میخوام تعریف کنم برمیگرده به یکی دو هفته پیش که سپاه به مراکز نظامی آمریکا تو عراق حمله کرد. از اونجایی که آمریکا تهدید کرده بود،‌ که پالایشگاه‌های ایران می‌زنه! منم از استرس ساعت ۲ صبح بلند شدم رفتم پمپ بنزین! باک و با بنزین سوپر پر کردم. موقع حساب کتاب که شد اومد کارت بکشه گفت کارت موجودی نداره!!! انگار آب سرد ریختن رو سرم. فرداش مشخص شد که نمایندگی ایران خودرو بجای 85 ت! 850 ت کارت کشیده و موجودی این کارتم خالی کرده!‌ تنها کاری که تونستم بکنم اون ساعت زنگ زدم به داداش و حساب‌م پر کرد!

دومین سوتی:
خونه رو داشتیم بازسازی میکردیم و نقاش هر روز کار کش میداد. برای اینکه بهانه نیاره کلید خونه رو بهش دادیم و قرار بود هر وقت کارشون تموم شد کلید بذاره تو جاکفشی اما یادش رفته بود. هر چی هم بهش زنگ میزدم جواب نمیداد. اعصاب م خورد شد و یه پیامک میخواستم به خانمم بفرستم که نقاش *** *** **** ** تلفن برنمیداره و چه چه چه …!‌ اما از بدشانسی پیامک اشتباهی برای نقاش فرستاده بودم. آقا نقاشه که گوشی رو برنمیداشت درجا تماس گرفت و … دیگه نگم چی شد. آخرش هم یه فاکتور خوشکل گذاشت جلومون!!!

سوتی سوم:
این سوتی برای سن و سال نوجوانی و 17 سالگی م بود. مادرم تو اتاق عمل بیمارستانی کار میکرد که من قرار بود فرداش عمل بشم. از اونجایی که حالم زیاد جالب نبود مرتب آب کمپوت توسط همکارهاش برام میفرستاد که مثلا تقویت شم. شب عمل جراحی یکی از پرستارهای بخش که خیلی هم جوان و به چشم خواهری زیباروی بود برام آب کمپوت آورد و گفت مامانت گفته که باید نوش کنی!!! منم چون به جنس مخالف حساس بودم و خجالتی! همه آب کمپوت تو یک نفس خوردم تا پرستاره فقط بره!!! یک دفعه دیدم پرستاره با تعجب و چشم های گردشده رفت! دو دقیقه نشد که مامان بدو بدو اومد گفت بنیامین اون زهرماری چجوری تونستی اینجوری بخوری!!! گفتم مگه آب کمپوت گلابی نبود؟! گفت نه! روغن کرچک بود. اینو که گفت از همون لحظه مد من این شد: :face_vomiting: :face_vomiting: :face_vomiting: :face_vomiting: :face_vomiting: :nauseated_face: :nauseated_face:

10 پسندیده

اخ اخ منم این اتفاق افتاده برام!!!

2 پسندیده

:joy: :joy: :joy: :joy: :joy: :+1: :+1:

یه بار برای یه کاری از یه آقایی میخواستم شماره بگیرم، رفتم جلو گفتم ببخشید میشه شمارتونو داشته باشم واسه اینکار؟ حالا اون لبخند متناقضی که زد به کنار، و اون مکثی که انگار بخواد بگه نه بازم به کنار، یه عده ای اطرافش بودن که به محض اینکه این حرف از دهنم در اومد سرشون بطور ناگهانی و هماهنگ به سمت من برگشت و همه شون زوم شدن رو من :expressionless: واقعا خیلی حس بدی بود، خدا رو شکر ضایعم نکرد :sweat_smile: و اون لحظه خییییلی خودمو کنترل کردم که آرامشمو از دست ندم :joy: احساس کردم منظورمو بد متوجه شدن ولی خب بعدش فک میکم فهمیدن که منظور بدی نداشتم.
بعدش که فک کنم یه سکته ریز رد کردم و تا یه هفته سوژه دوستام بودم :neutral_face: :joy:

11 پسندیده

یکی از خنده دار ترین سوتی هام این بود
که میخواستم یه خوراکی بخورم و جلوی سطل زباله بودم و اشتباها پوستش رو نگه داشتم و محتویات رو داخل سطل ریختم :grin:
یکی دیگه این بود که وقتی 15 سالم بود چون همزمان کلاس کاراته هم میرفتم میخواستم به طریق احترام ژاپنی از معلم تشکر کنم :joy:

10 پسندیده

زیاد سوتی دادم
آخرین سوتی هم برمیگرده به دو روز پیش
استادم برای ویرایش جزوه تو وات ساپ بهم پیام داده بود منم با اینکه آنلاین بودم اصلا به رو خودم نیوردم و سین نکردم تا اینکه اون تماس صوتی گرفت
آخر تماسم در جواب خداحافظیش گفتم شب بخیر استاد

در حالی که کله ی صبح بود :))))

الان دو روزه به نگاه پنجره میکنم و تهش آه میکشه در :))))

6 پسندیده