وقتی به دنیا نگاه میکنی، به ساختارهای اجتماع، به مسائل دنیا، به آینده، خودت رو کجای این دنیا میبینی؟ چه چیزهایی رو بااهمیت میدونی و حاضری براشون وقت بزاری؟ فکر میکنی اگر قرار بود انتخاب کنی، در کجا، با چه کسانی و به چه دلیل برای آینده تلاش میکردی؟ در واقعیت کجا هستی، به کجا میخوای برسی؟ چیزی در رویای خودت داری؟
از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
حضرت خیام از زبان ما میگه
من کمی حس میکنم خودم رو گم کردم در این دنیای پرهیاهو و پر از مرز!
اگر قرار بود انتخاب کنم، با افراد خوب، که بیشتر از مرز، به زندگی اهمیت میدن، همراه بشم و کارهای مفید انجام بدم. نمیگم به فکر پول نیستم ولی مهمتر از اون کاری هست که خودش سرچشمه زندگی بهتر و متعادلتر بشه برای بقیه. حتی فکر و بحث روی اینکه چه کارهایی انجام ندیم هم از این دسته کارهاست!
پادپرس جای خوبیه برای این فعالیتها ولی حس میکنم آدمها اینجا بیشتر تماشا میکنن تا وارد گود بشن. شاید هم قواعدی داره که من نمیدونم شما این حس رو ندارین؟
خیلی سوال میپرسی جواب همشونو سعی میکنم با یه جمله بگم
حقیقت اینه که من در صدر قدرت و ثروت هستم و ازش برای کمک به بهبود زندگی همه استفاده میکنم، اما واقعیت این نیست. مسیر زندگیم تلاش هایی هستن برای تبدیل این واقعیت به حقیقت وجودیم
من خودم را یک دنیا می دانم وجود من، درون من به بزرگی و شگفت آوری و پر رمز و رازی دنیای بیرون است. برای همین به خودم به وجودم به احساس هایم اهمیت بسیار می دهم چون می دانم زندگی من خارج از خودم نیست احساس خوشبختی، شادی، سرزندگی و دلیل برای زنده بودن همه چیزهایی هستند که به من و تفکر و نگرش من وابسته اند. من به تنهایی همه ی دنیا هستم و در عین حال ذره ای از دنیا.
من خودم رو اصلا نمیخوام تو دنیا ببیتم
راستش خسته شدم از همه دغدغه ها
نمیدونم تهش چیه یا پایان خوش یا یه خاموشی پر از آرامش
ولی هر چیه دوستش دارم
واقعا اگر در مقابل این فشار اجتماعی کم نمیاوردم و از اینکه دیوونه خطابم کنن نمیترسید ترجیح میدادم برم وسط کوه یا بر بیابون زندگی کنم، دنیایی که با این سرعت داره از نظر فناوری رشد میکنه هم حالمو بد میکنه و هم میترسونتم،
از طرفی آدم احساس میکنه مسئولیتی در قبال جامعه اطرافش داره و باید مشارکت کنه در ساختنش و به کوه زدن یه جور شکست و عقب نشینیه، از طرفی اونقدر پیچیده و وسیعه که ما این وسط گمیم!
این دنیا تنها چیزی رو که به آدم و به جامعه بشری نداده و نمیده آرامشه،
من فقط میخوام تلاش کنم خودم رو بزرگ کنم و رشد بدم. با این کار امیدوارم دنیای بهتری بسازم. همین
رفاه. برای رفاه همه تلاش میکردم.بعد از کلی بلغور کردن ایدههای راستگرایانه الآن ایدههای پیکتی و استیگلیتز رو میپسندم، نظام عادلانۀ مالیات جهانی، آموزش و بهداشت رایگان برای همه و رعایت حقوق بشر، اگر شد هم یارانۀ پایۀ همگانی.