امروز دنبال قصاب جهت قربانی کردن گوسفند می گشتیم، مادرم میگفت قبلا تو خونه ها حداقل یکی توانایی قربانی کردن گوسفند یا گاو را داشت، داشتم فکر میکردم اگه قصاب نباشد چه باید بکنیم؟چگونه میشه تجربه ها را به افراد ود جامعه به اشتراک بگذاریم؟
اگر وقت و انگیزه اش رو دارین پیشنهاد می کنم یه سازمان مردم نهاد تاسیس کنید و تو اون نماینده های صنف ها و مشاغل و … رو دور هم جمع کنید و شروع کنید به گردآوری تجربیات و نوشتن تجربیات. کار سختی هم نیست و به مرور یه پایگاه اطلاعاتی خوب خواهیم داشت .
خیلی وقت ها قبل از خواب برنامه روز بعد خودم را بصورت ذهنی مرور می کنم یا تصمیماتی را میگیرم و قصد انجام آن را دارم اما روز بعد بیش از نیمی از آن را فراموش می کنم، یا در هنگام انجام کاری به تجربه جدیدی بر می خورم و میخوام ماندگار شود اما وسیله ایی برای ثبت نمی بینم و فراموش می شود، یا شعری به ذهنم می رسد میخواهم یادداشت کنم اما وسیله ایی برای بقای اون نمی تونم پیدا کنم، در مسافرت میخواهم خاطراتم را بنویسم و دفترچه و خودکار را فراموش می کنم؟ حال سوال من اینه بهترین وسیله برای ثبت برنامه روزانه چیه؟ چطور میشه اینطوری باشیم یعنی طوری باشیم که این موضوعات برایمان اهمیت یابد و برای ثبت اون تلاش کنیم؟ و وسیله ایی برای ثبت و ضبط فعالیتها و اموراتمان همراهمان باشد؟ مورد آخر خروجی یادداشت باید چه مسیری را طی کند و به کجا ختم بشه؟
هر روز در رسانه برخی دستاوردهای باستان شناسی منتشر می شود برای مثال رد پای تمدنی بیش از 2000 سال قبل از میلاد در یونان، یا مثلا مردم شهر سوخته در بیش از 4000 سال پیش در چشمهایشان لنز می گذاشتند، یا قدمت جیرفت به بیش از 6000 سال تمدن می رسد، یا همه دنبال شهر رویایی گمشده آتلانتیس و تمدن با شکوهش می گردند، یا دورانی بوده که علوم خیلی پیشرفت داشته و علوم کیمیا رونق داشته، اما چه شد که ما اکنون نسبت به خیلی از اون تمدنها بی اطلاع و در بعد برخی علوم حتی خیلی عقبتریم؟
دلیلش عدم کاربرد مناسب علم توی جامعه هست و البته دیدگاه حاکمان به این مسائل. این تغییرات خیلی به این مسائل وابسته ست. جالبت بدونید که چین زودتر از اروپا به مرز رنسانس علمی رسیده ولی به دلیل سیستم حکومتی و فرهنگیش همونجا متوقف شد!
دیروز با دوستام یه گردشی رفتیم سمت باغ های اطراف شهرمون. یه پیرمرد کشاورز بی سوادی بودن اونجا که یه تجربه خوب رو گفتن که با مثالی که زد خیلی لذت بردم از درسی که بهمون داد. معلمی بود خودش! مسئله آموز ما شد خلاصه:slight_smile:. دوستم میخواست یه بوته گل محمدی از ریشه در بیاره و ببره داخل گلدون بکاره. آقای معلم گفت: الان فصل این کار نیست باید وقتی گیاه خوابه تو فصل های پاییز و زمستون این کار رو بکنی و انتقالش بدین مثل دکترا که اول منو بیهوش کردن و بعد پلاتین کار گذاشتن تو دستم.
چقدر خوبه این چنین تجربیاتی رو ثبت کنیم برای خودمون.
امروز در سرکلاس مهندسی ارزش بحثی مطرح بود به عنوان شش کلاه تفکر بحث جالبی بود، اما آنچه که برای من مهم شد موضوع کلاه سفیدش بود که به معنی جمع آوری اطلاعات بود، به راستی در پروژه ها آمار، اطلاعات، نقشه ها، شکست کار، کارکرد ماشین آلات و هزاران موضوع دیگر چگونه باید ثبت شوند و در جایی برای استفاده آیندگان بایگانی شوند، تا هنگامی که نیاز شد بتوان از اطلاعاتش استفاده نمود؟
ما چگونه فرایندی را طراحی کنیم که بتوانیم تجربیات، خاطرات، مدارک و مستندات و نقشه ها و هر چیزی که برای ساختن اینده خودمان و جامعه ایی که در ان زندگی می کنیم و به خودمان تعلق دارد را ثبت کنیم، چون من شنیدم و فهمیدم که اجرهای اینده ما را همین تجربیات و عبرت های گذشتگان می سازند وگرنه اگر اینکار انجام نشود ما اسیر و گرفتار دور باطل و درجا زدن میشویم!؟
این آخر هفته تو کوه و در و دشت بودیم، خلخال به اسالم از مسیر جنگلی. یکی از بچه ها دفترچه ای همراهش بود که در هر اتراق گاه در میاورد و یادداشت هایی برمیداشت. بعد که ازش پرسیدم گفت سرپرست گروه دنبال کسی بود که اتفاق های مسیر رو و زمان رسیدن به هر نقطه رو ثبت کنیم، و من مسئول این کار شدم.
جالب بود برام، ظاهرا هر برنامه ای که بچه ها میرفتن، حتی اگه تکراری هم بود، باز لحظاتش به صورت مستند در میومد. حتی اگه برنامه ها شخصی میبودن. اتفاقا راهنمای مسیر، اقا سید، هم دفترچه ی کوچکی داشت که مسیر خلخال به اسالم رو هر بار که رفته بود درش ثبت کرده بود. حدودا ۶-۷ تجربه ی سفر همه از مسیر یکسان، در این دفترچه ثبت شده بود.
با اینکه به نظرت میرسه یه بار ثبت چنین لحظاتی کافیه!
#پرسش
پ. کاش ازشون پرسیده بودم چرا هر بار باز هم مسیر رو ثبت میکنن و اینکه ایا تا الان از این ثبت مسیر ها استفاده ای هم کردن؟
چطور اینکارها میتونه فرهنگ بشه؟ و چگونه بتوانیم دغدغه آخر شما یعنی آنالیز، کاربردی کردن و ارزشمند کردن اونو پوشش بدیم؟
یکی از کارهای توی لیستم اینه که گیاهان علفی خودروی منطقه مون رو بشناسم و کاربردهاشون رو بدونم. مثلا میدونم مامان بزرگم خیلی گیاها رو میدونه کاربردشون چیه و اینو از نسلهای گذشته اش یاد گرفته اما دیگه به ما منتقل نشده.
خب دلیلهاش هم که کاملا واضحه.
اما شروع کردم به عکس گرفتن از گیاها و سرچ کردن در موردشون. بعد کتابهای گیاهی مصور گرفتم. البته اول راهم اما امیدوارم به ثمر برسه . هر وقت هم با ادمهای دو نسل قبل توی کوه و بیابون باشم سعی می کنم هی ازشون بپرسم که این گیاها رو میشناسند یا نه .
فقط اتفاقات و زمان رسیدن رو ثبت می کردن؟
چه دست اتفاقاتی مثلا؟
تصاویر رو هم ثبت می کردن به صورت نوشتاری؟ منظورم حس شخصی هست. یا صرفا گزارش نویسی بود؟
در یکی از سازمانهای پروژه محور، یک سی دی تحویل مسئول پروژه می دهند، که طی فرمهای موجود در طرح تمامی نکات مورد نیاز پروژه باید در آن قید بشه و برای اینکه مسئول پروژه را ملزم به تکمیل سی دی کنند،چند درصد از قرارداد را منوط به تکمیل اطلاعات موجود در سی دی و تحویل آن به واحد مستندسازی کرده اند، اما نکته جالب و تاسف بار بدلیل نبود استراتژی و چشم اندازی جهت کاربردی کردن آن و در نتیجه عدم کنترل دقیق سی دی، مسئولین پروژه سی دی را به همون صورت اولیه و بدون تکمیل آن تحویل می دهند:cry: چون می دانند مسئول مستندسازی بررسی نمی کند! مشکل کجاست؟؟؟؟؟
امروز برای بررسی و ثبت دانش آموخته یک پروژه انتقال آب نزد یکی از مدیران پروژه اش رفته بودم، تعریف میکرد وقتی فرانسوی ها سد زاینده رود را می ساختند یکی از دست اندرکاران پروژه بر روی کاغذ های بزرگ شرح فعالیت ها و وقایع روزانه را یادداشت می کرد و اگر در کار به مشکلی بر میخوردند، مشکل را به همراه نظریات کارشناسان، کارفرما، ناظر و دیگر افراد دخیل در پروژه و اقدامی که پیش بینی شده بود را یادداشت کرده بود، تمامی نقشه ها و هر آنچه که در مسیر ساخت پروژه نیاز بود را مستندسازی کرده بود، بطوریکه اگر سد به مشکلی برخورد کند به آن رجوع می کنند و از اون به عنوان مرجعی برای انجام کارهای بعدی استفاده می کنند.
نکته ایی که بنظر میرسه مهمتر از ثبت دانش و تجربیات و مستندات است، داشتن راهبرد و استراتژی در زمینه استفاده کردن و کاربردی کردن آنها است، یعنی دانستن اینکه چرا ما به ثبت این عوامل میپردازیم، چشم انداز ما از این کار چیست؟ چه صرفه ایی به سازمان یا کشور میرسد و از چه خساراتی جلوگیری می کند، کاربران این اطلاعات چه کسانی میتوانند باشند؟ نحوه ثبت و ذخیره سازی اونها چگونه باید باشد و بسیاری از سوالات دیگر که با پاسخ به آنها مسیر مدونی برای منظورمان حاصل می شود و برنامه ریزی دقیقی صورت می گیرد وگرنه در صورت نبود یک برنامه دقیق و مدون، کار حاصل، جز انباشت یک سری اطلاعات بدرد نخور و داده های بلا استفاده چیزی به بار نمی آورد.
هميشه باثبت دانشها نميتوان دانش رو به دگران رسوند
بايد دانش هاي فردي خود را به ديگران فهماند
واقعا چشم انداز ما اين همه ثبت چيست
چند تجربه شخصی در مورد ثبت مستندات فکری را در این موضوع میاورم تا بعدش نتیجه گیری هام رو بنویسم.
تجربه شخصی 1: عدم دسترسی به تجربیات شخصی مکتوب
دو سال قبل من در شرکت صاایران به عنوان سرباز مشغول به کار شدم و در اون مجموعه متوجه شدم که یه نوع چسب خیلی گرون هست که اتفاقا خیلی روی کیفیت محصولاتشون تاثیر-گذاره و البته با توجه به شرایط تحریمی اون مواقع خیلی هم گرون بود. توی اون موقع تصمیم گرفتیم تا با استفاده از امکانات که تو همون مجموعه مرکز کارافرینی شریف بود این چسب رو بومی سازی کنیم. نکته ای که خیلی مهم بود این بود که این کار ده سال قبل شروع شده بود و تو انیستیتو پلیمر ایران ساخته شده بود؛ ولی ما این رو نمی دونستیم و بعد از اینکه کلی شرایط اولیه برای تولید این محصول فراهم کردیم و برای ثبت مجوزها پیش مسئول بالاتر رفتیم از این نکته با خبر شدیم.
این تنها نکته خالی از لطف نبود. هر ساله تعداد زیادی از تحقیقات دانشجویی حول مشکلات اساسی کشور به وسیله سرباز معلم ها جمع اوری و حل میشه من جمله کار خود من که یکی از مشکلات سوختن قطعات الکترونیکی رو بررسی کرده بودم. البته مکتوبم میشه منتها دسترسی به این مکتوبات هنوز ساختارمند نیست . مثلا در مورد اون چسبی که قبلا گفتم این موضوع کاملا مورد توجه قرار گرفته و مکتوب شده ولی هیچ دیتابیسی که برای عموم مردم قابل دسترسی باشه وجود نداره و در نتیجه این موضوعات خیلی وقتها علی رغم مکتوب شدن، خیلی ساده گوشه کتابخونه ها خاک خواهد خورد. در حال حاضر تو ستاد نخبگان نیروهای مسلح تعداد زیادی پایان نامه که مشکلات اساسی نیروهای نظامی و یا وزارت خونه ها توش بررسی شده تلمبار شده؛ ولی چیزی جز پز دادن تعدادشون هیچ استفاده ای نداره.
ایده
مدتیه که دانشگاه هاروارد اقدام به ثبت تاریخ شفاهی ایران و سایر کشورها کرده و روالشم اینه که ادمهای مطلع راجب به اتفاقات تاریخی مختلف از دیدگاه خودشون وقایع رو شرح میدن.که میشه از ته تهش کلی اطلاعات کسب کرد. من به شخصه تمام تلاشمو کردم تا تجربیات شخصی افراد رو در قالب همین تاریخ شفاهی ثبت کنم و برای همین موضوع سعی کردم از قالب گروه های تلگرامی که مربوط به دهستان پدریمه استفاده کنم تا بتونم وقایع تاریخی و تجربیاتشون رو جمع کنم منتها برای اینکه بشه یه ساختار مناسب و دقیق از هر اتفاق تاریخی داشت نیاز به یه چارچوبه تا ادمها بتونن اون سوالات رو از ادمهایی دیگه هم بپرسن تا این جوابها به ازمایش گذاشته بشه که این موضوع هنوز میسر نشده.
تجربه شخصی 2: نکات فرهنگی و اجتماعی که مانع از جمع اوری ایدهها میشه
تجربیات پدر بزرگم
پدر بزرگ من در کشاورزی و تولید سیفی جات خیلی مهارت داشت و همیشه تولیداتش خیلی خیلی با کیفیت بود و البته بدون مصرف کوچکترین مواد شیمیایی بود ولی در طول تمام این سالها هیچ گونه جمع اوری اطلاعاتی از اون صورت نگرفت و تمامی نکات کشاورزی اون که کاملا مخصوص همون اقلیم بود کاملا با خودش به خاک سپرده شد. این موضوع در مورد خیلی از نواحی ایران صحت داره .
این وسط دو عامل باعث این موضوع شد:
-
اعضای خانواده من، من جمله عموهای من با توجه به مهاجرت به شهر به هیچ عنوان به دنبال کشاورزی نبودند و از طرفی خیلی از نکاتی که پدر بزرگ من مورد استفاده قرار میداد سخت بود و چون تفکر جدید در ان صورت نگرفته بود مورد استقبال قرار نگرفت.
-
در حال حاضر عده ای از پیرمردهای اون روستا هستند که این نکات رو به کار میگیرند ولی به خاطر برخی از نکات اشتباه فرهنگی ان را به دیگران انتقال نمی دهند. چیزی شبیه رقابت یا سایر موارد.
تجربیات مادرم
مادر من نسل اندر نسل با داروهای گیاهی اشناست و ماها خیلی وقتها با این تجربیات بزرگ شدیم ولی رویکرد ادمها در تلویزیون و سایر رسانه ها طوری به من و برادر القا کرده که توی سنین جوانی به این تجربیات به دیده شک نگاه کنیم و در مقابل اون مقاومت کنیم چراکه بیشتر توصیه های رسانه مبنی بر اینکه اینها تجربیات علمی نیستند و نباید به سمتشون رفت و این نکات باعث شده که مثلا از جانب ما برای انتقال این تجربیات به توسط مادر به سایر افراد مقاومت صورت بگیره.
تجربه شخصی 3: دسترسی به صاحبان تجربه
من مدتی قبل درگیر مسئلهی گرفتن وقت برای سفارت خونه المان بود و هرچی تلاش میکردم موفق نمی شدم. تا اینکه یه بار به درب سفارت خونه رفتم و از اونجا تونستم با گروه تلگرامی که توش تمامی نکاتی که ادمها موفق تونسته بودند وقت بگیرند رو جمع اوری کرده بود و به مردم اموزش داده بود و جالب بود ادمهایی که عضو اون کانال بودند خیلی راحت تر میتونستند وقت بگیرند تا ادمهایی که به اون کانال دسترسی نداشتن.
ولی سوای اینکه تمامی تجربیات شخصی اون افراد در اختیار ما قرار گرفته بود مکانی برای بحث و تبادل نظر وجود داشت که باعث میشد ماها اگه در زمان خوندن مستندات گرفتن وقت مشکلی پیدا کردیم بتونیم اونو از نویسنده هاش بپرسیم. و اونها بهمون جواب میدادند.
سوای تمامی موانعی و نکاتی که در بالا ذکر شد باید این موضوع رو در نظر گرفت که مثلا نوشتن مقالات علمی که در دنیایی علم کاملا پذیرفته شده و ساختار منده در زمینه های تجربیات شخصی ادمها خیلی مورد توجه نیست و شاید یه ایراد خیلی بزرگ ماها همین باشه. و نکته مهم دیگر اون اینکه مثلا من اگه یه سری تجربیات شخصی از کشاورزی پدر بزرگم داشته باشم امکان اینکه بتونم اون رو چاپ کنم ندارم و از طرفی شمایی که احیانا ( در صورتیکه امکان به اشتراک گذاشتن تجربیات شخصی وجود داشت) نمی تونید صحت این تجربیات شخصی من رو تست کنید و مورد استفاده قرار بدهید چون ماها تو ایران چارچوب مشخصی برای ثبت تجربیات شخصی نداریم.
سوال
شماها تا به حال به چه موانع فرهنگی و اجتماعی برای انتقال تجربیات بر خورد کردید؟
نمی فهمم چرا بعضی از دانشگاهها پایاننامه هاشون رو ترشی میاندازند. اول این که اجازه دسترسی به پایاننامهها برای تمام دانشجوها میسر نیست. مثلا شما نمیتونی فایل پی دی اف یک پایاننامه رو از دانشگاه دیگری درخواست کنی. حتی در همان علوم پایه زنجان که فرهنگ بهتری نسبت به فرهنگ قرون وسطایی دانشگاه تهران داشت، من نمیتوانستم نسخه پی دی اف یک پایاننامه رو داشته باشم. خارج کردن پایاننامه از محیط کتابخونه هم غیر قانونی بود. پیشرفت علمی با خوندن تجربیات بقیه به دست میاد. بنابراین ترشی انداختن پایاننامه هیچ کمکی به رشد علمی نمیکنه.
نکته دیگه خساست افراد یک جامعه علمی برای ثبت تجربههاست. مثل همون مثالی که در مورد رقابت بین کشاورزها زدی، مثالهای زیادی در مقالهها و پایاننامهها وجود داره. این نوع خساست در نوشتن و توضیج کامل تجربه فقط مختص ایران هم نیست.