اتفاق اخیر در لاس و گاس، یه بار دیگه چالش بین آزادی فردی و کنترل جمعی رو در عمیقترین سطح خودش نمایان کرد. بحث پیش آمده شاید برای ما تا حدی گنگ باشه، ولی این تقابل در عصر مدرن امروز شکل شدیدتری به خودش گرفته. سئوال اساسی چگونگی تعامل بین این دو عنصر جامعه در عصر مدرنه.
چرائی کنترل جمعی تا حد زیادی به نظر بدیهی میاد. ولی اصرار به حفظ آزادی فردی با وجود تبعات سنگین اون، چندان بدیهی نیست. این مفهوم یکی از پایه های دمکراسی در عصر مدرن به حساب میاد. در بالاترین سطح آزادی فردی که فرد توانائی حمل سلاح رو داره، استدلال تا حدی به حفظ قدرت فرد در برابر جمع برمیگرده.
برای بحث عمیقتر، دیدگاهتون برای راه حلهای جایگزین آزادی فردی چیه و تحلیل کیفی خودتون از این مسئله به چه صورته؟
1- توطئه:
به نظرم اتفاقاتی از این دست در کشوری مثل آمریکا، در کنار اینکه شامل ابهاماتی راجع به آزادی فردی میشه، خیلی وابسته به منافع عده ای خاص و صاحب قدرت می تونه باشه. اینکه چجوری کسی می تونه این مقدار اسلحه گرم سنگین تهیه و با خودش به اتاق هتل ببره جای سوال داره! اولین سوالی که واسه من پیش میاد اینه: تو آمریکا افراد در دسترسی به اسلحه چقدر آزاد هستن؟ آیا آزادی خرید هر نوع اسلحه حتی سنگین رو دارن؟ اسلحه ای که بتونه از طبقه 32 و احتمالا فاصله ای 500 متری (کمتر یا بیشتر) با قدرت شلیک کنه و تعداد زیادی رو ناکار کنه؟
پس از این حادثه جامعه به کدوم سمت هدایت میشه؟ واقعیت و حقیقت پشت این ماجرا کی و چگونه مشخص میشه؟ در بلند مدت مدت چه قوانینی از این حادثه بوجود میاد؟ جامعه ی مدنی آمریکا چه نقشی رو در این ماجرا ایفا میکنه؟
سوال
چجوری میشه جلوی سواستفاده از آزادی های فردی، به نفع گروه خاصی رو گرفت؟
2- نظارت بر آزادی فردی
این کشتار احتمالاً برنامه ریزی شده بوده. چجوری نهادهای امنیتی آمریکا آمادگی چنین معضلی رو ندارن جای سوال داره؟
3- ظرفیت جامعه برای خود مختاری
بعید می دونم آمریکا تنها کشوری باشه که خرید و حمل اسلحه در اون آزاد باشه. در ضمن اینکه لازمه بدونیم برچه اساس این آزادی در آمریکا وجود داره: (برگرفته از ویکی پدیا)
در آمریکا متمم دوم قانون اساسی ایالات متحده آمریکا حق نگهداری و حمل اسلحه را به رسمیت شناختهاست.
بر طبق این سند:
«داشتن یک نیروی منظم شبه نظامی مردمی، برای امنیت یک کشور آزاد ضروری میباشد، و حق مردم برای حمل و نگهداری اسلحه، محترم شمرده میشود.»
برداشتی که من از این قانون دارم اینه که امنیت کشور در گروی این آزادیه. به نوعی این قانون برای آزادی تدوین نشده بلکه بیشتر به منظور حفظ امنیت داخلی کشوره.
همین قانون در کشور سوییس با این فرق که مردم حق خرید مهمات رو ندارن وجود داره!
هرکشوری برای حفظ امنیت داخلی خودش یه سری قوانین رو وضع میکنه. تو مورد آمریکا به نظرم از این مورد برای شانتاژ خبری نسبت به آزادی فردی سواستفاده میشه.
سوال
اگر اتفاقی مشابه ایالت کاتالونیا اسپانیا برای تکزاس آمریکا بیوفته، دولت مرکزی چه واکنشی نشون خواهد داد؟ آیا آزادی استفاده اسلحه در این موارد هم برقرار خواهد بود؟
به نظرم آزادی فردی تو جمع و جامعه لزوماً معنای درستی شاید پیدا نکنه. لزوم قانونگذاری و نظارت و مجری قانون خیلی اهمیت داره. جامعه مدنی مطالبه گر لازمه. آگاهی بخشی و شفاف سازی باید سیر مداومی داشته باشه.
من دو تا سوال برام ایجاد شده که مستقیم به سوال «تعادل بین آزادی و جامعه» مربوط نیست. ولی فکر میکنم که برای فهمیدن این مدل استفاده از آزادی های فردی، لازمه بیشتر قاتل رو بفهمیم و سوالا در این راستاس:
این قد اسلحه داشته که برده تو اتاق، چرا مواد منفجره نبرده که کل هتل رو منفجر کنه؟ (اگه هدفش قتل باشه، روش مواد منفجره بهینه تره؛ و احتمال زنده موندن قاتل بیشتر)
اتفاقا این سئوالها میتونه به هدف سئوال اصلی به طور غیرمستقیم کمک کنه.
شاید برای خیلی از ماها به ویژه آنهائی که به ایدئولوژی خاصی اعتقاد شدید دارن، اتفاق افتاده که نگاه کنیم و ببینیم که دنیای اطراف ما دیگه اونجوری نیست که میشناختیم. اصول به راحتی زیر پا گذاشته میشه و از نظر ما بنیانهای پایداری اجتماع داره از بین میره. این جور موقعها امکان اینکه از حالت تعادل خارج بشیم بسیار زیاده. مسئله بد اینه که در این مواقع مردم شخص رو بسیار عادی میبینن در حالی که تغییر ناگهانی ذهنی در اون اتفاق افتاده. عکس العمل شخص متحول شده بسته به ابزارهای در دسترس هست. این وضعیت چالش آزادی رو وارد میکنه. جامعه میتونه آزادی رو از فردی که به وضوح تعادل روانی نداره سلب کنه، ولی از کسی که ناگهانی تعادل خودش رو از دست میده، نه.
هر دو نکته ممکنه بسیار مهمه باشه در این مورد خاص. اینکه شخص مهاجم میخواسته چیزی رو به هم بزنه که به نظرش نماد تغییر ساختار ترسناک جامعه بوده.
شاید چون تو اون کنسرت دوربین های زیادی فعال بوده و می تونسته مطمئن باشه که وقایع ثبت میشه و همینطور هم حسش بهتر منتقل میشه. اگه هتل رو منفجر میکرد بعد از انفجار فیلمش رو مردم می دیدن و اینقدر تاثیر نداشت.
لاس وگاس هم شهری هست که نماد تجمل و دنیای مصرف گراست شاید دلیلش این بوده.
در تربیت ایرانی ما، فکر میکنم حد دیگرِ این چالش بین آزادی و جامعه، دیده میشه. طوری که فرد حتی بعضی از آزادی های کاملا شخصی رو از دست میده تا بتونه در جمع بمونه. مثلا خانواده به عنوان مقیاس کوچک یه اجتماع: دیدم خانوادهای برای حفظ آبروی خانواده در میان همسایه ها، اجازه ی دوچرخه سواری به دخترشون نمیدادن.
و در همین تربیت ایرانی، اتفاقی که میفته اینه که افراد خیلی وقت ها به زندگی فردی شون لطمه میزنن تا بتونن چیزی به اسم آزادی رو به دست بیارن. مثال حدیش خودکشی هست.
با توجه به این حالت حدی، فکر نمیکنم سلب آزادی راه حل حفظ جمع باشه، مگه اینکه فرد خودش انتخاب کنه که آزادیش رو به ازای چیزی که براش ارزشمندتر هست معامله کنه.
پرسش
اگه مدل های مختلفی از جوامع وجود داشت و انتخاب بین این مدلها (کوچ بین جامعه ها) به شدت راحت و شدنی بود، چه اتفاقی میفتاد؟
موقعی که فرد تعادل روانیش رو در یه جمع از دست میده، چقد احتمال داشت باز هم به برهم زدن اون جمع روی بیاره؟
مخصوصا با این فرض که نیروی حیات در هر کسی به شدت زنده س و مرگ آخرین گزینه ای هست که افراد، خوداگاه یا ناخوداگاه، به سمتش میرن.
فکر میکنم آزادی فردی تا زمانی که امنیت جامعه را تهدید نکند مشکلاتی در این سطح به وجود نمیآورد. اجازه خرید و فروش اسلحه در تضاد آشکار با منفعت جمعی است. این که شخصی توانسته چندین اسلحه جنگی و نزدیک به هزار گلوله بخرد بدون این که تحت پیگرد نیروهای امنیتی قرار بگیرد برای من قابل درک نیست. در این باره آماری ارایه شده است که بسیار عجیب و غیرقابل باور است. در پنجاه سال گذشته بیش از ۱.۵ میلیون نفر در آمریکا بر اثر اصابت گلوله کشته شدهاند (منبع).
آزادی فردی باید به گونهای تعریف شود که حداقل در تضاد با امنیت جامعه نباشد. در مورد آزادی خرید اسلحه، تجربه و آمارها نشان میدهند که این آزادی جان همه مردم را به خطر میاندازد. یک مثال از قانونهای خوبی که مخالف آزادی فردی است، محدودیت سرعت در جادههاست که وجودش به نفع کل جامعه است.
اگر بتوان آزادی فردی و منفعت جمعی را کمی کرد، شاید ریاضیات جدید بتواند به ما بگوید که چه حد از آزادی فردی منفعت جمعی را به خطر نمیاندازد.
یه مقداری این حد گنگ هست. اگر امنیت اجتماع، امنیت تک تک افراد باشه، اون موقع اتفاقا آزادی حمل اسلحه به امنیت اجتماع کمک میکنه. این یکی از استدلالهای پشت این قانون توی آمریکا هم هست. استدلال خیلی هم پیش پا افتاده نیست که بشه به راحتی رد کرد: یه مجرم میتونه به اسلحه دست پیدا کنه از راه غیر قانونی و قربانی هم باید این اختیار دفاع رو داشته باشه. چون تضمینی بر بسته شدن راههای غیرقانونی جرم نیست، بستن راه دفاع به سادگی قابل پذیرش نیست.
مشکل این بررسی میتونه بازه زمانی باشه. آزادی فردی و منفعت اون در بازه زمانی کوتاه قابل دیدن هست ولی اثرات اجتماعی در بازه بلندمدت. در بازه طولانی،اثرات مسائل بعدی هم میتونه روی خروجی کاملا موثر باشه. یعنی چینشی از رفتارهای خوب اجتماعی لزوما خروجی خوب نداره.
یه مجرم در هر جامعه دیگری هم اگر به اندازه کافی تلاش کنه به اسلحه دست پیدا میکنه (حتی در اروپا). اما خرید و فروش قانونی اسلحه امکان قاتل شدن را به افراد عادی جامعه میدهد. شخصی که در لاس وگاس بیش از پنجاه نفر را کشت یک حسابدار بازنشسته بوده و نه یک مجرم.
اگر در ایران حمل اسلحه (گرم و سرد) آزاد میبود، شاید خیلی از درگیریهای کلامی به قتل منجر میشد. حداقل در مورد ایران و در مورد این مسئله به نظرم مرز روشنی وجود داره که بر اساسش میشه تصمیم گرفت.
چالش به این برمیگرده که هر میزان از محدودیت میتونه از جنبه های زیادی نقد بشه. آرومترین آدمها، مرده ها هستن!
نکته مهم اینه که اغلب این موارد از طرف آدمهای با سطح روانی نرمال اتفاق میوفته که به سرعت تغییر وضعیت دادن. این باعث پیش بینی ناپذیری این اتفاق شده.
در سطحی با این نظر موافقم که ممنوعیت در این مورد میتونه مفید باشه. ولی هنوز پایه سئوال باقی میمونه: مجرم از این ممنوعیت قدرت بیشتری میگیره! توی جامعه برای جلوگیری از این مسئله باید محدودیتهای خیلی زیادی اعمال بشه و در نهایت تفاوت با آزادی اولیه به این اندازه که به نظر میاد نیست.
شاید بشه توی جوامع قدیمی در مورد این تحقیق کرد. ولی فکر میکنم تا حد کاملی این مسائل از بین میرفت. هرچند پیچیدگی که به وجود میومد این بود که کسی هم برای حفظ جامعه تلاش نمیکرد! شبیه به این مسئله توی جوامع الان خودمون دیده میشه. آدمهائی که راحتتر میتونن برن، به فکر بقای اجتماع نیستن! یکی از دلایلی که میشه دید که آدمهای سطح بالای کمی توی جامعه پیدا میشه همین راحتی انتقال به جاهای بهتر هست.