خیلی خوب بود احسنت!! من هم میخواستم یه شعر کلاسیک از خودم بگم در جوابش. انگار معادله ریاضی نوشته!!
آرمان یه راهنمایی کن. اون آدمی که دستش بالاست چه مفهومی رو قراره برسونه؟
من که به یاد این شعر قیصر امین پور میافتم:
دست عشق از دامن دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد؟
میتوان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
راهنمایی میکنم
ایموجی اول یعنی من و
ایموجی دوم در هر دو مصراع «سخن گفتن»
آرمان شعر چی بود؟ من هنوز تو کف این ایموجیها هستم. چند شب هست که خوابشون رو می بینم.
شعر لاله هم هنوز پاسخ داده نشده. هر بار میام اینجا اصلا تمرکز ندارم بابتش!
منم مصرع دومشو با سرچ کردن پیدا کردم!!
این بیته رو بهتره ول کنیم! اونقدر سخت تبدیل شده که خودم هم ایموجی ها رو میبینم شعر اصلی رو فراموشش میکنم …
حتی الان که نگاهش میکنم میبینم اون قلب صورتی چرخان هم میتونه «دورت بگردم» باشه و هم مفهوم دلپیچه ! چیزی که مطمئنم اینه که اون دست که اومده بالا میخواد بگه «من»! چون معمولا وقتی میخوام بگم من از این دست استفاده میکنم. احتمالا اون انگشت اشاره کننده و ساعت هم نشون دهنده ی «این زمان» باشن. اون آدم تب کرده هم احتمالا معنای بریدن رو میرسونه!
بیت این بود؛
من سخن خواهم که گویم بی شمار
لیک من هستم ز گفتن شرمسار
خیلی جالب نشانهگذاری شدن این شعرها! من بعضیاش رو تشخیص دادم:
…
2- دیو چو بیرون رود فرشته در آید
3- ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
4- گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
…
6- من نمیدانم که چرا میگویند اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست (فک کنم این باشه )
7- چترها را باید بست، زیر باران باید رفت!
…
10- آب را گل نکنیم! در فرودست انگار کفتری می خورد آب
…
17- باغ بی برگی که میگوید که زیبا نیست؟
…
19- دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند!
20- ز دست دیده و دل هر دو فریاد
بقیهشو بقیه بگن!
یه راحتشو میگم ؛ فقط تقلب نکنید
و