مجبور که نیستند بهشون تحمیل میشه
خب همه می دونند موقع انتخاب رشته این گفت و گو ها پیش میاد
کدوم رشته پول بیشتر داره
نه این رشته زیاد خفن نیست
نه این رشته کار براش نیست
نه همه مکانیک خوندند تو هم یا برق بخون یا نفت یا مکانیک
نخونی بدبختی میشی
سربازی رو می خوای چکار کنی حالا برو تو این رشته تا بعد
برو رشته فلان تا دایی پارتیت بشه
همه گفت و گوها به این نتیجه میرسه که آدم به دنیا اومده مدرک بگیره و اگر هم نگیره بدبخت میشه
بیانات شما درست. شاید هر کس بگه که من اینجوری انتخاب رشته نکردم دروغ گفته. اما تا آخر عمر که قرار نیست با طناب بقیه بریم تو چاه. حداقلش اینه که یه آدم عاقل در مورد کارش نباید این اشتباه رو تکرار کنه. به نظر من از یه جایی به بعد اجبار و تحمیلی وجود نداره و اونجا رو هر کسی می تونه خودش مشخص کنه. البته باز هم قبول دارم که همیشه یه اما و اگر هایی هم هست که نمیشه کاریش کرد
نکته جالبیه. با وجود اینکه خیلیها ممکنه بگن این چه حرفیه و چرا ربات، ولی ته ذهن خیلیهامون، نگاهی که به دوستی یا روابط انسانی داریم، عملا مثل یک رابطه با رباته. یعنی در ذهن ما، دوستی و رابطههای انسانی فقط براساس نیازهای ما تعریف میشه و جایی برای طرف مقابلمون نیست! در واقعیت رباتهایی که بتونن ادای انسانها رو دربیارن بهترین دوست ممکن هستن!
حتی میتونیم روی مُدی که دوس داریم تنظیمشون کنیم تا خیلی کسل کننده هم نباشن
100 % درسته
ولی می دونید که خیلی ها نمی تونند
اصولا خانواده های ایرانی بچه های حرف گوش کن و سر به زیری تربیت می کنند.
خیلی خیلی بخوام حرف بد بزنم برده تربیت می کنند
بعدا هم که این برده میره برده یه خانواده دیگه میشه شاکی می شند.
برده خیلی سختگیرانه است. اما می دونم منظورتون چیه. ما صف دوستیم هر جا یه شلوغی و صف باشه میریم سراغش. می خواد صف سکه باشه یا پزشکی یا مهندسی یا هووووووو … دلیلش هم اینه که نمی دونیم چی می خوایم و نمی دونیم به درد چه کاری می خوریم که بریم اونو بخوایم. (البته همه اینجوری نیستن ولی تعداد اونایی که اینجوری نیستن خیلی کمتره)
من به رباتي نياز دارم كه درك نكنه، فقط بشنوه و بعد يه سري جمله از پيش طراحي شده بهم تحويل بده
درك نكنه چي كشيدم و بعد هم هيچ وقت يادش نياد من بهش چي گفتم
به ترحم نياز ندارم، تمام نياز من يه شنونده فراموش كننده هست
تمام پاسخ من هم حول همان شعر زیبای ابتدای پرسش شماست!
همه ما، همه ی همه ی ما دنبال چیزی در درونمون میگردیم که هنوز پیداش نکردیم و این باعث احساس تنهایی میشه. نمیدونم اون چیز چیه! نمیدونم خودمون هستیم یا چیز ماورائی و یا…
ولی ما گمشده ای درونمون داریم که دنبالشیم. از جمله خودم. من حتی در اوج سرخوشی و بگو و بخند و خالی ام و تنها!
باز سر گاو فلسفه در خمره آنچه سیاست می نامیم گیر کرد!
اینکه اجبارا به این نقطه می رسید نتیجه آموزشی است که به مدرک گرفتن تقلیل پیدا کرده، آموزشی که استعدادیابیش جوکی بیش نیست، دانش جو می شود مدرک جو و دانشگاه صرفا برای شما کدرهگیری…ببخشید…مدرک صادر می کند!